به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، شهید مهدی زینالدین متولد ۱۳۳۸ تهران بود. علاقهاش به درس از همان ابتدا باعث شد که خیلی زود پایش به مدرسه باز شود. او چندین بار در کنکور شرکت کرد و هر بار هم قبول میشد، اما، چون رشته مورد نظرش نبود، نمیرفت تا اینکه در سال ۱۳۵۶ رتبه چهارم دانشگاه شیراز را کسب کرد. با پیروزی انقلاب وارد سپاه شد و با شروع جنگ تحمیلی از همان روزهای اول در جبهه حضور پیدا کرد.
بهترین معرفی برای این شهید، مصاحبهای است که شهید زینالدین سال ۱۳۶۳ با یک خبرنگار کرده است. او در این مصاحبه خود را این طور معرفی کرده است: من در طول زندگی مسئله خاصی نداشتم، قبل از انقلاب پدرم که کتابفروش بود و سابقه مبارزاتی داشت و یک مسلمان بیتفاوت نبود همانطور مادرم، در شهری که بودیم در جلسات قرآن برای ارشاد مردم شهر و همان پدرم با فعالیتهایی که داشت کاملاً شناخته شده بودند. بهواسطه این علاقه و جذابیت که آنها به اسلام داشتند، ما هم در سایه آنها توانستیم این لیاقت را پیدا کنیم.
شهید زینالدین در مصاحبه اشاره شده گفته: در آغاز انقلاب به جهاد رفتم. بعد از جهاد، بهمحض اینکه سپاه در قم تشکیل شد، به پیشنهاد چند تن از برادران خوبی که داشتیم، به سپاه قم آمدم و بعد از یک دو سالی هم که در سپاه قم بودم، جنگ در جبهههای خوزستان شروع شد و من به خوزستان آمدم. من تقریباً از ابتدای جنگ وارد صحنه پیکار حق علیه باطل شدم و ابتدا در اطلاعات عملیات واحدهای مختلف سپاه در جبهههای سوسنگرد و دزفول و عملیات فتحالمبین و قرارگاه نصر انجام خدمت میکردم. عملیات رمضان که انجام شد، فرمانده تیپ علی بن ابیطالب «ع» بودم و از آن موقع به بعد، بالا سر این تیپ بوده و هستم.
عملیات خیبر
شهید زینالدین در همین مصاحبه به خاطرات خود در عملیات خیبر اشاره میکند و توضیح میدهد: عملیات خیبر یک لحظههایی داشتیم که دشمن توی جزیره آن قدر به ما فشار آورده بودم که دیگر تصمیم داشت جزیره را آن روز از ما بگیرد و تا آن روز هم ما با نیروهایی که در جزیره داشتیم بهشدت مقابله کردیم. وقتی بود که دیگر نه مهماتی بود و نه نیرویی و بعضی جاها هم نیروهای ما در محاصره دشمن قرار گرفته بودند و کلاً فقط یکخط در دست ما مانده بود.
اینطرف ۶۰ تا ۷۰ نفر نیرو بیشتر نداشت و ۳ تا ۴ کیلومتر چپ و راست آن باز بود، ولی ما مشاهده کردیم که آن چنان خداوند رعب در دل دشمنان انداخته و شاید ملائکه الله در آن فضاهای خالی زیاد با دشمن میجنگیدهاند و ما ۶۰ نفر در مقابل سیل انبوه تانکها و نفربرهای دشمن توانستیم مقاومت کنیم و دشمن فقط متوجه ما ۶۰ نفر بود و هر چه آمد جزیره را تصرف کند نتوانست؛ در صورتی که خیلی راحت میتوانست از راست یا چپ، نیروهای ما را دور بزند و همه را اسارت بگیرد، ولی همان لحظه ما دیدیم دشمن متوقف شده، رعب دارد و نمیتواند بیایید، حتی تانکهای خالی توی آن فضای باز میرفتند و دوباره باز میگشتند.
من وقتی با یکی از برادران بسیجی صحبت میکردم، گفتم: «چطور شد که دشمن از آن طرف نیامد؟» گفت: «مگر ندیدی نیروهای خودمان آرپیچی میزدند؟!» در صورتیکه خودمان میدانستیم نیرویی در آنجا نداریم. یقیناً ملائکه الله و امدادهای غیبی خداوند ما را در آنجا نگه داشته و از آن لحظه در آن روز یقین حاصل کردیم که خداوند اراده کرده جزیره مجنون را حفظ کند؛ چه نیروی زیاد و چه کم به کار ببریم تأثیری ندارد، چون نیرویی است که بنابر حفظ جزیره گرفته و قلب ما قوت گرفت. آن روز را تا شب به هر شکل ممکن مقاومت کردیم. از همان شب، دشمن دیگر جرأت حمله اساسی و تصرف جزیره را از دست داد.
شهادت
آذر ۱۳۶۳ قرار بود عملیاتی در منطقه سردشت انجام شود. مهدی زینالدین برای شرکت در جلسهای که قرار بود به همین منظور در قرارگاه حمزه تشکیل شود، بهسمت ارومیه حرکت کرد. جلسه که تمام شد و هنگام برگشت، برادرش مجید هم از قم رسید و به او ملحق شد. هر دو با چند نفر دیگر از نیروها راه افتادند. بیست کیلومتری سردشت جایی است به نام تپه ساروین. یک پایگاه نظامی در آنجا وجود داشت که وظیفه تأمین جاده را به عهده داشت. آن روز نیروهای پایگاه زودتر از موعد محل خدمت خود را رها کرده بودند. ضدانقلاب هم از فرصت استفاده کرد و در جاده کمین گذاشته بود. بهمحض رسیدن ماشین شهید زینالدین، ابتدا با آرپیجی ماشین را زدند و بعد هم به رگبار بستند.
مجید درجا شهید شد. مهدی هم که گلوله به پایش خورده بود، بهزحمت خود را از ماشین بیرون کشید. بیستسی متر خود را روی زمین کشید که با رگبار ضدانقلاب چند گلوله به سینهاش مینشیند و او هم به شهادت میرسد.
منبع: مهر
انتهای پیام/ ۹۱۱