گروه استانهای دفاعپرس-حدیثه صالحی؛ «نارنجک» شعری است که با دستان تو سروده شد وقتی که شهادت سمت تو میدوید؛ تو تانک را بارها و بارها مرور کردی، خواندی و حماسه شدی، دستهای کوچکت بوی خدا میداد، بوی مرد و مردانگی و غیرت؛ و دشمن به عظمت تو غبطه خورد وقتی نامت ایستاد به احترام شهادت!
و تو غزل در غزل، مثنوی در مثنوی از چشم آسمان باریدی وقتی شاعرانهترین نام را بر تو نهادند تو «فهمیده» بودی که عشق را باید میان خون سرود و در سنگر، مدرسه برپا کرد و با نارنجک حماسه نوشت! حماسه ای که تو بر کمر بستی و روانه شدی! کلاس و درس و مدرسه و فهم واژههایی که برایت عجیب آسان بود در خلسه خون معنا شد و خدا هم بر این حماسه مهر آفرین نهاد؛ صدآفرین بر بزرگ رزمنده!
مشقهایت را بنویس فهمیده! مشقهایت را که از آن نور میریزد و در رگ رگ کلمات شور و شعور و معرفت جاری میکند، فهمیده بنویس؛ «آخر تو شهید میشوی، نقطه سرخط»! باران شهادت باریدن گرفت؛ ساعت به وقت سیزده سالهای است که مشقهایش را کامل کرد!
میدان به میدان شهادت را به دنبال خود کشاندی! و در ایستگاه آخر، تانک در هیبت قامت تو فرو رفت و آتش گرفت و تو بر سکوی پرواز ایستادی و بال در بال کبوتران به آسمان رسیدی!
درست که فکر میکنم، میبینم که چقدر خوب میشناسم تو را! تو همان فهمیده ای هستی که در سیزده سالگی رهبر خطاب شدی در کلام امامم! نه برای من که آشنای وطنی! برای یک جهان! و این خاک به اقتدارت میایستد تا فریاد بزند فهمیده ای را که فهمیده شد در ادبیات عاشقانه نوجوانترین شهید!
حالا خط به خط مشقهایم برای دانش آموز هشتم آبان نوشته میشود، با همان ادبیات برای فهمیده ای که در کلاس عاشقی حاضر است و «مرد میدان» خواهد ماند.
انتهای پیام/