گروه استانهای دفاعپرس لرستان - عصمت دهقانی؛ اینروزها قصه بازگشت پرستوهای مهاجر، کمی دردهایمان را تسکین میدهد؛ «استقبال از شهدای گمنام»، «شبی با شهدا» و «وداع با شهدای گمنام» تیتر اول خبرهایمان شده است. آنهم در روزهایی که حزن و اندوه فاطمی برقلبهایمان چنبره انداخته و یادآوری شهادت سردار «سلیمانی» داغ دلمان را تازه میکند.
برایمان سخت است از عبارت «وداع با شهدای گمنام» استفاده کنیم؛ چراکه شهدا زندهاند و خوشنام و ما در روزمرگیهای خود غرق شدهایم و غبار غفلت بر دلهایمان نشسته است و صفای حضورشان برای دل زنگار دیده ما قابل درک نیست.
یوسفهای گم گشتهمان آمدهاند؛ همانهایی که وقتی میرفتند در قاب چشمانشان غزل خداحافظی بود که بیصدا فریاد میزد؛ ولی رفاقت با خدا را خوب مُهر زدند و با زمزمه شاه بیتی از سرود رهایی، راه سعادت را عاشقانه پیمودند.
این شیران بیشه عشق که در مکتبخانه عرفان درس فنای فی الله خوانده و فصل عروج را از سر گذرانده بودند، نشان گمنامی را از مادرشان فاطمه زهرا (س) به ارث بردهاند.
آنروزها دل سپردن و عاشق شدن و جان سپردن، ایثار بود و امروز عطر حضورشان فضای هر کوی و برزن از سرزمینمان را معطر کرده است و اینبار رنگ و بوی ایثارشان قدری متفاوت است؛ چراکه حالا آمدهاند که چیزهایی به ما بگویند؛ آمدهاند که بگویند در میدان کارزا با تکهتکه شدن پیکرهایمان آتش غیرتی برپا شد که شعلههای آن تا کرانه تاریخ را میسوزاند و مرزهای جغرافیایی را در مینوردند.
نشان پایداریشان را باید در پرچمهای سه رنگی دید که این روزها زینتبجش تابوتهاست. در سکوت دشتها سالهاست که مظلومانه در خاک سکنی گزیده بودند. سالهاست که صدای یا زهرا (س)، بیسیمهایشان را در حسرت دیدار فرو برده است و کولهپشتیشان در انتظارِ شانهها، خواب ایثار میبیند. در تمام این سالها مرغ دلشان همراه کاروان کربلا راه میپیمود و از زخمهای خار مغیلان چشم میپوشیدند و خود چراغ راه کسانی شدهاند که مسیر عزت و شرف را جستوجو میکنند.
به خود میبالیم و حس غرور در رگهایمان موج میزند و سرافرازانه فریاد برمیآوریم که ما فرزند این آب و خاکیم و پدران و برادانمان شجاعت را برایمان به یادگار گذاشتهاند.
اینروزها در بدرقه شهدای گمنام، قدمهایمان را آرام برمیداریم تا بدانیم که بر کدام عرش قدم میگذاریم و در کدامین کربلا ایستادهایم و چه میخواهیم. قدمهایمان میجویند گمشده خود را؛ چراکه قلب خاک آلودمان محتاج شستوشویی است تا آلودگیاش را با خاک کربلایی که در این نزدیکی است، بزدایم و چقدر سخت است حال عاشقی که نمیداند محبوبش نیز هوای او را دارد یا نه؟! ای شهدای خوشنام! از همان زمان که تقدیر شما را از ما جدا کرده است تاکنون، یاد شما خاطره حیاتمان گشته و اکنون ما به عشق شما و به امید وصل شما زندهایم.
راستی چگونه حرف دلمان را هجی کنیم تا بدانید بر ما چه میگذرد؟! سالهاست در میان ما نیستید، اما حس بودن شما تار و پود وجودمان را رنگ میزند. ای سبکبالان عاشق! زمین با همه عظمت و بزرگیاش توان جذب شما را نداشت؛ شما آسمانی بودید و خدا را دیدید. شما عاشقی کردید و پرواز آموختید تا در هوای ماندگاری گرفتار نشوید؛ اما اکنون عصر غربت لالههاست و اینجا بعضیها سعی میکنند دیگر کسی از شهیدان نگوید. دشمنان انقلاب اسلامی میخواهند آن ندای یا حسین (ع) که ما را با کربلا نزدیک و نزدیکتر کرد، دیگر به گوش نرسد؛ اما کور خواندهاند. آن روز نوشتید و گفتید: «رفتیم تا آسمانی شویم و شما بمانید و بگویید که بر یاران خمینی چه گذشت».
ما ماندیم تا امروز از شما بگوییم و فریاد برآوریم که ما از این گردنه آسان نگذشتیم و ماندیم که سالهای سال از شما بگوییم؛ چراکه خون شماست که میتپد و یادمان نرفته که امنیت و آسایش امروزمان را مدیون شما و حماسههایتان هستیم.
شهید حاج قاسم سلیمانی از یادگاران همین حماسهسازان بود که غیرت مردانهاش خواب شیرین را بر چشمان حرامیان و متجاوزان با حریم حرم آلالله حرام میکرد که باید لبخند خاکیاش را قاب گرفت تا برای همیشه روزگار، نقش دیوار این دلهای دنیا زده باشد.
یادمان نرفته است که گفتید: سرخی خونمان را به سیاهی چادرتان امانت میدهیم؛ اما...، اما افسوس که امانتدار خوبی نبودیم!
انتهای پیام/