به گزارش سرویس حماسه و جهاد دفاع پرس، به نقل از پایگاه خبری دومین کنگره بینالمللی 17000شهید ترور حجتالاسلام محمد علیبخشی نهاوندی، استاد دانشگاه مالک اشتر، سابقه مدتها پژوهش در حوزه وهابیت و سلفیت تکفیری را دارد. وی سطح چهار حوزه را در سال 1390 در حوزه علمیه قم به اتمام رسانده و از آنجا که پایاننامههای زیادی در حوزه وهابیت راهنمایی و داوری کرده و چند جلد کتاب نیز در حوزههای مربوط به این نگاشته، تسلط خوبی بر تاریخچه تکفیر دارد.
لطفا در ابتدا توضیحاتی درباره پیشینه وهابیت بفرمایید.
وهابیت از جمله فرق نوظهور است که از اوایل قرن 12 هجری با شعار بازگشت به سلف صالح بهوجود آمد. پیروان این فرقه ابتدا خود را سلفی مینامیدند و به مرور زمان بهعنوان وهابی معروف شدند. سلفیون و بهخصوص وهابیون معتقدند امت اسلامی به مرور زمان به انحراف رفتند و باید آنها را به اصول اعتقادی سلف صالح بازگرداند.
سلف کیست؟
سلف، آن صحابه و تابعین (کسانی که پیغمبر اکرم(ص) را ندیدهاند ولی سلف را رویت کردهاند) سده اول هجرت هستند و متأسفانه بعد از این سیصد سال بین دین اسلام و مسلمانها انحرافاتی بهوجود آمد که باید اصلاح شوند. این اعتقاد وهابیت است. گرایشهای سلفی موجود در بین اهلسنت در معروفترین تقسیمبندی چهار دسته هستند: سلفیون جهادی، سلفیون تکفیری، سلفیون تبلیغی و سلفیون سیاسی. وهابیت را وقتی تطبیق میکنیم سلفی تکفیریاند که تنها خودشان را مسلمان واقعی میدانند و کلیه مخالفان سیاسی و اعتقادی خود را کافر و منحرف از اسلام میدانند این اجمالی از این قضیه وهابیت است.
در ریشهشناسی مسئله تکفیر بسیاری از صاحبنظران با رویکردی تاریخی نظریهپردازان سلفی را به ترتیب احمدبن حنبل، ابن تیمیه و ابن قیم و در نهایت محمدبن عبدالوهاب معرفی کردهاند؛ آیا پیش از آن جریان سلفیه بهطور منظم و روشمند وجود داشته است یا خیر؟
پیشینه وهابیت و سلفیون به سده نخستین اسلام باز میگردد. در آن زمان عدهای از مسلمانها براساس جمود فکری که آن را در خوارج میتوانید ببینید و عدهای مثل معاویه که اصلا زمینهساز اصلی خوارج بود، با حیلهگری از این ساده لوحها استفاده کردند. هم جمود فکری، هم حیلهگری معاویه ثمره این اتحاد در گروه خوارج را ظاهر کرد ولی چه کسی اینها را هدایت و وحدت فکریشان را چه کسی فراهم میکرد.
فردی مثل کعبالاحبار یهودی که به اسلام در ظاهر گرایش پیداکردند، کعبالاحبار مفتی خلیفه دوم شد، اینها با جعل احادیث زمینه شکلگیری این فکر را بهوجود آوردند و فردی مثل معاویه از این مسائل خوب استفاده کرد. اگر میخواهید بدانید معاویه چه کاری کرده است کتاب منهاجالسنه از ابن تیمیه را بخوانید، معاویه تمام فضایل [امام]علی(ع) را که انکار کرد هیچ، کاری کرد که لعن بر [امام]علی(ع) و خانواده ایشان را واجب میدانستند.
این جزو حیلهگری بود معاویه جزو صحابی پیغمبر بود ولی اینها را آورد و به خوارج داد. خوارج بهعنوان متدین جمود فکر از آن استفاده کردند. بههرحال در سده اول معاویه هست، خوارج هستند. در قرن دوم حنبل هست، تفکر حنبلی بهشدت ساختارشکنی میکند، ایشان میداندار این تفکر تند شد، ایشان پدر گروه مجسمه در بین اهلسنت است که معتقدند خدا جسم است. ریشه عداوت با اهلبیت را ایشان بهشدت تقویت کرد. قرن سوم ابومحمد بربهاری است که از مریدان جدی حنبل است و در ترویج این فکر جدیت به خرج داد.
مشی فکری بربهاری بر این نظر مبتنی بود که هیچگونه تساهل و تسامح حتی درباره کوچکترین بدعتها نباید نشان داد وگرنه این بدعتها قوت میگیرند و به سنت تبدیل میگردند. ایشان بهشدت با اهلبیت از جمله امامحسین(ع) معاند بود؛ مثلا عزاداران را میکشتند. بربهاری بر آن بود که در مواجهه با قرآن و روایات و بهطور کلی در مواجهه با دین باید از هرگونه تعقل و اظهارنظر خودداری کرد. عقل باید بسته شود ببینید ریشه جمود کجاست؟ تفکر و تعقل در این میدان کاملا بیاعتبارند. میگوید در برابر آیات حق ندارید از دو واژه چرا و چگونه استفاده کنید؛ زیرا اساسا فرایند پرسش و بحث و جدل موجب ایجاد تبعیض و سرانجام منشا گمراهی است. ابن جوزی حدودا قرن ششم، یکی از مبلغین فرقه سلفی است و ارادت ویژه به احمد حنبل دارد و از مریدان اوست که نسبت به شیعه کینههای خاصی دارد.
ابن جوزی عقیدههای تندی دارد و بهشدت تفکرات بربهاری را پرورش داد. مقداری به امیرالمؤمنین هم ارادت داشته است ولی خیلی نسبت به بقیه اهلبیت کینه دارد. تاریخ مشهوری که از اهلسنت نقل هست تاریخ طبری بر ابنجوزی اشکال میگیرد که ایشان افراطگر هستند، در تاریخش به او اعتراض میکند. در سده هفتم و هشتم هجری ابن تیمیه میداندار ترویج و تبلیغ فرقه تکفیر میشود. به جرأت میتوان او را پدر و بنیانگذار تفکر وهابی دانست چون ریشه تمام تفکرات محمدبنعبدالوهاب از ابن تیمیه است که مشهور به شیخالاسلام است. ابن تیمیه عقیده دارد که خداوند جسم است و در عرش قرار دارد و بر تخت تکیه کرده است؛ روز قیامت از عرش بر فرش میآید و قابل اشاره و رویت است.
از دیگر ویژگیهای او شیعهستیزی و توهین به شیعیان است. وقتی ابن تیمیه عقاید خود را آشکار کرد علما و دانشمندان اهلسنت در مصر و شام همچنین مذاهب چهارگانه اهلسنت حکم انحراف او را صادر و او را دستگیر و به زندان دمشق انداختند. از آن پس تفکر ابن تیمیه فراموش شد تا اینکه در اوایل قرن 12 محمدبنعبدالوهاب التمیمی بار دیگر با حمایت انگلستان و آل سعود آن را زنده و به نظام سیاسی در سرزمین حجاز عربستان تبدیل کرد.
یعنی تفکرات ابن تیمیه تا زمان عبدالوهاب از بین رفته بود؟
مسکوت بودند؛ بهخاطر اینکه علمای اهلسنت و شیعه، همه معتقد تکفیر مخالف اسلام است، تا اینکه محمدبنعبدالوهاب التمیمی در سال 1207 هجری در شهر عیینه در صحرای نجد عربستان بهدنیا میآید و بیشتر وقت خود را صرف مطالعه آثار ابن تیمیه میکند و بهشدت تحت تأثیر عقاید او قرار میگیرد. پس از چهار سال تحصیل در مدینه ناگهان تصمیم میگیرد آن شهر را ترک کند و بهسوی بصره سفر کند. او چهار سال در دهکدهای نزدیکی بصره بهنام «مجموعه» ساکن میشود که حدود چهار سال در آنجا میماند.
اعمال و افکار او با مخالفت شدید بصرهایها و اعتراضات مردم مواجه میشود و سرانجام مجبور میشود بصره را ترک و به بغداد حرکت کند. در بغداد حدود پنج سال میماند. یک سال در کردستان، حدود دوسال در همدان میماند. ظاهر قضیه این است که مدت کوتاهی هم در اصفهان بود بعضیها، میگویند قم هم چند روزی سکونت داشته است ولی این دیگر خیلی سند معتبری ندارد و هر کجا میرود با این تفکرات اجازه نمیدهند بماند و حرکت میکند.
یعنی قم هم یک مدت بوده یا خیر؟
چندروزی هم در قم بوده است ولی چون اصلا زمینه تبلیغ در قم ندارد، از مرز عراق بهسمت سرزمین احساء در عربستان حرکت میکند و دوباره به زادگاهش باز میگردد. هنوز چند روزی از اقامتش در احساء نمیگذرد که افکار انحرافیش موجب اعتراض شدید پدرش میشود و میگوید اینها برخلاف نص اسلام است.
پدر از او ناراحت میشود و بارها پسرش را نصیحت میکند و از او میخواهد از افکار انحرافی دست بکشد، نصایح پدر را گوش نمیدهد؛ برادرش سلیمان اولین کتاب رد بر وهابیت را به اسم «الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه» مینویسد. محمدبنعبدالوهاب و آل سعود همپیمان میشوند، او پشتوانه فکری درست میکند، قدرت فکری سیاسی، یک سند هم مینویسند که موجود است و کمکم چیزی به اسم دین متأسفانه دین منحرفی با هم سازگاری پیدا میکنند در نتیجه ساختار درست میکنند که این ساختار ثمرهاش همین حکومت آل سعود است. در نهایت محمدبنعبدالوهاب وقتی دستگیر میشود در زندان میمیرد.
علاوه بر پیشینه تاریخی جریان تکفیر، آیا فقه مسائل اسلامی را میتوان عاملی برای ترویج تکفیر معرفی کرد؟
اولین کتابی که در موضوع جعل حدیث نوشته شد خود اهلسنت نوشتند. یعنی قبل از اینکه شیعه کتابی بهعنوان جعل حدیث بنویسد، آنها جعل حدیث را وضاعین میگویند، اسامی وضاعین را در این ذکر میکنند که چه کسانی جعل حدیث میکردند. اصلا جعل حدیث از آنها شروع شد و علیه آن مخالفت کردند، منتها ریشهاش هم از همان جعل حدیثی است که از صدر اسلام شروع شد و خودشان هم علیه آنها کتاب نوشتند اوج این جعل حدیث در زمان معاویه شروع شد که عمربنعبدالعزیز یک مقداری جلوگیری کرد و آن زمان نقل حدیث ممنوع شد مگر با اجازه. یکی از منابع این احادیث همین کعبالاحبار است.
وقتی ابوذر غفاری را میگیرند و پیش او میآورند، ابوذر بحث میکند و به او میگوید: یهودیِ یهودیزاده تو شدی مفتی ما؟ جعل حدیث باعث شد که متأسفانه زمینه این افکار فراهم شود. خوارج نتیجه این جعل بودند. تندترین فرقه حنبلی هستند که بنیانگذارش مشهور است به احمد حنبل که قائل به تجسم خدا و فاصله بین چشمها و... بود. طبیعی است که این مسائل بیشتر وارد این فرقه شده است تا دیگر فرق که خیلی متعادلتر هستند.
در احکام فقهی مذاهب اهلسنت که در منابع آنها نیز مشهود است باب مستقلی را به تکفیر اختصاص دادهاند؛ بهنظر میرسد همین مسئله آبشخوری برای جریانهای تکفیری که قصد دارند خود را به اهلسنت منتسب کنند و به خشونت دست میزنند تبدیل شود، عقیده شما دراینباره چیست؟
باب تکفیر در کتب فقهی شیعه از جمله «کتاب توحید» که کافر را تعریف میکنند و باب باقی بقات که محل اختلاف است. این بحث را از اهلسنت گرفتیم، به مناسبتی که آنها بحث کردند و ریشه آن هم متأسفانه همین جریان تند بوده است که از سده اول شروع شده و ادامه پیدا کرده است. ولی بیشتر در اهلسنت بحث میشده و به مناسبت وارد فقه شیعه شده است، در حقیقت شیعه آمده سپری قرار داده است برای تکفیر افراد.
به همین دلیل از فقهای شیعه کسی جرأت تکفیر ندارد، مگر نسبت به علیمحمد باب شیرازی چون کفرش مشهود و علنی شد. این مسئله بین همه اهلسنت هم رواج پیدا نکرد. ریشه اصلیش در همان روایاتی بود که در حنبلیها بیشتر رواج داشت، اما اهلسنت فقط در رد وهابیت سیصد تا چهارصد کتاب نوشتند؛ یعنی از زمان محمدبنعبدالوهاب رد بر احمد حنبل که خودشان نوشتند زیاد هست. اگر اینگونه بود چرا محمدبنعبدالوهاب را بردند در زندان و کشته شد؟ چرا هیچ شهری راهش نمیدادند، ولی متأسفانه در این زمان هم بیشتر استکبار و کشورهای مستکبر به این مطلب تحت عنوان عقیده اهلسنت دامن میزنند. شما میدانید که این وهابیها اهلسنت را که هیچ، اصلا به هیچ فرقهای از مسلمانها و غیرمسلمانها رحم نمیکنند و همه را بهعنوان دشمن و کافر میدانند. این غلط است ولی ریشه این تفکرات در فرقهها وجود دارد.
گروههای تکفیری و تروریستی در توجیه اقدامات خشن خود، اقدامات پیامبر اسلام و صحابه ایشان را بهعنوان سنت ایشان و الگوی خود معرفی میکنند آیا این اختلاف در برداشت است، یا اینکه تلاشی از سوی آنها برای تعریف تاریخ بهشمار میرود ؟
حقیقتا خودشان هم میدانند که این سنت نیست اگرچه ریشه در جعل برخی احادیث که البته کم هست دارد، خود اهلسنت معتقد هستند که اصلا این تفکرات وهابی ریشه در سنت ندارد. حتی گروهی از سلفیها مثلا در الازهر مصر کتابهای کثیری بر ضد وهابیت نوشتهاند. اگر واقعا سنت بود چگونه است که از این جمعیت بسیار کمی که آن هم در این زمان به این ظهور رسیدهاند اینها باید اهلسنت باشند؟ تمام فرق اهلسنت این را قبول ندارند حتی خود حنبلیها هم بر رد وهابیت کتاب نوشتهاند.
ریشه این افراط متأسفانه ابن تیمیه بود که حدیثهایی جعل میکند و هیچ نقل نمیکند این حدیث از کجاست؟ هیچ سندی در کتاب منهاجالسنه نمیآورد، چند نفر از محققین از جمله علامه حیدری و علامه قزوینی هستند از قول اهلسنت که کتاب منهاجالسنه را نقد میکنند و میگویند شیخالاسلام ابن تیمیه این حدیث را نقل کرده ولی نقل نکرده است که چه کسی گفته هرجا هم میگردی چنین حدیثی را نمیبینیم. خب طبیعی است که ریشه در این تفکرات دارد ولی حقیقتا سنت نیست و روایاتی است که اهلسنت به آن توجه نمیکنند.
بهنظر میرسد هر زمان که شاهد ظهور یکی از گروههای تکفیری هستیم مثل القاعده جریان زرقاوی، النصره، داعش و غیره همه تلاشها معطوف به مبارزه فیزیکی برای حذف و مبارزه با این گروههاست. اما واقعا این جریانها همچنان از خلال برخی مکاتب و مدارس دینی و علمای منحرف به حیات خود ادامه میدهند و تلاش جدی برای خشکاندن ریشه، وجود ندارد؛ بهنظر شما راهحل چیست؟
از لحاظ استدلال عقلی و منطق ما این مسئله مسلم است که عمل ثمره علم است ولو اینکه علم ناقص باشد. هرچه علم قویتر باشد پشتوانه عمل قویتر است. خب این رفتارهایی که امروزه بهوجود میآید اینها نتیجه همان تعالیمی است که فرمودید. این تعالیم فرقهای هستند و از حوزهها و مجامعی که بهعنوان دین و مذهب بوده رشد کرده است. اگر بخواهیم واقعا همه را بکشیم یک نفر هم که بماند نسلهای بعد را پرورش میدهد دیگر اینکه واقعا وقتی دین ابزار شد هم دنیا و هم استثمار مردم خوب جواب میدهد. ما خوب میدانیم برخوردهای فیزیکی کافی نیست این برخوردهای فیزیکی راه ناچاری است. [امام]علی(ع) وقتی با خوارج برخورد میکرد آنها دست به اسلحه میبردند بهخاطر اینکه توصیه میکرد که ایشان را نکشید، در واقع دشمن جدی امیرالمؤنین(ع) بودند، آخر هم اینها او را به شهادت رساندند.
حقیقت این است که راه برخورد با اینها تفکر است. اگر بخواهیم در تفکر وارد شویم که کار سختی است و هرکسی حاضر به انجام آن نیست. کارهای علمی کار سختی است. انسان با حوصله و محقق میخواهد. واقعا باید با تحقیق واقعی ریشه تفکرات را در بیاوریم. کاری که علما کردهاند زحمتهای زیادی هم کشیدهاند. ریشه تفکرات را بررسی کنیم، از لحاظ تاریخی، روانشناسی و سیاسی و علمی میبینیم اینها ریشه از کجا گرفتهاند. اگر تا آنجا که میشود یک جدال احسن که علم جوابدادن هست منتها با رفتار خوب با رفتار منطقی، این اولویت اول کار قرار بگیرد به همین دلیل لازم است با بزرگان اهلسنت ما تماس داشته باشیم و دانشجو و طلبه رد و بدل کنیم. بدون تعصبات استاد رد و بدل کنیم.
یکی دیگر آن این است که بدون غرضورزی احترام بگذاریم و افراطگریها را نیز کنار بگذاریم چون افراطگریها با علم و منطق سازگار نیست. من معتقد هستم با فکر باید فکر را جواب داد. اقدام را در اضطرار جواب دهیم. حالا ما چند نفر از داعش را میکشیم؟ من اینجور که پیشبینی میکنم بهزودی در اندونزی مالزی بیشتر کشورهای آفربقایی همین جنگ داعش را داریم چون اینها یک گروه خاصی نیستند، اینها پخش شدهاند. بهعنوان اعتقادات بین مسلمانها، شما چچنیها را ببینید؛ بعد از این همه استثمار ماتریالیستها و کمونیستها نگاه کنید، فهد اینها را مجانی دعوت میکرد در زمان موسم حج تمتع و عمره آنها را میآورد پذیرایی میکرد احترام میگذاشت و الان شما میدانید خشنترین نیروهایی که برای داعش میجنگند چچنیها هستند.
فهد زمینهاش را باز کرد فهد اینها را دعوت میکرد، عقیده این فرد را گرفتند با کمربند انفجاری به خودش میبندد یک نفر دو نفر هم نیستند خودشان هم در راه این هدف باطل کشته میشوند این نشان میدهد که با ایده فکری باید کار کنیم، من معتقد هستم پایه و اساس اولیه فکر و تبلیغات است.
آیا نقشآفرینی عالمان مسلمان از مذاهب مختلف اسلامی در ایجاد یک همگرایی واقعی و بدور از شعار علیه جریانهای تکفیری نتیجه دارد؟
قطعا شدنی است. ما الان این کار را در جمهوری اسلامی ایران شروع کردیم، منتها اگرچه هنوز قوی نیست علت آن هم یک مقداری محدودیت زمان است. اصلا محور اصلی هم علما و فقها هستند چون مردم دینشان را از اینها میگیرند و این جنگ هم بهعنوان جنگ دین و عقیده است. جنگ فرقههای عقیدتی است.
اگر هم بخواهیم این اتحاد برقرار شود هیچ چارهای نداریم جز اینکه اول فقها حرکت کنند و لازمهاش تحمل است حتی اگر هم حرف بدی زدند، عکسالعمل شدید نشان ندهیم. نمونهاش امامصادق(ع) چقدر فحش به پدر و مادر بزرگوار دادند چه برخوردی میکردند. از هرگونه برخورد احساسی تند جلوگیری شود، با محبت ولی ریشهاش ارتباط بین فقهای طرفین است اگر این کار انجام شود قطعا کمک به مسئله میکند.
نقش قدرت جهانی و برخی کشورهای منطقه در حمایت از تروریسم تکفیری بهمنظور مقابله با ایران چیست؟
نقششان الان آشکار است ولی قبلا پنهان میکردند. در تمام دنیا بپرسید روباه مکار این فرقهسازی انگلستان بود هنوز هم که هنوزه بعضیها معتقد هستند که آمریکا را انگلیس وادار میکند به این کارها. خودشان عملا گفتهاند که ما هم آموزششان و هم پول میدهیم. هرچه که بخواهند برای این کار ما میدهیم، عملا در مجامع بینالمللی اعلام میکنند. این نقش خیلی روشن است، پنهان کردنی نیست منتها گاهی اوقات با ده واسطه به آنها پول و پیام میرسانند. این خیلی طبیعی است چون اسلام شیعه را هیچگاه نمیخواهند بپذیرند.
این تکفیریهای تند را هر زمان بخواهند میتوانند بهعنوان اهرم علیه مسلمانان بهکار برند. من معتقد هستم که نقش اصلی را کشورهای دیگر بازی میکنند اینها جمود فکری دارند کم هستند مثل معاویه باشند که دانا باشند ولی غالبا تکفیریها جمود فکری دارند و نمیشود واقعا بگوییم اینها مقصر اصلی هستند مقصر اصلی کسانی هستند که با زور و قدرت آنها را هدایت میکنند.
بهنظر شما ایران ظرفیت رهبری جبهه واحدی علیه تروریسم را دارد؟
من معتقد هستم که جمهوری اسلامی ایران این ظرفیت که جهان اسلام رهبری را کند ندارد، ولی با توجه به اینکه فقه شیعه، اصول و اعتقادات شیعه عقل را محور میداند و عقل و منطق و اخلاق را کنار هم بگذاریم میتواند علما را جمع کند و خود آن علما نقش بازی کنند. سرزمین جمهوری اسلامی یا کشور دیگر مهم نیست ولی اصل طرح و مهندسی آن را بهنظر من بهتر است در جمهوری اسلامی کشیده شود و کشورها اجرا کنند، باید فرصت به آنها داد یک مقداری خودش مدیریت کلان را داشته باشد.
در کشور خودمان تروریسم تکفیری و داعش آیا امکان زایش و گسترش دارد؟
قطعا وجود دارد و الان هم داریم منتها بهدلیل اقتضائات زمانی، یکپارچهبودن حاکمیت و تفکر حاکم و انسجام ساختار نظام، فعلاً زمینه بروز نیافته ولی هست، بعضی از آقایون حنبلیها ممکن است داشته باشد بعضی از افراطگریهای شیعه هم هست کار را دامن میزنند. شما عبدالمالک ریگی را وقتی مصاحبههایش را گوش دهید میگوید دلیل اصلی جذب سریع جوانان حرکتهای برخی از افراد شیعه تند است.
این زمینه هست ما باید عاقلانه حرکت کنیم و آن چیزی که امامخمینی(ره) تأکید میکرد زمان و مکان جدی مد نظر باشد، لزومی ندارد راجعبه همه چبز بحث شود، روی مشترکات تأکید کن تا ایجاد وحدت کنیم. روی مشترکات هم در موافقت هم در مخالفت، مانور دهید روی عوامل اتحاد، قرآن، پیغمبر اکرم(ص)، صحابهای که مورد قبول هر دو گروه هستند، اینها محور وحدت ما میشوند به مرور زمان جزئیات خودشان حل میشوند. انشاءالله
نظر شما درباره کنگره 17000 شهید ترور چیست؟
این کنگره قطعا مفید است و وقتی من از کنگره قبلی اطلاع پیدا کردم بسیار خشنود شدم و در همین رابطه آمدم کنار شما ولی اگر تنها به کنگره اکتفا بشود بهنظر من کافی نیست یک کنگره خیلی زحمت میبرد. دانشمندان، مقالاتشان، سخنرانیهایشان، دعوت کردنشان واقعا زحمت دارد ولی اگر پشتوانه فکری قوی ایجاد بشود، ارزش دارد. من معتقد هستم پشتوانه علمی قوی تبلیغات را مستدل و هدفدار و منطقی میکند. این کنگره بیشتر جنبه اطلاعرسانی است، از آن کارهایی که انجام شده است ولی کافی نیست. به لطف خدا اگر زمینه فراهم بشود ضمن اینکه بسیار بسیار مفید است و جنبه فکریش تقویت شود معتقدم کار بسیار بسیار بزرگی است ولی نیاز دارد به این حد اکتفا نشود.
انتهای پیام/