سفارش دانش‌آموز شهید به مسوولان؛

خطاب بی‌تعارف شهید «زکریا» به مسئولان سیاسی/ روایتی از عکس مقتدرانه شهید در جبهه

شهید «محمدرضا زکریا» از جمله شهدای دانش‌آموز است که در وصیتنامه خود خطاب به مردم و مسئولان توصیه‌های حکیمانه و صریحی را به رشته تحریر درآورده است.
کد خبر: ۴۸۶۸۹۷
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۴۰۰ - ۰۰:۳۲ - 06November 2021

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، دانش‌آموز شهید محمدرضا زکریا فرزند مرتضی به تاریخ پنجم فروردین ۱۳۴۴ در خانواده‌ای ساکن نجف‌آباد چشم به دنیا آمد. او دومین فرزند خانواده بود. از همان کودکی در کنار پدر و مادر با ایمان خود با واجبات و مستحبات دین آشنا شد و بعد‌ها در انجام هرچه بهتر این مهم کوشید، سپس راهی مدرسه شد. در کنار درس خواندن، در کار‌های کشاورزی به یاری پدر خود می‌رفت.

در انجام کار‌های منزل هم به مادر خود کمک می‌کرد و بسیار فعال، دلسوز و مهربان بود. برای صیقل دادن روح خود کلام الله مجید را تلاوت می‌کرد. اگر فرصتی به دست می‌آورد، کتاب‌های مفید و آموزنده می‌خواند. برای اینکه حرفه‌ای بیاموزد و باری از دوش خانواده‌اش بردارد، حرفۀ نجاری را فراگرفت. به خواندن نماز و گرفتن روزه بسیار اهمیت می‌داد. در جلسه‌های یادگیری و تلاوت قرآن حاضر می‌شد. وقتی ایام محرّم و عزاداری آقا اباعبدالله الحسین (ع) فرا می‌رسید، پا به‌ پای دیگر عزاداران لباس سیاه می‌پوشید و در تکیه‌ها و مجالس عزاداری حضور داشت.

خواهرش تعریف می‌کرد: کوچک بودم. او هم سن زیادی نداشت، اما آنقدر علاقه به امام حسین (ع) داشت که می‌آمد به من می‌گفت: «من روضه می‌خوانم تو گریه کن.»

سفارش دانش آموز شهید به مسوولان/ به خاطر خدا در مسوولیتتان کوشا باشید

وقتی تظاهرات مردم برای برقراری جمهوری اسلامی به اوج خود رسید، با درک بالایش به همراه بزرگ‌تر‌ها در این عرصه شرکت می‌کرد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در پایگاه بسیج محله عضو شد و در نگهبانی فعال بود. محمدرضا در دل تاریکی و به دور از چشم دیگران نماز شب می‌خواند و با معبود خود راز و نیاز می‌کرد. درس خود را ادامه داد و به دبیرستان منتظری رفت. در همین زمان‌ها بود که جنگ تحمیلی آغاز شده و امام خمینی فرمان دادند مردان سنگر‌های جبهه را پر کنند. با علاقه‌ای که به امام داشت فرمانش را به دیده گذاشت و با رها کردن درس و مدرسه، با دیگر غیور مردان بسیجی عازم جبهه‌های غیرت و مردانگی شد.

مجروحیت و زخم‌هایش را از همه پنهان کرده و با بهبودی نسبی دوباره وظیفه‌اش را به نحو احسن انجام می‌داد؛ به طوری‌که ایمانش از قبل هم بیشتر شده بود. عکسی را برای یادگاری گرفت که در یکی از دستانش قرآن و در دست دیگرش تفنگ است. برای حاضر شدن در عملیات محرّم، با لشکر ۸ نجف‌اشرف در گردان پیادۀ فتح مسئولیت تک‌تیراندازی را برعهده گرفت و راهی دهلران، موسیان شد. بعد از فداکاری‌های بی مثال، سرانجام در بحبوحۀ عملیات به تاریخ ۱۲ آبان ۱۳۶۱ به درجۀ رفیع شهادت نائل آمد.

خانواده‌اش سال‌های درازی را پشت سر گذاشتند تا چشمان‌شان به دیدن پیکر پاک این عزیز روشن شود؛ ولی انتظارشان بی‌سرانجام ماند و پیکر این مبارز فی سبیل الله از دیده‌ها پنهان ماند. آرامگاهی به یادبود از حماسه‌هایش در کنار دیگر شهیدان نجف‌آباد در نظر گرفته و چراغ راهی شد برای گم کردگان مسیر هدایت.

سفارش دانش آموز شهید به مسوولان/ به خاطر خدا در مسوولیتتان کوشا باشید

در وصیتنامه شهید آمده است:

«وصیتنامه شهید محمدرضا ذکریا فرزند مرتضی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به رهبر عزیز انقلاب، سلام بر شهیدان، سلام بر پدر و مادر شهیدان و سلام بر مردم شهیدپرور ایران و روحانیت اصیل و در خط امام و سلام بر پدر و مادرم اینک چند وصیت از این حقیر.

مردم مواظب باشید ضد انقلاب داخلی و خارجی و دشمنان اسلام (آمریکا و شوروی و اسرائیل) مثل مار زخم خورده در کمین هستند که ضربة خود را به این جمهوری اسلامی وارد سازند مواظب باشید؛ و همیشه پیروی از رهبر عزیزمان را و حمایت از روحانیت اصیل را سرلوحه حرکت اسلامی خود کنید.

دشمنان و منافقین باید بدانند که این مردم دیگر بیدار شده اند و دیگر فریب شما را نخواهند خورد و بدانید که همانطور که شاه و عمالش را و بنی صدر و پیروان منافقش را و شریعت مداری و قطب زاده و نفهمان و کوردلان پیرواش را همانطور که کنار زدند دیگر امثال این‌ها را می‌توانند با هوشیاری و شجاعتی به گور فرستاده و رسوا خواهند کرد. پس به دامن این اسلام عزیز و جمهوری اسلامی و رهبر انقلاب و این امت حزب الله برگردید و دیگر بر علیه انقلاب حرکت نکنید که مقاومت نمی‌توانید بکنید.

برادران عزیزم و دانش آموزان عزیز و حزب الهی و در خط انقلاب و اسلام درستان را با فهم بخوانید که آینده انقلاب به دست شماست که اگر کوتاهی کنید آیندگان شما‌ها را نفرین می‌کنند و لازم به تذکر است که (ممکن است بگویید خود ذکریا درسش را نمی‌خواند بدانید که بنده حس کردم که در جبهه بیشتر می‌توانم کار کنم اگر خداوند ان شاء الله قبول کند و از این جهت درسم را رها کرده و به جبهه رفتم.)

کشاورزان و کارگران عزیز و مسلمان بدانید که اقتصاد در مملکت بدست شما هاست اگر کوتاهی در کشاورزی و کارگریتان کنید خداوند شما‌ها را نمی‌بخشد پس بیشتر در آباد کردن اقتصاد کشور کوشا باشید.

مسوولین جمهوری اسلامی از کوچکترین مسئولین کشور می‌خواهم که اگر مسوولیتی قبول می‌کنید بخاطر خدا و بخاطر کوری چشم دشمنان اسلام در مسوولیتتان کوشا باشید و اگر نمی‌توانید کنار بروید و نیز افرادی که می‌توانند مسئولیت بعهده بگیرند و اگر خودشان را کنار بزنند باز هم در درگاه خداوند مسئولند.

در خاتمه از پدر و مادرم بسیار حلال بودیت می‌طلبم و از اینکه فرزند کوچک در راه خدا می‌دهید مبادا ناراحت باشید و می‌دانم که بسیار من شما را در حلول زندگی ناراحت می‌کردم و گوش به حرف شما‌ها نمی‌دادم از شما خواهش می‌کنم مرا حلال کنید؛ و نیز از تمام دوستان که احیاناً از دست برادر کوچک شما ناراحتی دیده‌اند مرا حلال کنند و از همه شما‌ها جداً التماس دعا دارم.

حضور پدربزرگوارم (عزیزم) پدر خواهش می‌کنم که ۱۰۰ تومان به عنوان رد مظالم برای من بپردازید خداوند همه ما را ببخشد.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.»

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها