گزارشی از حوادث 6 و 7 تیر سال 60؛

منافقین توان به زانو در آوردن انقلاب نوپا را نداشتند

تیرماه سال 60 دشمنان و منافقان تلاششان را بر این گذاشتند تا با ترور شخصیت‌های موثر نظام کار انقلاب نوپای ایران اسلامی را یکسره کنند اما آن‌ها با وجود حمایت‌های بسیاری که از سوی کشورهای مستکبر می‌شدند، نتوانستند با انقلاب ایران مقابله کنند.
کد خبر: ۴۸۹۰۳
تاریخ انتشار: ۰۷ تير ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۵ - 28June 2015

منافقین توان به زانو در آوردن انقلاب نوپا را نداشتند

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، تیرماه 60 یکی از خون بار ترین ماههای روزشمار انقلاب اسلامی به شمار میآید و 6 تیرماه این سال با ترور نافرجام "حضرت آیت الله خامنهای" و سپس با شهادت مظلومانه بهشتی و 72 تن از یاران صدیق انقلاب در روز بعد از آن توسط منافقین در حافظه تاریخ ماندگار شد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، توطئههای استکبار جهانی علیه نظام نوپای اسلامی فزونی گرفت. یکی از این توطئهها، تجهیز و تقویت گروهکها و جریانات ضد انقلاب بود. این گروهکهای منحرف که با سوءاستفاده از موقعیت در اوایل انقلاب به جمعآوری و دزدی و غارت سلاح و مهمات پرداخته بودند، شروع به بمبگذاری در گوشه و کنار کشور و ترور روحانیون مبارز و انقلابی و حتی مردم عادی نمودند و شخصیتهای ارزشمندی را به شهادت رساندند.

تیر ماه 60 تمام کفرو تزویر با نشانههای مختلف در پوششهای گوناگون از جمله فرقان و منافقین در برابر قدرت الهی صف کشیدند تا انقلاب نوپای اسلامی را به زانو درآورند ولی به حمد الهی دشمن همواره در برابر توان خداوند زمین گیر است و "حضرت آیت الله خامنهای" پس از رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی، سکان این انقلاب را با بصیرت و هوشمندی خود عزتمندانه و استوار هدایت کردند.

چهار پنج روز از عزل بنیصدر میگذشت. جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود. "آیتالله خامنهای" که از جبههها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامه شنبهها، عازم یکی از مساجد جنوبشهر برای سخنرانی بودند.

خودرو حامل "آیتالله خامنهای" که از جماران حرکت میکرد، آن روز مهمان ویژهای داشت؛ خلبان عباس بابایی که میخواست درد دلهایش را با نماینده امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آنها نیم ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفتوگوشان را در همان مسجد ادامه دادند.

 "آیتالله خامنهای" در ۶ تیر ۱۳۶۰ پس از نماز ظهر در همان مسجد از جانب گروهک فرقان مورد سوء قصد قرار گرفتند. در اثر انفجار این بمب که در ضبط صوت کار گذاشته شده بود ایشان به شدت زخمی شدند.ایشان اولین فردی بود که در حوادث و جریانات پس از عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری ترور شد.

در پی این ترور نافرجام، امام خمینی نیز در پیامی خطاب به "آیت الله خامنهای" توطئهی سوءقصد به جان ایشان را محکوم کرد و از ایشان تجلیل نمود.

بر اثر این سوء قصد، در مسجد ابوذر به "آیت الله خامنهای" از ناحیهی سینه، کتف و دست راست آسیب جدی دید.

خاطرهی"آیتالله خامنهای" از سو قصد به جانشان در مسجد ابوذر

وقتی که در مسجدی که من بودم بمب منفجر شد، از وقتی که بار اوّل بر زمین افتادم - که البته نفهمیدم چطور شد که افتادم - تا وقتی که به کلّی بیهوش شدم، سه مرتبه، برای لحظاتی به هوش آمدم و هر دفعه هم یک احساسی داشتم. آن حالات، هیچوقت از یادم نمیرود. حالا یکی را عرض میکنم: در یکی از حالات، احساس کردم که دارم میروم؛ یعنی احساس کردم که مرگ در مقابل من است. کاملاً در آن مرز عالم برزخ، خودم را دیدم و احساس کردم که در آن حال، انسان هیچ دستاویزی به جز خدا ندارد؛ هیچ دستاویزی! یعنی هر چه هم عمل پشت سرخودش داشته باشد، باز اگر نتواند تفضّل الهی و رحمت خدا را جلب کند، خاطر جمع به آن عمل نیست. آدم شک میکند: آیا این عمل را با اخلاص بهجا آوردم؟ آیا نیّتم صددرصد، خدایی بود؟ آیا در آن شرک و ریا نبود؟ آیا ملاحظهی این و آن نبود؟

بههرحال، ماها مرکز عیوبیم. متأسّفانه، همهی شائبهها در ما هست. آنجا انسان احساس میکند که مثل پرِ کاهی بین زمین و آسمان است. از همه چیز منقطع میشود. من این حالت انقطاع را در آن وقت احساس کردم و پیش خدای متعال، تضرّع نمودم و گفتم: «پروردگارا! میبینی که من چقدر دستم خالی است و چیزی ندارم و محتاجم! اگر تفضّلی بکنی، کردهای وَاِلّا ما رفتهایم.» منظورم مردن نبود؛ رفتن از وادی سعادت بود. بعد، بیهوش شدم و چیزی نفهمیدم.

پس از ترور نافرجام رئیس جمهور وقت در 6تیر 1360، منافقین در عملیاتی از پیش طراحی شده برای براندازی نظام نوپای جمهوری اسلامی فردای آن روز یعنی 7 تیر 60 "آیتالله سیدمحمد حسینی بهشتی"، رییس وقت دیوان عالی کشور و بیش از ۷۰ نفر از مقامات و چهرههای برجسته سیاسی از جمله چهار وزیر، چند معاون وزیر، ۲۷ نماینده مجلس و جمعی از اعضای حزب جمهوری اسلامی را  توسط انفجار مقر اصلی این حزب به شهادت رساندند.

شهادت بهشتی و 72 یارش شش روز پس از عزل بنیصدر از ریاستجمهوری صورت گرفت. سه روز قبل از وقوع این حادثه، محمد جواد قدیری، عضو کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق و طراح اصلی انفجار مسجد ابوذر، به دوستان خود با اطمینان خبر داده بود که «روز هفتم تیر» کار یکسره خواهد شد.

روایت حادثه حزب جمهوری از زبان شهید زنده این فاجعه

وقتی بمب منفجر شد ما یک زردیای دیدیم و دیوار را من دیدم که زرد شد و انفجار ... و ... و دیگر چیزی نفهمیدیم، و رفتیم زیرآوار!

در آن شرایط همه قرآن میخواندند و ناله هم شنیده میشد ولی بیشتر همه قرآن میخواندند و شهادتین میگفتند، صداها به تدریج کمتر میشد، و بعد هم از بالا مثل اینکه یک جرثقیل آوردند که این طاق یکتکه را بردارند. طاقی که شاید 30 سال بود که از تیرآهنهای قدیمی روسی ساخته شده بود که دهانه این تیرآهنها 5/0 متر بود. در نظر بگیرید به این طاق در طول این سالیان و برای عایقبندی لایهای از قیر و سیمان و ... اضافه شده و ضخیمتر و سنگینتر هم شده بود. این بود که جرثقیل نتوانست سقف را بلند کند و زنجیرش پاره شد و دوباره این طاق افتاد روی آوار، البته در این شرایط افراد در لابهلای صندلیها قرار گرفته بودند.

البته من خیلی چیزی را احساس نمیکردم. از این چهار ساعتی که زیر آوار بودیم شاید یک ربعش یادم بیاید، عمدتاً بیهوش بودم، تیرآهن افتاده بود روی بدنم و به تدریج بدنم بیحس میشد، همینطور بیحس شدن از قسمتهای پایین بدن شروع شد تا نهایتاً در ناحیه سر هم همین حالت پیش آمد و به جایی رسید که دیگر نمیتوانستم نفس بکشم و انگار دم و بازدم نداشتم و هوا تمام شده بود.

در این شرایط ناگهان دیدم که پشتم مقداری سبک شد. از خودم پرسیدم این سر مال کیست، بعداً فهمیدم این سر آقای سرافراز بود که تیرآهن سرش را قطع کرده بود. صداها، از هزاران نفری که روی پشتبام ایستاده بودند شنیده میشد، که هیچ کاری هم از دستشان برنمیآمد. گویا در فضای روی طاق گرد و خاک بوده، اینها با پاشیدن آب، قصد رفع کردن گرد و خاک را داشتند، غافل از اینکه این کار تمام منافذی که برای تنفس ما وجود داشت مسدود میکرد.

با گذشت زمان، احساس کردم که مقداری راه تنفس ایجاد شد و دست چپم را از زیر خاک بردم بالا و دست من را پیدا کردند، میخواستند دستم را بکشند که من دستم را کشیدم پایین، بعد یک لوله نازک سِرُم را به من رساندند که از طریق آن و از راه بینی کمی نفس کشیدم و بعد هم ما را از زیر آوار در آوردند و بردند برای بیمارستان.

بی تردید این حادثه باعث شد که علناً جریان ضد خط امام، یا لیبرال، عملاً به جریان "ضد انقلاب" تبدیل شوند و ماهیت ضد مردمی و تروریستی آنان برای مردم افشا شود.

اگر عدهای از مردم تا قبل از حادثه 7 تیر نسبت به ماهیت ضدانقلابی این گروههایی که در جبهه ضد خط امام قرار گرفته بودند، شناخت کافی نداشتند، با این فاجعه، کاملاً درک کردند که این جریان کاملاً منافقانه مردم را اغوا میکردهاست و آنها هیچ هدفی جز ضربه زدن به انقلاب و مردم و امام نداشتهاند و تنها در صدد قبضه کردن قدرت برای دست یافتن به اهداف پلیدشان بودهاند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها