به گزارش خبرنگار دفاعپرس از زاهدان، «محمدکاظم بیانی» در ۱۰ شهریور ۱۳۴۵ بهدنیا آمد و سرانجام در ۲۵ مرداد ۱۳۶۲ در «شلمچه» ندای حق را لبیک گفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
وصیتنامه شهید «محمد کاظم بیانی»
سلام بر امام امت که رهبری وی، چون پیامبر است برای این ملت، درود بر حسین ابن علی (ع) یکه تاز میدان جهاد و شهادت و اسوه شهامت و شجاعت و سلام بر یاران صدیقش که چون پروان هوار به دور شمع وجود حسین (ع) جمع شدند و پروانهوار سوختند، درود بر تمام شهیدان راه حق و آزادی سلام بر پدر و مادر عزیزم که فرزندی را به این سن رساندند و روانه جبهه ساختند و سلام بر ملت شهیدپرور و قهرمان زابل، چند کلمه به عنوان وصیتنامه مینویسم:
قبل از هر چیز بگویم که اگر روحانیون نبودند تا چندین سال دیگر آمریکا و ابرقدرتها بر گرده ما سوار بودند و از ما به عنوان یک برده استفاده میکردند، پس قدر روحانیون را بدانید و به هر قیمتی شده از آنان پشتیبانی کنید، تا میتوانید از ارگانهای انقلابی پشتیبانی کنید. چون ضد انقلاب می خواهد شما را از یکدیگر جدا کند.
تنها چیزی که شما را به پیروزی رسانده حفظ وحدت بوده و هست پس دست از تفرقه و جدایی بردارید. در این زمان که زمان جنگ است، ممکن است در جامعه کمبودهایی وجود داشته باشد، از این کمبودها ناراحت نشوید که خداوند در هر لحظه شما را آزمایش میکند.
امت گرامی به فرمودههای امام خمینی عزیز گوش فرا دهید که پیروزی شما در اطاعت از فرمودههای این مرد کبیر است و به مجالس عمومی خصوصاً مجالس دعا و... قرآن توجه زیاد کنید و همیشه امام را دعا کنید. برادران و خواهران سعی کنید دست به دست یکدیگر دهید و منافقین را از صحنه به در کنید و هیچ فرصتی به آنها ندهید که بخواهند فعالیت خود ادامه دهند. برادران سعی کنید که هرچه زودتر به یاری رزمندگان در جبههها بشتابید.
زیرا بعد از جنگ با رژیم بعث عراق جنگ با اسرائیل صهیونیزم است. خواهران عزیزم سعی کنید در ظاهر و کارهای مفید به رزمندگان کمک کنید و پشتیبان محکمی برای رزمندگان در جبههها باشید. برادران عزیزم این راهی که رفتهام هر چند پیروزی است و آرزویم شهادت است، اگر پیروز شدیم به جای خود و اگر به آرزویم رسیدم، شما باید راهم را ادامه دهید و آن چنان مشت محکمی بر دهان این منافقین بزنید که دیگر با ملت طرف نشوند.
خواهران عزیزم وقتی به آرزویم رسیدم شما باید راهم را زینبوار ادامه دهید. خواهران و برادران عزیزم وظیفۀ شما است که به رزمندگانی که در جبهه هستند، کمک کنید و برای آنها نیرو و یا امکانات مورد نیاز بفرستید و شما هستید که باید پشتیبان رزمنده ها باشید و نگذارید منافقین در داخل به کار و راه خود ادامه دهند.
پدر و مادر عزیزم من در زندگی شما را خیلی ناراحت کرده ام و اکنون که عازم جبهه جنگ هستم قدر شما را فهمیده ام. پدر و مادر عزیزم میدانیم که سخت است، ولی اگر من کشته شدم از شما میخواهم که برای من گریه نکنید برای حسین (ع) گریه کنید، چون اگر خدا قبول کند، شهید هستم و کسی که شهید میشود، تازه اول زندگی خود را شروع کرده است، آن هم نزد خد، پدر و مادر عزیز من در زندگی به شما خیلی زجر رسانده ام مرا ببخشید و از شما میخواهم که برای من از تمام دوستان و خویشان و آشنایان رضایت طلب کنید پدر و مادر عزیزم وقتی که شهید شدم شما باید خوشحال باشید، حوصله به خرج دهید.
از مردم دعوت کنید در تشییع جنازهام شرکت کنند و اگر امکان دارد، مرا در شب جمعه دفن نمایید و اگر امکان دارد مرا در مشهد دفن نمایید.
در پایان چند وصیت دارم که برایتان مینویسم.
از پدر و مادر و خواهران و برادرانم که اگر من شهید شدم و به آرزویم رسیدم در میان مردم برایم گریه نکنید، زیرا اگر گریه کنید، این منافقین خوشحال خواهند شد و روح من آزرده خواهد شد.
از تمام خواهران و برادران زابل میخواهم که امام را تنها نگذارند و دعا کنند که طول عمر امام تا ظهور مهدی (عج) ادامه داشته باشد و برای رزمندگان هم دعا کنند که به پیروزی برسند هر چند پیروزی نزدیک است انشاءاالله.
از پدر و مادرم میخواهم که مرا در مشهد در کنار قبر دیگر شهیدان به خاک بسپارند.
از برادرم محمدرضا میخواهم که اگر شهید شدم در شب جمعه برای من دعای کمیل بخواند و برایم دعا کند تا گناهانم آمرزیده شود.
دلم میخواهد در تشییع جنازهام کسی برایم گریه نکند، تا این منافقین نفهمند و با کشته شدن جوان ۱۷ ساله به خود آیند و به راه اسلام برگردند.
تنها خواهشی که از شما مردم زابل دارم این است که برای رزمندگان در جبهه دعا کنید تا پیروز شوید. از تمام مردم حزب االله میخواهم که رابطه خود را روحانیون و ارگانهای انقلابی قطع نکنند و جوانان داوطلبان به جبهه بروند سنگرها و شهیدان را پر کنند.
انتهای پیام/