به گزارش خبرنگار دفاعپرس از تبریز، «علی تجلایی» متولد پنجم مرداد سال 1338 در تبریز است. وی سال 1358 وارد سپاه پاسداران شده و مدتها به عنوان مربی آموزشی فعالیت کرده و با آغاز جنگ تحمیلی، عازم جبهههای نور شد. او در عملیاتهای مختلف همچون «فتح المبین»، «بیتالمقدس»، «رمضان»، «والفجر مقدماتی»، «والفجر 2 و 4»، «خیبر» و ... حضور داشت.
تجلایی پس از مجاهدتهای فراوان در راه دفاع از تمامیت ارضی کشورمان، سرانجام 25 اسفند سال 1363 در منطقه شرق دجله به شهادت رسید و پیکر این شهید والامقام هیچ گاه به آغوش وطن بازنگشت.
روایتی در کتاب شهادت شکار از تجلایی نوشته شده که این شهید والامقام میخواست به عنوان تک تیرانداز و تک ور به گردان امام حسین برود؛ این در حالیست که باید با استعداد و نبوغش نیروها را هدایت میکرد.
قبل از عملیات بدر:
وقتی علی میخواست برای عملیات «بدر» برود، گفت: «این عملیات با عملیاتهای قبلی فرق دارد و احتمال اسارت وجود دارد. اگر من اسیر شوم، ممکن است در بازجوییها طاقت نیاورم و اعتراف کنم و شاید با این اعتراف سرنوشت خیلی چیزها عوض شود. لذا من در دو سه تا کاغذ اسمم را نوشتم که اگر یک موقعی اسیر شدم، بگویم من «انوش» هستم. اگر مجروح شدم، شما بگویید یک نفربه نام انوش هست و آدرس و مشخصات لباسم را بدهید. اگر هم شهید شدم، بچههای خودمان قیافهام را میشناسد.»
علی شلوار پلنگی پوشیده بود که جیبهایش حالت پف داشت. او در سه مقوای سفید با دست خط خودش بزرگ نوشته بود انوش. یکی از آن ها را در جیب پیراهنش گذاشت، یکی را در جیب راست شلوارش و دیگری را در جیب چپ شلوارش گذاشت.
قبل از عملیات بدر، یک بسیجی از بچههای تعاون وارد سنگر شد و گفت: «هر کس پلاک و کارت جنگی ندارد بگوید برایش بنویسم.» علی گفت: «من ندارم برادر، برای من بنویس.» پرسید: «اسم»
_ علی
_ شهرت؟
_ تجلایی
_ مسولیت؟
_ تک تیر انداز
بسیجی نوشت و بعد بلند شد رفت. همه همین طور هاج و واج مانده بودند. علی مسئول آموزشهای تخصصی قرارگاه خاتم بود و حالا به بسیجی گفت «تک تیرانداز» تا اطرافیان آمدند حرفی بزنند، علی که لبخند روی لبانش نقش بسته بود، انگشتش را برد جلوی صورتش به این معنی که سکوت کنم و چیزی نگویم.
قبل از عملیات بدر همه متوجه شدند تجلایی میخواهد بدون مسئولیت و به عنوان تک تیر انداز و تکور در عملیات شرکت کند.
علی که این همه آموزش تخصصی پشت سر گذاشته میخواست به عنوان تک تیرانداز و تک ور به گردان امام حسین برود؛ این در حالیست که باید با استعداد و نبوغش نیروها را هدایت میکرد.
علی در پاسخ به همرزمانش گفت: «هدایتم به این است که من خودم قدم بردارم و مصداق آیه قرآن باشم. وقتی من خودم بروم جلو، همه به دنبال من میآیند، ولی اگر بگویم بروید، معلوم نیست چه میشود.»
انتهای پیام/