به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، با آغاز حمله صدام به خاک کشور در سال ۵۹ رزمندگانی از سراسر کشور داوطلبانه برای دفاع از شهرها و جلوگیری از سقوط آنها وارد خوزستان شدند تا در قالب ستاد جنگها نامنظم مانع از پیشروی بیشتر نیروهای دشمن به داخل شهرها شوند.
در همان روزهای ابتدایی با وجود مقاومت جانانه مردم تعدادی از شهرها به اشغال دشمن درآمد. سوسنگرد یکبار در نهم آبان سال ۵۹ سقوط کرد که دشمن قصد داشت پس از عبور از آن به سمت اهواز برود، اما حمله تعداد اندک رزمندگان آنان را به عقب نشینی واداشت، بار دوم نیز در اواخر آبان همان سال رژیم بعث دست به حمله گستردهای زد و شهر سوسنگرد را به محاصره خود درآورد.
با فرمان امام (ره) مبنی بر آزادی هرچه سریعتر شهر، نیروهای ستاد جنگهای نامنظم بر آن شدند تا محاصره شهر را بشکنند، لذا با عزمی راسخ و ایمانی دو چندان با فرماندهی شهید دکتر مصطفی چمران و با کمک نیروهایی که در شهر محاصره شده بودند حلقه محاصره را شکستند و از سقوط شهر جلوگیری کردند.
«علیرضا عندلیب» از دانشجویان انقلابی و فعال زمان انقلاب در دانشکده هنرهای زیبا بود که در رشته معماری تحصیل میکرد. با آغاز جنگ تحمیلی به همراه سردار عزیز جعفری که او نیز در رشته معماری همان دانشگاه مشغول به تحصیل بود داوطلبانه به جبهه جنوب میرود. عندلیب سپس به سوسنگرد رفته و جزو نیروهای مدافع شهر میشود.
وی در گفتوگویی با خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس به بیان خاطرات شنیدنی آن روزها پرداخته در ایام سالروز شکست حصر سوسنگرد و بیان نکاتی درباره این عملیات پرداخت.
دفاعپرس: آقای عندلیب، چطور شد که در ماههای ابتدایی جنگ به خوزستان رفتید؟
دانشجوی دانشکده هنرهای زیبا در رشته معماری دانشگاه تهران بودم. بعد از تعطیل شدن دانشگاه به خاطر انقلاب فرهنگی، در یک تشکیلاتی برای اصلاح محتوای آموزشی درسها حضور یافتم و تیمی تشکیل دادیم که روی محتوای آموزشی کار میکرد. جنگ که آغاز شد نه جبهه و نه جنگ را میشناختم، مشغول کارهای تحقیقاتی و دانشگاهی بودم البته فعالیتهای دانشجویی زیادی داشتیم. زمانی که دانشگاه باز بود در اولین دوره انتخاباتی که در دانشگاه برگزار شد به عنوان عضو شورای سرپرستی دانشگاه به همراه دو عضور دیگر انتخاب شدم. فعالیتهای دانشجویی زیاد داشتیم و در انجمن اسلامی و فعالیتهای دانشجویی حضور جدی میکردیم.
مدتی که از جنگ گذشت دیدیم نمیشود که در جبهه حضور پیدا نکنیم بالاخره بچه بعد انقلاب بودیم که دلمان میخواست سهمی در جنگ داشته باشیم. خودمان را به سپاه ستاد مرکزی که هیچ آشنایی هم با آن نداشتیم معرفی کردیم، سه نفر بودیم؛ من، سردار عزیز جعفری و یک برادر دیگر. گفتیم میخواهیم برویم جنگ. از آن سه نفر ، دو نفر تصمیم گرفتیم خودمان بدون هیچ حکمی و سفارشی نامهای از انجمن اسلامی که در میدان انقلاب قرار داشت بگیریم و برویم به اهواز. همه این تصمیمات روی انگیزههای فردی و اعتقادی و باورهایی که داشتیم بود، فکر میکردیم باید ایفای نقشی کنیم که این کار را کردیم.
آمدیم به اهواز و در باشگاه گلف آموزش یک هفتهای دیدیم. گفتند در اهواز بمانید، قبول نکردیم، گفتیم ما برای جنگ آمدیم. قسمت شد از سوسنگرد سر دربیاوریم. در سوسنگرد قرار شد من و آقای جعفری یک هفته در میان در شهر حضور داشته باشیم و آموزشها را ساماندهی کنیم و سپس به خط برویم، بعد از دو مرتبه جایمان را عوض کنیم. هفته اول من در سوسنگرد ماندم و هفته بعد به محور دهلاویه رفتم. در دهلاویه مسئول خمپاره شدم، سلاحی که اصلا با آن آشنا نبودم و در همان آموزشهای یک هفتهای شناختم.
دفاعپرس: چطور شد که شهر در محاصره افتاد؟ از مشاهدات خود بگویید.
در دورانی قرار داشتیم که بعثیها حملات هجومی و اشغال را انجام میدادند. ۲۳ حمله را از سمت بستان و دهلاویه شروع کردند، یک بار قبلا از سوسنگرد هم عبور کرده بودند، اما بچهها عقبشان زده بودند، شهید غیور اصلی و همراهانش نقش مهمی داشتند. مقطعی که ما در خط بودیم دوباره حمله کردند، با نیروهای محدودی که داشتیم تا شب دفاع کردیم، چون تعداد خیلی کم بود قرار شد به داخل سوسنگرد بیاییم و کسانی که فرماندهی میکردند بگویند چه کنیم.
شب چند ساعتی استراحت کردیم، سحر گفتند بروید اطراف شهر، دوباره همراه چند نفر و تقی توحیدی که شهید شد به نزدیکی خط رفتیم، هیچ سلاحی هم نداشتیم جز تفنگ. یک سلاح هم در انبار سوسنگرد پیدا کردیم با خودمان بردیم که تا به حال ندیده بودیم، گفتیم شاید به کار بیاید، از آر پی جی بزرگتر و قدیمیتر بود. به بالای سوسنگرد به سمت دهلاویه حرکت کردیم، حس کردیم دهلاویه را گرفتهاند.
در روز احساس کردیم شرایط خطرناک شده، سمت راست و چپ نیروی زیادی نبود، دستور رسید کم کم کسانی که حضور داشتند عقب نشینی کنند، آمدیم در شهر و دیدیم در شهر هم شرایط مناسب نیست و باید از رودخانهای که در شمال سوسنگرد هست عقب نشینی کنیم.
در کنار رودخانه بعثیها به ما حمله کردند و مجبور شدیم به طرف دیگر شهر برگردیم. عملا بعثیها از همه طرف شهر را محاصره کردند، از ۲۳ تا ۲۶ آبان حلقه محاصره از سمت دهلاویه تنگ شد و محاصره شدیم.
دفاعپرس: توانستید در آن مدت شهید چمران را از نزدیک ببینید، به هر حال ایشان فرمانده اصلی منطقه بود.
من شهید چمران را قبل از سوسنگرد و محاصره زیارت کردم، در دورانی که در محورهای مختلف بودیم دیدمش و آشنایی نزدیکی نداشتم، چندبار در خط با نیروهایش حضور پیدا کرد، اما اینکه بتوانم صحبتی کنم چنین توفیقی دست نداد. ما جزو رزمندهها بودیم و خیلی با فرماندهان ارتباط نداشتیم تا قبل از محاصره طبیعتا آشنایی عمیقی صورت نگرفت، بیشتر ارتباطات در سطح رزمندهها بود، طبیعتا، اما در طول جنگ آشناییها بیشتر شد. افرادی مثل شهید دقایقی فرمانده سپاه سوسنگرد را به خاطر دارم که واقعا الگوی کاملی از رزمندگان انقلابی و جهادی بود. فوق العاده اهل دین و عبادت و بسیار شجاع و با اخلاق بود. شهید دقایقی با شهید چمران و فرماندهان ارتباط داشت.
انتهای پیام/ ۱۴۱