«اباذر خدابین» رزمنده دوران دفاع مقدس در گفتوگو با خبرنگار دفاعپرس در کرج با اشاره به خاطرهای از دوران جنگ تحمیلی اظهار داشت: قبل از شروع عملیات خیبر خشکسالی بود. 15 روز به این عملیات مانده بود و ما در پادگان دو کوهه مستقر بودیم.
وی ادامه داد: چهار نفری با تویوتا لندکروز به نماز جمعه دزفول رفتیم و در مسیر، چند نفر دیگر نیز سوار شدند، تعدادی از نمازگزاران از سایبان بیرون بودند، آفتاب به قدری زلال بود که میسوزاند و مردم مقوا بالای سرشان میگرفتند.
این رزمنده دوران دفاع مقدس مطرح کرد: آیتالله قاضی امامجمعه وقت دزفول بود و زمانی که میخواست خطبه دوم را بخواند، یک نفر نزد وی رفت و گفت: آقا دعا بفرمایید باران بیاید.
خدابین عنوان کرد: گروهانی را نیز از لشکر 21 حمزه برای اقامه نماز آورده بودند. ستوان جوانی که گروهان را آورده بود به بغلدستی خود گفت: مردم پاک دیوانهاند، آفتاب آدم را میسوزاند، آنوقت اینها میگویند دعا کن که باران بیاید!
وی گفت: شهید حمید گلکار که در کنار ما نشسته بود، گفت: از معجزه خدا چیزی بعید نیست. زمانی که آیتالله قاضی خطبه را شروع کرد، گفت: خدایا این مردم 157 موشک به شهرشان خورد، نگفتند دعا کن موشک به یکجا نخورد اما میگویند دعا کن باران بیاید. خدایا اینها فکر میکنند که من پیش تو آبرو دارم.
این رزمنده دوران دفاع مقدس بیان داشت: وی دستانش میلرزید و لقلقه داشت، دلها را متوجه خدا کرد و گفت: خدایا اینها باران میخواهند، باران رحمتت را بهقدری بفرست که بگویند دعا کن که باران بند بیاید. آیتالله قاضی در حال اتمام خطبه بود که ابرهایی از پشت سد دز بالا آمدند.
خدابین افزود: نماز جمعه که تمام شد، باران نمنم شروع شد و در نماز عصر، باران شدت گرفت، آب از لباسهایمان چکه میکرد و کسانی که زیر شیروانی نبودند خیس خیس شدند. وقتی نماز را تمام کردیم، حمید گفت: اللهاکبر! چه سحری در کلام این پیرمرد هست!
انتهای پیام/