روایت زندگی شهید حاج علی بهزادی مسئول بهداری لشکر 41 ثارالله

به قدری که واقعاً کار می‌کنم، باید از بیت‌المال استفاده کنم

این سفر کوتاه است و این چهار صباحی که ما در این دنیا میهمان هستیم، بهتر است کمتر زحمت بدهیم، کمتر مزاحم بشویم و کمتر از این بیت‌المال استفاده کنیم تا سبک‌بارتر برویم.
کد خبر: ۴۹۲۴۱
تاریخ انتشار: ۲۷ تير ۱۳۹۴ - ۰۱:۰۳ - 18July 2015

به قدری که واقعاً کار می‌کنم، باید از بیت‌المال استفاده کنم

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از کرمان، شهید علی بهزادی در بیست و هشتم ماه مبارک رمضان سال 1334 در روستای فرخ بهزاد از توابع شهرستان شهر بابک به دنیا آمد .پس از اخذ دیپلم ادبی به خدمت سربازی رفت و از همان روزگار مبارزه علیه رژیم را شروع کرد که به دنبال آن بارها توسط ساواک دستگیر شد.

پس از خدمت سربازی خدمت به مردم محروم بندرعباس را پیش گرفت و در کنار آن به مبارزات سیاسی و فعالیت های انقلابی خود ادامه داد. خدمت علی به مردم محروم و ستم دیده بعد از انقلاب نیز با خدمت در کمیته بهداشتی جهاد سازندگی و اعزام اکیپ های پزشکی به روستائیان ادامه یافت. در سال 1359، چند روز پس از ازداوج ،علی رهسپار جبهه شد و با رها کردن تحصیل در رشته ی علوم تندرستی، به اخذ مدرک کاردانی اکتفا کرد و حضور 6 ساله ی خود در جبهه را آغاز کرد.

اشک می ریخت و مناجات می کرد

 ساعت چهار نیمه شب از خط برگشتم تا به فرمانده لشکر گزارش بدهم. همه کسانی که قرار بود توی جلسه باشند آمده بودند، ولی حاج علی نبود. هر جا دنبالش گشتم ندیدمش تا این که دست آخر یکی از نیروها گفت: موقع نگهبانی او را دیده که به طرف انتهای قرارگاه می رفته. از جایی که نشان داده بود راه افتادم تا حاج علی را پیدا کنم. در تاریکی شب یک گوشه نشسته بود، اشک می ریخت و مناجات می کرد.

حال نماز شب خواندن نداشتی، به نیت نماز شب وضو بگیر

گفت: سه تا کار بهت توصیه می کنم که اگه بهشون عمل کنی، موفق می شی. اول این که نمازت را به موقع بخوانی و نماز شب هم بخوانی؛ اگر خسته بودی و حال نماز شب خواندن نداشتی، به نیت نماز شب وضو بگیر. دوم این که قرآن بخوان؛ حتی اگر شده هر روز یک آیه یا چند کلمه از قرآن را با معنی بخوان و سعی کن در زندگی ات هم به کار ببندی.سوم هم این که دعا بخوان و به معنی و مفهوم دعاهایی که می خوانی، توجه کن.

حسرت خوردن یک چای به دلمان ماند

 با چند پزشک و پرستار می رفتیم توی روستاهای دورافتاده ی استان هرمزگان. در روز به چند روستا سر می زدیم و کارهای درمانی اهالی روستاها را انجام می دادیم. کارمان که توی یک روستا تمام می شد، حاجی می گفت: سریع بریم به روستای بعدی. گاهی وقت ها بچه ها خسته می شدند و می خواستند استراحت کنند و چایی بخورند؛ اما حاجی با خنده می گفت: وقتی رفتیم به روستای بعدی، هم کارمون رو انجام می دیم، هم چای می خوریم.حسرت خوردن یک چای به دلمان ماند.

باید کاری کنیم که خدا راضی باشه

 برایش مهم نبود که مردم درباره اش چه فکری می کنند و چه می گویند. می گفت: درسته که ما باید بنده ی خدا رو راضی کنیم، ولی بایدکاری کنیم که خدا راضی باشه، اگر خدا راضی باشه، بنده ی خدا هم راضی می شه.

یک دفعه غیبش می زد

 یک دفعه غیبش می زد. بیست وچهار ساعت بعد که پیدا می شد، می گفت: فلان جا یک کمی کار داشتند، رفتم کمک شان کنم.می دانستیم حاجی فقط یک گوشه از کارهایی را که انجام داده به ما می گوید؛ اما خیلی وقت ها که مسئولین قرارگاه از بهداری لشکر تقدیر و تشکر می کردند، می فهمیدیم کاری که حاج علی انجام داده خیلی بزرگ تر از آن چیزی بوده که ما فکرش را می کردیم.

 موقعیتی که خدا برای ما قرار داده، بزرگترین نعمت است

این موقعیتی که خدا برای ما قرار داده، بزرگترین نعمت است. تعداد زیادی در آینده می آیند و دلشان می خواهد موقعیتی باشد که بتوانند جانشان را در راه اسلام بدهند؛ ولی چنین موقعیتی دیگر پیش نمی آید.

خیلی وقت ها زیر لب یک بیت شعر زمزمه می کرد:

«مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک             چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم»

به قدری که واقعاً کار می کنم، باید از بیت المال استفاده کنم

 قرار شد لشکر کرایه خانه اش را بپردازد که بتواند خانواده اش را هم بیاورد اهواز.

خانواده اش را که آورد اهواز، گفت: درسته که لشکر کرایه ی خانه ی من را می دهد، ولی اگر خودم کرایه خانه بدهم، راحت تر هستم.

می گفت: به قدری که واقعاً کار می کنم، باید از بیت المال استفاده کنم.

 از بیت المال  هر چه کمتراستفاده بکنیم  سبکبارتر می رویم

 در فاصله ی چند کیلومتری قرارگاه تا خانه، که همه اش در اثر بارندگی گل آلود بود، چندبار به زمین خورده بود. وقتی آمد توی خانه، سر تا پایش گِلی بود. گفتم: حاج آقا بهتر نبود با ماشین اداره  به پادگان می آمدید ...با نگاهش اجازه نداد حرفم را ادامه بدهم.گفت: این سفر کوتاه است و این چهار صباحی که ما در این دنیا میهمان هستیم، بهتر است کم تر زحمت بدهیم، کم تر مزاحم بشویم و کم تر از این بیت المال استفاده بکنیم تا سبک بارتر برویم.

یک عراقی که زخمی شده بود را روی شانه اش گذاشت

چند عراقی را اسیر کردیم. حاجی یکی شان را که زخمی شده بود روی شانه اش گذاشت و آورد عقب. به قرارگاه که رسیدیم، گفت: معلوم نیست این عراقی ها چیزی خورده اند یا نه! بهشون خوراکی بدید و بعد با صبر و حوصله ببریدشون عقب.با اسیرها طوری رفتار کنید تا از افکار قبلی که نسبت به ایران داشتند، بیرون بیایند و فکر نکنند وقتی که به ایران رسیدند آن ها را به رگبار می بندند و یا زیر مشت و لگد می گیرند.

حاج علی بهزادی با شرکت در بیش از هفده عملیات، خدمات شایانی به رزمندگان اسلام عرضه داشت و سرانجام در شهریور 1365 در جاده ی اهواز- کرمان به شهادت رسید. شهید حاج علی بهزادی در زمان شهادت مسئول بهداری لشکر41 ثارالله کرمان بود.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها