به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، شهدای ناجا از غریبترین شهدای کشور هستند که در اوج مظلومیت و گمنامی به شهادت رسیدند و کمتر نام و نشانی از آنان به میان میآید. شهدای مرزبانی و شهدای مبارزه با مواد مخدر تنها بخشی از هزاران شهید ناجا هستند که روزانه در درگیری با اشرار و گروهکهای تروریستی جان خود را تقدیم ثبات و امنیت کشور میکنند.
شهید «محمد احمدی» از شهدای مرزبانی ناجا نیز در عملیات گشتزنی مرز «نگور» در نزدیکی پاکستان در کمین گروهک جیشالظلم قرار گرفت و به همراه مامور شهید دیگر شربت شهادت نوشید.
در ادامه روایت خواهر این شهید را از ویژگیهای برادرش و خاطرهای از آگاهی شهید نسبت به شهادتش میخوانید.
محمد متولد ۱۳۷۲ بود با وجود عمر کمی که داشت زندگی خوبی کرد. زندگی توام با مهربانی، صفا، احترام به پدر مادر و عشق به اهل بیت (ع). سال ۱۳۹۳ برای گذراندن دوره سربازی عازم سیستان و بلوچستان بود. چند ماه قبل به بندرعباس رفته بود و بعد به چابهار و سپس مرز «نگور».
مرخصی آخری که آمد کلا رفتار و کردارش متفاوت شده بود. حتی طرز صحبت کردنش متفاوت بود و گویی خودش میدانست این آخرین دیدارش با خانواده است. با وجودی که همیشه اخلاق خوبی داشت، اما اینبار فرق میکرد. هر زمان تماس میگرفتیم حرم امام رضا (ع) بود. بی تاب شهادت بود و چند روز مانده به اتمام مرخصی خودش عازم مرز شد.
مادرم برای ما تعریف کرد که زمان خداحافظی چند باری بیرون رفت و دوباره به خانه برگشت. انگار خودش میدانست این آخرین حضورش در خانه است و دل کندن برایش سخت بود.
پای در رکاب امام زمان (عج)
آخرین باری که به مرخصی آمد یک شب خواب دید امام زمان (عج) با اسب سفید نزد ایشان میآید در حالی که افسار اسب سفید دیگری دستشان بوده، با محمد صحبت میکند و بعد او را دعوت میکند روی اسب بنشیند. وقتی محمد سوال میکند که شما چه کسی هستید شخص عنوان میکند امام زمان هستم. به ما چیزی از خواب نگفت، چون میدانست مادر خیلی حساس است و از اینکه لب مرز خدمت میکند نگرانی دارد. خواب را فردا برای یکی از دوستانش تعریف کرد و گفته بود احساس میکنم این سری که برگردم خدمت شهید میشوم. مادر دوستش که متوجه صحبتها شده بود به محمد دلداری داده و البته محمد از آنها میخواهد ماجرای خواب را به مادرم نگوریند. بعد شهادت مادر دوست محمد به منزل ما آمد و ماجرای خواب را تعریف کرد.
یک هفته یا بیشتر قبل از شهادت به دوستانش پیام داد و گفته بود من را حلال کنید. خودش در این مسیر رفت و در پایان به آرزویش رسید.
شهادت در نقطه صفر مرزی
ماجرای شهادتش از این قرار است که ۱۶ فروردین سال ۱۳۹۴ بعد از چند ماه خدمت محمد در مرز، یک شب قبل شهادت با تعدادی از نیروها به عملیات رفتند و موفق شدند محموله مواد مخدری که گروهک جیشالظلم (جیشالعدل) قصد انتقال به داخل کشور را داشتند ضبط کنند. همین باعث شد که جیش الظلم کینه به دل بگیرند و در صدد جبران برآیند. روز بعد، یعنی روز شهادت، نوبت محمد برای گشتزنی نبود، ولی دوستش مریض احوال شد و محمد داوطلبانه جای او رفت. ساعت چهار غروب ماشینی از مرزبانی نگور راهی منطقه میشود که به کمین جیش الظلم میخورد و تروریستها به ماشین رگبار گلوله میبندند. همه هشت نفری که در ماشین بودند به شهادت رسیدند، بعد از آن اعضای گروه جیش الظلم ماشین را به آتش میکشند که در نتیجه پیکر شهدا میسوزد.
انتهای پیام/ ۱۴۱