به گزارش خبرنگار دفاعپرس از کرج، تالار بزرگ شهیدان نژادفلاح کرج، امروز میزبان مسئولین، خانوادهها و یادگاران شهدایی است که روزگاری برای حفظ امنیت این مردم، شیرینترین و باارزشترین سرمایه خود را بر کف دست گذاشتند و مخلصانه جنگیدند تا ما امروز بتوانیم در آرامش و آسایش زندگی کنیم.
نیروی انتظامی استان البرز امروز به پاس بزرگداشت سپهبد شهید سلیمانی برنامهای را ترتیب داده تا بار دیگر دلسوختگان، مادران، همسران و فرزندان شهدا دور هم جمع شوند و دومین سالگرد شهادت سرباز رشید اسلام را گرامی بدارند؛ همان سیدالشهدای جبهه مقاومت که در ساعاتی از شب زیباترین روز هفته، جمعه، به دست شقیترین افراد عالم به شهادت رسید و مهمان سیدالشهدای عالم شد.
وارد تالار میشوم و از پلهها بالا میروم، صدای همهمه به گوش میرسد اما نمیدانم چه خبر است، گامهایم را مشتاقانه تندتر میکنم و به درب اصلی میرسم. میزبانان با رویی گشاده، مقابل درب ورودی با اهدای چفیههای سفید، دوران دفاع مقدس را به میهمانان یادآوری و آنها را تا روی صندلیها بدرقه میکنند.
وارد سالن میشوم و به محض تماشای سن، ناگهان بغضی گلویم را میفشارد. چه نور عجیبی حاکم است، فانوسهای روشن کنار تصاویر شهدای ناجا و مدافعان حرم صحنه را عرفانی کرده و در رأس آنها تصویر خندان سرباز ولایت، سردار سلیمانی در دو طرف سن چنان خودنمایی میکند که نمیتوانم نگاهم را به سمت دیگری برگردانم.
تابوت شهید گمنام میانه جایگاه و مادری که نمادین کنار تابوت جگرگوشهاش نشسته و چادرش را در صورت کشیده تا کسی اشک چشمانش را نبیند، توجهم را جلب میکند. سنگرهای نمادین در دو طرف سن نیز گواه این است که دفاع همچنان ادامه دارد و نباید سنگرها را خالی کنیم. بانوی سبزپوشی که یک بغل گل گلایل سفید در دست دارد به سمتم میآید و میگوید: خوش آمدید، گل را به دستم میدهد و میپرسد: خانواده شهید هستید؟ دلم میخواهد پاسخم مثبت باشد اما این افتخار نصیبم نشده و با لبخند پاسخ میدهم: خبرنگارم.
تصاویر شهدایی که یکی در میان روی صندلیها چیده شدهاند ذوقم را برای همنشینی حتی کوتاهمدت با یکی از این شهدا دوچندان میکند. کنار یکی از آنها مینشینم و مادران شهدا را میبینم که گویی روی صندلیها به دنبال فرزندانشان میگردند تا بار دیگر در کنار جگرگوشهشان بنشینند. مادری همانگونه که لابهلای صندلیها میچرخد تصویر پسرش را پیدا میکند و همردیف من مینشیند. دستی به صورت دلبندش میکشد و به او سلام میکند و کنارش آرام میگیرد.
چه آرامشی در نگاه این مادر و چه استقامتی در رفتارش مشاهده میشود. خانوادههای شهدا، پرسنل ناجا و مسئولین تکبهتک یا گروهگروه وارد سالن میشوند و کنار تصاویر شهدا مینشینند. رزمنوازان با حضور روی سن، سرود جمهوری اسلامی را مینوازند و حضار با اقتدار میایستند و همخوانی میکنند. مداحی ذاکر اهلبیت (ع) اشک را مهمان صورت میهمانان میکند و مادران شهدا دلهایشان را به دل سوخته حضرت زهرا (س) پیوند میدهند و با او هم ناله میشوند.
شاید هر خانوادهای موفق نشود تصویر عزیزش را در سالن به این بزرگی پیدا کند اما همینکه کنار یک شهید مینشیند برایش کافی است. همدردی مادران شهدا وصفناشدنی است، صدای هقهقشان دلم را چنگ میزند. نمیدانم در دلشان چه میگذرد اما یقین دارم پس از این مراسم بسیار آرامتر میشوند زیرا میبینند که هنوز یاد و خاطره عزیزانشان فراموش نشده است.
حال عجیبی دارم، حسی بین شادی و غم؛ شادم از اینکه مهمان چنین مراسم باشکوهی هستم و غمگین از اینکه هیچگاه باور نمیکردم روزی در مراسم یادبود سرباز بیادعای امام خامنهای، سردار دلها و سید شهدای مقاومت شرکت کنم. حال و هوای حاکم بر مجلس، همانند همان حال و هوای دو سال گذشته است. سردار همچنان از بالای سن به همه ما لبخند میزند اما دلم میخواهد فریاد بزنم حاج قاسم سلیمانی تمامشدنی نیست ...
انتهای پیام/