به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس، شانزدهمین نشست تخصصی همایش ملی «انقلاب اسلامی و افق تمدنی آینده» با موضوع «تأملی بر انسانشناسی انقلاب اسلامی» با سخنرانی «سید جواد طاهایی» پژوهشگر مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، به همت پژوهشکده «شهید صدر» برگزار شد.
در ابتدای این نشست، «محمدصادق حاجیپور» پژوهشگر پژوهشکده شهید صدر دانشگاه جامع امام حسین (ع) و دبیر علمی نشست، اظهار داشت: در این نشست قصد داریم به این پرسش بپردازیم که آیا در انقلاب اسلامی، انسان جدیدی به ظهور رسیده است که به لحاظ بنیادین با سوژه عالم مدرن متفاوت است؟ نقطه افتراق انسان انقلاب اسلامی با سوژه عالم مدرن در چیست و چگونه میتوان با این تلقی در مسیر تمدنسازی پیش رفت؟
بحث «انسان انقلاب اسلامی» از یک پویش یا حرکت سخن میگوید
در ادامه «سید جواد طاهایی» پژوهشگر مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام به سخنرانی پرداخت که متن سخنانش در ادامه تقدیم میشود.
بحث «انسان انقلاب اسلامی» درباره یک وضعیت فکری ساکن و ثابت سخن نمیگوید، بلکه از یک پویش یا حرکت سخن میگوید. بحث «انسان انقلاب اسلامی» حرکت از دوگانگی به یگانگی، و از تناقض به وحدت است؛ حرکت از تناقض بین امر معاصر و امر باستانی در این انسان، به سمت وحدت و یگانگی با آنچه که فضیلت کهن ایرانی است یعنی شوق زیستن در جوار امر قدسی در قالب یک دولت قدرتمند.
«انسان انقلاب اسلامی» همچون نیرویی است که میخواهد تعارض بین روح معاصر و روح امر باستانی را به نفع غلبه روح ایران باستان حل کند. روح ایران باستان، انتظار ظهور امام یا انسان کامل در قالب ظهور شاه آرمانی است. پس بحث «انسان انقلاب اسلامی» در واقع نوعی نظریه معطوف به آینده است.
ایرانی کسی است که شوق واقعیتیافتنِ ایده «انسان کامل» را دارد
فرهنگ ایرانی از دیرباز با عقیده به نسبیت و نسبیتِ فرهنگی میانهای نداشت، تساهل و رواداری داشت؛ اما اهل نسبیت نبود. بلکه برعکس، در هر عرصهای به دنبال تحققِ مطلق بود، بهدنبال تحققِ سیاسی امر مطلق بود، در جستوجوی دولت مقدس و آسمانی بود که مشروعیت مطلق داشت و این گرایش فرهنگیده شد و به ناخودآگاه جمعی ایرانیان کوچ کرد. در تاریخ ایران، شاه آرمانی (انسان کامل) تقریباً هیچگاه واقعیت نبود، بلکه تقریباً همیشه ایده یا آرمان بود؛ یعنی برای ایرانیان باستان، از زرتشت به اینسو، شاه آرمانی (ولی)، همان ایده انسان کامل بود و انتظار برای تحقق آن. و ایرانی تدریجاً کسی شد که شوق واقعیتیافتنِ ایده انسان کامل را دارد.
ایده شاه آرمانی (انسان کامل)، همیشه زایندهتر و مؤثرتر از خود واقعیت آن بود. ایرانیان قبل از مسلمانشدن، شیعه بودند؛ زیرا تقریباً همه تشیع، باور به امامت، باور به انسان کامل، باور به نماینده تامالاختیار خدا بر بسیط زمین است. شاه آرمانی، نه در سیاست ایران، بلکه در اجتماع ایرانی، ترجمه باستانیِ امامت است. نه شباهت، اینهمانی وجود دارد. ایده شاه، تاریخ ایران، و اساساً خودِ هستیِ ایران را ساخت. لذا ایده ایران و خود ایران، با ایده امامت یکی است. ایران، انتظار امامت است، انتظار پیدا شدن شاه آرمانی است.
انقلاب اسلامی، بهدلیل اهداف، بیسابقهگی و استقلال از بسترهای وقوعش، با چیزی قابل مقایسه نیست. انقلاب ایران، اگر با انقلابهای دیگر مقایسه شود، نتایج آن، گمراهکننده است.
شرایط و الزامات بحث «انسانشناسی انقلاب اسلامی»
«انسانشناسی انقلاب اسلامی» یعنی درک ویژگیهای عمومی انسانی که در بهمن سال ۵۷ دست به انقلاب زد، سپس، گسترش مفهومی آن درک و یا مفهومسازی پیرامون آن. در این بیان، فرض آزاد بودن این انسان، جاری است. چون این انسان درحالی که نه عقاید سوسیالیستی دارد و نه عقاید لیبرال، و نمیداند که این دو دقیقاً چه هستند، دست به اقدام مبتکرانه و جمعی میزند و چیزی را از عدم به وجود میرساند. به نحوی که کمی متناقض بنظر میرسد. یک ایرانیِ کمابیش مدرن یعنی شهرنشین، زیسته در درون تأسیسات دولت مدرن، کمابیش آشنا با ارزشهای سیاسی، اجتماعی غرب یا متأثر از آن، دست به انقلاب زد. پس انقلاب اسلامی یک انقلاب مدرن است چون در شرایط مدرن و در متن استمرار تاریخ مدرن ایران رخ داد. و چون انقلاب اسلامی انقلابی مدرن است پس، مثل هر انقلاب مدرنی، قرین آزادی و درگیر با مسألة آزادی است.
چون انقلاب مدرن، قرین آزادی است، لامحاله به آفرینش سوژه میانجامد، به آفرینش فردی میانجامد که فاعلِ ذهنیتورز است، قضاوتگر است و بدنبال آگاهی بر گذشته خویش است. مشخصهاش این است که میگوید من میتوانم.
«انسان انقلاب اسلامی»، سوژه مدرنی است که خواست سوژهگی را به بندگی بفروشد
درحالیکه سوژه دستاورد انقلاب مدرن بوده و اوج یک انقلاب مدرن است، در تجربه انقلاب اسلامی، سوژهگی از صدر به ذیل نزول پیدا میکند، یعنی آن چیزی که صدر یک انقلاب مدرن است، ذیل انقلاب اسلامی قرار میگیرد. چون در رخداد ۵۷ یک ارادة عمومی دایر بر فروش آزادی به بندگی محقق شد. ۹۸ درصد مردم آزادی برای آزادی را نخواستند، آنها یک جمهوری دینی و رهبری امام خمینی (ره) را خواستند. آن ایرانی که انقلاب کرد، برخلاف بعضی تفسیرها، همیشه در تاریخ خویش، آزاد و متفرّد بود؛ تحرک اجتماعی و قدرت قضاوت مستقل داشت. یک فردیّت چیرگی ناپذیر داشت، همین آدم با انقلاب اسلامی حس آزادی و فردیتش را که همیشه از آن بهرهگی داشت، این بار در سیاست جاری کرد. او آزاد بود و هست ولی همزمان آزادی را نسخ کرد و از آن فراتر رفت.
پس «انسان انقلاب اسلامی»، انسان مدرنی است، اما انسانی ابتدائاً مدرن. او سوژه است اما خواست که سوژهگی را، مطابق فحوای تاریخش، به بندگی بفروشد. او درحالیکه آزاد و فردگرا بود، بندگی را خواست.
ایرانیان معاصر، از نظر روحی یا فرهنگی، ادامه تاریخشان هستند
در انقلاب اسلامی از یکسو پای ایرانیان در بین است که در این ۲۰۰ سال تاریخ معاصر شرایطی بسیار متمایز از تاریخِ ماقبل مدرنشان پیدا کردهاند. این ایرانیان مدرن شده یا معاصر با همه تفاوتی که از گذشتهشان پیدا کردند، ازنظر روحی یا فرهنگی تمایزی با گذشته باستانیشان ندارند و ادامه تاریخشان هستند. تاریخ معاصر و تاریخ مدرن کشور ما، یک تاریخ کیفی و اصیل و تعیینکننده نبود. اگر بود نباید انقلاب اسلامی رخ میداد. «انسان انقلاب اسلامی»، انسانی همزمان مدرن و باستانی است؛ همزمان هم ۲۰۰ ساله است هم چند هزار ساله.
انقلاب اسلامی عمدتاً توسط طبقة شهرنشین که تمایل به تماس کامل با غرب داشتند، پدید آمد
«انسان انقلاب اسلامی» درحالیکه بین دو سویه ایران معاصر و ایران باستان قرار داشت دست به انقلاب زد. غربگرایی شدیدِ نخبگان سیاسی- فکری بهکنار، مردمان عادی شهرنشین هم در حالی دست به انقلاب بردند که شایقترین و برجستهترین شاگرد مدرنیزاسیون و مدرنیته در غرب آسیا و شاید در کلِ جهان اسلام بهنظر میرسیدند. میل به آشنایی با مدرنیته در میان ما ایرانیان خیلی شدید بود. یعنی شوق ایرانیان برای «تجربهکردنِ عمقی مدرنیزاسیون» یا به نوعی، تجربه حاقِ مدرنیته، آشناییِ تام با امر مدرن در مقایسه با دیگر ملتهای همسایه و ملتهای جهان اسلام خیلی زیاد بود.
طرح سیاسی طبقه متوسط ایران
بحث «انسان انقلاب اسلامی» بحث از انسانی است که به شدّت غربگرا بود و همزمان به شدت خواهان گذار کیفی از غربگرایی؛ غربی شدن برای غربی نبودن، آرمان سیاسی طبقه متوسط در ایران است. قضاوت آن است که «انسان انقلاب اسلامی» حاوی پروژهای برای اتحاد بین ایرانیان سکولار و آرمانگرایان انقلابی است.
رابطه ایرانی آرمانگرا انقلابی با ایرانی غربگرا، سکولار نوعی رابطه جسم و روح است و در این میان، «انسان انقلاب اسلامی» میتواند حاوی پروژهای برای اتحاد بین ایرانیان سکولار و آرمانگرایان انقلابی دررسد. فرق بین این دو گروه، آن است که آرمانگرای انقلابی نمیداند ایرانی اصیلی است و ایرانی سکولار نمیداند که آرمانها و فضیلت درون تصور او از ایرانیبودن سرشته شده است.
به طور خلاصه، هم ایران و هم ایرانی مفاهیمی به شدت غلیظ هستند. انسانی که انقلاب کرد گویی میخواهد دو سوی تناقضِ میانِ وسیعاً جهانیبودن و عمیقاً ایرانیبودن را تا به انتهای ممکنِ خویش پیش ببرد. چرا که ایرانی متعارف یا نوع ایرانی، یک انسان ریشهمند است.
میل شدید اجتماع ایرانی به جذب فضایل غربی، از ایرانیبودن، ناشی شده است
غربگرایی در سیاست معاصر ایران هممعنا با غربگرایی در اجتماع معاصر ایران نبوده است. اجتماع ایرانی در دوره معاصر بیشتر غربپژوه بود تا غربطلب و غربخواه. اجتماع ایرانی و طبقه متوسط آن، بیشتر مشتاق تجربه بوده است. میل شدید اجتماع ایرانی به جذب فضایل غربی، حاصل همین رسوب تمدنی است. محصول عطش این تمدن برای نو کردن خودش است. آنچه غربگرایی میانگاشتیم، غربآشنایی یا غربپذیری بود. این تمایل به غرب یک تمایل فعال و خلاق بود، نه انفعالی؛ چراکه از درون جوشیده و از ایرانیبودن، ناشی شده است.
به هرحال، تاریخ انقلاب اسلامی نشان میدهد که اراده مردمی به تملک فضایل غربی و سپسگذار از غرب، حداقل به اندازه سنت غربگرایی در نهاد دولت مدرن ایران، قدرتمند است؛ چون میل اجتماع ایرانی به گذار از غرب و نسخ آن، هنوز در جریان است. تمام تاریخ ۵۰ ساله انقلاب اسلامی، کشاکش و تعارض بین این دو گرایش است.
«انسان انقلاب اسلامی» تجسم فضایل زیسته تاریخ زندگی جمعی ایرانیان است
جمهوری اسلامی نمیتواند نماینده رذایل تاریخ ایران باشد؛ چون برای شکم نبود، انقلاب ایران ابعاد عقیدتی بارزی داشته و دارد. پس جمهوری اسلامی نماینه فضایل تاریخ ایران است؛ لذا نماینده تاریخ ایران است؛ چون هیچکس خود را با فعالیتهای زیستی و غریزیاش تعریف نمیکند؛ بلکه خود را با فضایلش تعریف میکند.
«انسان انقلاب اسلامی» نیز انسانی است که تجسم فضایل زیسته تاریخ زندگی جمعی ایرانیان است؛ چون نمیتواند غیر از این باشد؛ از باور به غریزه و طبیعت، هیچ چیز جز خود غریزه و طبیعت درنمیآید. در طبیعت ماندن ما، همان حیوانیت است. به قول آرون، انسان اقتصادی یک حیوان است. انقلابی که برای کار، نان، مسکن و شغل نباشد؛ بلکه سیاسی و برای تأسیس باشد، یک انقلاب کبیر است و آمده که بماند.
بحث «انسان انقلاب اسلامی»، بحث شناخت عمقیِ همین تناقضِ نهفته در درون فرد ایرانیِ معاصر است و اینکه آخرِ این تناقض، یعنی نبرد بین فضیلت و رذیلت، چه میتواند باشد. این شناخت که ایران زاده فضایل است، اگر بینالاذهانی شود، حتماً خودش را گسترش میدهد، یعنی ساختاری شده، در نهادها جایگیر شده و اصلاً نهادهای جدید را میسازد یا نهادهای موجود را تغییر میدهد. هر تمدنی بر فضایل استوار است نه بر رذایل.
ما درحال گذار تدریجی به دوره جدیدی از حیات تمدنی ایران هستیم
ما درحال گذار تدریجی به دوره جدیدی از حیات تمدنی ایران هستیم. شرایط کشور هرچه بهتر شود، فلسفه یا تفکر اصیل ایرانی که تفلسف پیرامون انقلاب سال ۵۷ است، امکانپذیرتر میشود. اگر تمدن شکل بگیرد «انسانشناسی انقلاب اسلامی» میتواند به فضای فلسفی عمیق و جدید منجر شود
در صورتی که توسعه و تمدن حتی بهطور نسبی شکل بگیرد، بهدنبال آن مبحث «انسانشناسیِ انقلاب اسلامی» از ظرفیت فوقالعادهای بهرهمند میشود؛ چراکه با رفع نیازهای اولیه، فضا برای پرداختن به نیازهای ثانویه یعنی نیازهای فکری- فرهنگی مساعد میشود. با پرداختن به نیازهای فوریتر و ملموستر، خود بخود نیازهای اساسیتر و تمدنیتر در مسیر تحقق قرار میگیرند.
اگر تمدن شکل بگیرد، به دنبال آن، بحث «انسانشناسی انقلاب اسلامی» نیز میتواند به یک فضای فلسفی عمیق و جدید منجر شود. فعلاً ما باید در لحظه زندگی کنیم و به اقتضائات زندگیِ در لحظه متعهد باشیم. دراینحال، واقعیتهای بزرگ مثل دانش ایرانی، سیاست اصیل ایرانی، تفکر ایرانی، خودشان به وسیله فهولی از نسلهای بعد حادث میشوند و لازم نیست ما متعهد به آن واقعیتهای بزرگ باشیم.
انتهای پیام/ 113