گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ مهدیه جاهد؛ شما یادتان نمیآید راستش ما هم یادمان نمیآید اما تاریخ خوب یادش است. تاریخ مثل حکیمی پیر کتابی قطور به دست، با دستخطی درشت تمام دلاوریها و خدمتها و خیانتها را یادداشت میکند. آنکه جانش را به حفظ ذرهای از خاک کشور داده و آنان که خون سرخشان نگذاشته هیچ بیگانهای قدمازقدم حتی در وجبی از این خاک، به قدرت بردارد و آن که بخاطر منافعش حاضر به تن سپردن کشورش به ذلت بوده.
چقدر شکوه و جوانمردی و دلاوری که در برگبرگ کتاب تاریخ نهفته است و چه انگیزههای روشنی برای ماست که نگذاریم حتی در شرایط سخت دست غریبهای به بهانههای پوچ به سمت خاکمان دراز شود.
حالا دیگر کسی نیست که نام رییسعلیدلواری را نشنیده باشد. کسی نیست دلاوریها، از خود گذشتگیها و به خون خفتنهای مردم تنگستان و دشتستان و بوشهر و جنوب کشور را نشنیده باشد.
اما کمتر کسی در این میان به یاران رییسعلی اشاره کرده. به کسانی که رشادتشان قوت قلب و نیرومحرکه ادامه مبارزات و مقاوتهای رییسعلی بوده. حالا اما ایرج صغیری با رمان «آواز تیتروها» صحنهی تازهای از مقاومت تنگستان را به تصویر کشیده و در قالب یک رمان از سوی مهرک روانه بازار کتاب شده است.
قهرمانان آواز تیتروها دو نوجوان تنگسیرند. حیدر و نوشاد. حیدر که خواهرزاده رییسعلی ست با مرگ نابهنگام پدرش روبرو میشود و داییاش او را برای نجات از سرگشتگی فقدان پدر به محیط رزم میکشد. نوشاد اما دوست و رفیق اوست که پا بهپایش پیش میرود.
طی داستان حیدر مردانگی و معرفت و شجاعت را بیشتر از قبل میآموزد و در لحظههای سخت مقاومت، نهال نوپای وجودش را پرورش میدهد. نوجوانی که همچون داییاش شجاع و دلیر است و در لحظات نفس گیر ماموریتهایش را به درستی انجام میدهد.
سراسر رمان پر است از اصطلاحات اصیل مردمان جنوب. وقتی گفتوگوها را میخوانی انگار صدا و لهجه را میشنوی و بدون اینکه گیج و سردرگم شوی. خوبیاش هم این است که توضیح تمام اصطلاحات و کلمات را در پاوررقی میتوانی بخوانی.
توصیفات چنان جزیی و دقیق است که انگار خودت سوار بر اسب در کوچههای بوشهر و در بیابانها و ساحل و کوهستانش میتازی. گرمای جنوب را حس میکنی شرجی ظهرش توی صورتت میخورد و خون توی رگ هایت به جوش میآید وخنکی غروبش به وجد میآوردت و کاملا میتوانی حس یک نوجوان در بلوغ مرد شده را بفهمی و شیرینی رمان را مثل رطب در دهان با جزییات دقیق مزه مزه کنی.
مهمتر اینکه تا به حال از این زاویه کسی به جریان مقاومت نپرداخته است. رمان برشیست از یک اتفاق. مقطعیست از مقاومت مردم در برابر استبداد و استعمار انگلستان. دست به دست و همگامی مردم. کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان و این میان قهرمانی نوجوان داستان.
تیترو پرندهایست دریایی، کوچک و خوش یمن که در بین مردم جنوب آوازش برکت است و اتفاق خوب. آواز تیتروها شروع جذابیست برای ورود رمانهایی با محور معرفی قهرمانیها و دلاوریهای مردم وطن در دنیای نوجوانان.
در جایی از کتاب میخوانیم:
«مهتاب تنِ گستردهی مسیله را زخمهای سیاه بیشمار زده بود. چهل الی پنجاه نفر سوار در حرکتی آرام راه خاکی را در یک خط طولانی طی میکردند. از اردوی طولانی تنگسیرها جز صدای فیرفیر اسبها و تلقتلق گاریها هیچ صدای دیگری بر نمیخاست. رییس پشت سر گاریهای سه شهید آرام اسب میراند و حیدر کمی عقبتر از خالویش پیش میرفت...
در دل این سکوت، صدای یک جفت تیترو از بلندای آسمان به سپاه نزدیک شد. همه شنیدند که تیتروها میخواندند: «تیترو...تییترو...» حیدر آسمان را نگریست و پرندهها را جستجو کرد. به یاد شب خاطرهانگیزش با زارعباس افتاد. آنها را دید که در اعماق آسمان همدوش ستارهها میرفتند و آوازشان دم به دم به تحلیل میرفت...».
انتهای پیام/ 121