گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: دوران ابتدایی و راهنمایی را در روستا گذراند و سپس برای ادامه تحصیل در هنرستان فنی به شهر زیراب رفت و در رشته ساخت و تولید فارغ التحصیل شد. به دلیل علاقه شدید به انقلاب و نظام و دلدادگی به رهبر معظم انقلاب و اسلام راستین محمدی به دانشگاه امام حسین (ع) رفت و به خدمت مقدس پاسداری نائل آمد.
وی با نگاه عمیق به دین اسلام و شریعت ناب محمدی کم کم به رشد معنوی زایدالوصفی رسید که عشق به شهادت از آرزوهای دیرین او بوده است. لبخند زیبای او همیشه و در همه حال نشان از صفا و صمیمیت درونی وی داشت و سعی در اصلاح امور بین دوستان و خویشاوندان خصلت ذاتی او بود.
زندگی مشترک شهید مدافع حرم «روح الله عمادی» با همسری مهربان و فداکار همراه با زیارت خانه خدا آغاز شد. او که همه جا با نیروی قوی چه در راه عمل و توکل به خدا کارش را ادامه میداد توانست با اخذ مدرک فوق لیسانس و یادگیری علوم و فنون پروازی به درجه استاد خلبانی برسد. ایشان در حراست و پاسداری از مرزهای شرقی و غربی کشور و مبارزه با گروهک تجزیهطلب «پژاک» تلاشهای وافری داشت.
این دلیرمرد سوادکوهی در سومین اعزامش به سوریه، برای دفاع از حرم حضرت زینب کبری (س) و حضرت رقیه (س) در روز جمعه اول آبان سال ۱۳۹۴ مصادف با تاسوعای حسینی سال ۱۴۳۷ هجری قمری و طی «عملیات محرم» در درگیری با «مزدورانِ سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی» در شهر حلب خلعت شهادت پوشید. سید محمد عماد کودک چهارساله از او به یادگار مانده است.
سید حسین عمادی از دوستان، همکاران و اقوام شهید سید روح الله عمادی است که از روزهای بودن با این شهید عزیز میگوید: یک بار از بالای روستاها عبور کرده بود و با دوربینش از محلات سرسبز مازندران، عکس میانداخت و عکسها را به اهالی همان جا هدیه می کرد. این شهید بزرگوار، چون محل کارش در پایتخت بود ارتباطات خوبی داشت و برای اکثر همشهریانش که در تهران مشکل داشتند به خصوص جوانانی که سرباز بودند هر کاری از دستش بر می آمد انجام می داد. قبل از سفرش به سوریه یک کلیپ یک دقیقهای از پروازش تهیه کرده بود، با یکی از مداحان صحبت کرده بود تا اگر شهید شد در مراسمش بخواند.
یک بار در سفر و ماموریتی که به سیستان داشت به سیم برق خورده بود و آنقدر این برخورد فجیع بود که ما فکر کردیم تکه پاره شد وقتی رسیدم بالای سرش گفت الان وقت شهادتم نیست. قبل از سفرش به سوریه یک لباس نظامی به او دادم چند روز قبل از آخرین سفرش به سوریه، آمد و گفت حسین یک لباس خاکی به من بده، لباس ندارم. من یک لباسی داشتم که سایزش ۴۴ بود پوشید و گفت کمی بزرگ است، اما میبرم، گفتم یک لباس دیگر هم دارم فردا صبح برایت میفرستم لباس را آماده کردم، اما متوجه شدم که رفته به سوریه، آمدم خانه به همسرم گفتم روح الله یک حال و هوای دیگری داشت به نظرم شهید میشود. البته اگر شهید نمیشد در حقش ظلم میشد.
در بخشی از وصیت نامه این شهید آمده است: «دوستان و همرزمان عزیزم برای دفاع از اسلام، ولایت و ایران عزم راسخ داشته باشید چرا که پیروزی از آن شماست، هجمه دشمن (فرهنگی، نظامی، سیاسی، اجتماعی و …) بسیار سنگین و خصمانه است. راه مقابله با این هجمهها به فرموده امام (ره) پشتیبانی از ولایت فقیه است.
نیتها را خالص کنید و پشت سر ولایت حرکت کنید، نتیجه اش را به خدا بسپارید چرا که خودش وعده نصرت و پیروزی داده است. تهاجمی که به قشر مذهبی و خصوصا شما بسیجیان و سبزپوشان حریم ولایت میشود بیانگر قدرت روز افزون شما و ضعف و ناتوانی دشمن است، خود سازی کنید و تعلیم، تهذیب و ورزش سه شاخصه شما باشد. همدیگر را دوست داشته باشید و با علم و عمل به پیش بروید و منتظر تقدیر و تشکر کسی نباشید.»
انتهای پیام/ ۳۶۱