نرجس سلیمانی: پدرم اگر نظامی نبود کشاورز می‌شد/ مردم راوی «مکتب سلیمانی» هستند

دختر سردار شهید قاسم سلیمانی گفت: هر کدام از فرزندان و مردم اگر موضوعی از حاج قاسم را درک کردند، وظیفه دارند در اطرافیانشان گسترش دهند. هر کدام از شما راوی مکتب هستید و خودتان می‌توانید آدم‌های دیگری را هدایت کنید.
کد خبر: ۵۰۱۱۵۰
تاریخ انتشار: ۲۷ دی ۱۴۰۰ - ۱۸:۲۳ - 17January 2022
نرجس سلیمانی: پدرم اگر نظامی نبود کشاورز می‌شد/ مردم راوی مکتب سلیمانی هستندبه گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «نرجس سلیمانی» فرزند سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی با حضور در استودیوی رادیو مقاومت از بخش‌های مختلف این شبکه رادیویی بازدید کرد.
 
وی همچنین در برنامه «فرمانده» حضور یافت و در سخنانی اظهار داشت: در این مدت تحرکاتی از سمت دشمن دیدم که خوشحال شدم این یعنی اینکه شما کارتان را رادیو مقاومت به خوبی انجام دادید و باید به شما تبریک گفت.
 
ماجرای قاب عکس منزل سردار
 
وی در ادامه در پاسخ به سؤالات مردم درباره قاب عکسی که در منزل سردار سلیمانی بوده است و در این عکس سردار با ۴۰ رزمنده عکس داشتند، بیان داشت: شهدای داخل این عکس بیشترشان از فرماندهان بودند و در جبهه ثارالله برای پدرم شاخص شده بودند. همه آن‌ها افرادی بودند که لشکر ثارالله را تشکیل داده بودند. مثل شهید نصراللهی، شهید امینی، شهید تاجیک، شهید راجی، شهید شیخ بیک، شهید شفیعی، شهید زندی و ... که همگی از اهالی کرمان بودند.
 
سلیمانی با بیان خاطره‌ای از سردار سلیمانی نیز گفت: یکی از خاطراتی که پدر درباره شهید زندی می‌گفتند این بود که در بحبوهه جنگ شهید زندی وارد چادری شد که برای استراحت بود و سرش را روی پایم گذاشت و خوابید و پدر گفتند الان وقت خوابیدن نیست و گفت خیلی خستم و به محض بیدار شدن، از چادر بیرون رفت و شهید شد. من خیلی کوچک بودم، اما اغلب این افراد را دیدم و تصویری از آن‌ها در ذهنم دارم.
 
ماجرای جانبازی سردار سلیمانی
 
وی در پاسخ به این سوال که آیا سردار سلیمانی در دفاع مقدس جانباز شدند یا در حملات تروریستی هم آسیب دیدند؟ بیان داشت: در حملات تروریستی نه، اما در جنگ چندین بار آسیب دیدند و یادم هست آن موقع در اهواز در هتلی به همراه خانواده‌های ارتش و سپاه زندگی می‌کردیم. یک روز پدرم به اتاق آمد در حالی که از صورتشان خون می‌آمد، سریع به حمام رفتند و ترکش سطحی که روی صورت و گونه شان بود را در حمام از صورتشان خارج کردند. دخترم می‌گوید هیچ کسی ندیدم که قلبی روی صورتش باشد به غیر از بابا حاجی. چون جای آن ترکش روی صورتشان مانده بود.
 
نرجس سلیمانی درباره اینکه اگر الان حاج قاسم زنده بودند سراغ چه کاری می‌رفتند؟، اظهار داشت: در موضوع سیل خوزستان بابا گفتند خیلی‌ها می‌خواهند برای مدافع حرم شدن داوطلب بشوند، اما من می‌گویم حرم همه جا هست و از دیدگاه ایشان حرم جایی بود که شأن انسان به خطر نیفتد. وقتی می‌خواستند گروهی را بچینند یکی از مهم‌ترین دغدغه هایشان بحث معیشت و مشکلات اقتصادی مردم و وحدت در جامعه اسلامی با وجود حضرت آقا در جهان اسلام بود. این دو میدان از میدان‌هایی بودند که حتما در آن‌ها مشغول خدمت می‌شدند و اگر فراغتی پیدا می‌کردند به این دو می‌پرداختند.
 
کمک به مردم حتی در مسافرت‌های خانوادگی
 
وی با بیان اینکه کمک‌های سردار سلیمانی به مردم در هر شرایطی ادامه داشت، عنوان داشت: حتی در مسافرت‌های خانوادگی، ما ایشان را خیلی نمی‌دیدیم و همانجا اگر هر فردی نامه‌ای می‌خواست و یا کاری می‌خواستند برایشان انجام می‌دادند. وقتی می‌خواستیم به کرمان برویم از فرودگاه پیغام می‌دادند که حاج قاسم می‌خواهد بیاید کرمان و مردم متوجه می‌شدند و ما مجبور می‌شدیم مسیرمان را از ایشان جدا کنیم تا راحت از فرودگاه خارج شویم. پدرم در ظاهر در صندلی هواپیما به همراه ما بودند، اما بیشتر در حال رسیدگی به امور مردم بودند.
 
همچنین علیرضا داودی کارشناس رسانه نیز که در این برنامه حضور داشت، در سخنانی گفت: بحثی را چند شب پیش در عصر مقاومت داشتیم آن هم تاکید روی عبارتی بود که اسماعیل هنیه درباره سردار سلیمانی گفتند. بحثی مطرح بود و آنهم مسیر تکاملی بود که حاج قاسم طی کرد تا جایی که مدال شهید قدس برگردنش افتاد. قدس از نظر حاج قاسم انتهای راه نبود. شاید انتهای راه از منظر سردار جایی مثل بقیع باشد و شهید البقیع شدن هم فرایندی است. خیلی از مخاطبین تماس گرفتند که معنی این جمله چیست؟ گفتم برخی وقت‌ها باید گفت تا به آن مومن بود. آثار و گزاره‌های رفتار حاج قاسم بیشتر نزدیک به بقیع و حضرت زهرا (س) است. از نام گذاری حسینیه تا توسل همیشگی شان به حضرت زهرا (س) و .. همگی گواه این است. برای همین فکر می‌کنم بحث مقاومت فراتر از این‌ها است.
 
هرکدام از مردم راوی مکتب سلیمانی هستند
 
فرزند سردار سلیمانی نیز در این باره پاسخ داد: وقتی حضرت آقا، حاج قاسم را یک مکتب معرفی کردند منظور این بوده که این راه باید ادامه داشته باشد و حاج قاسم‌ها باید تربیت شوند و همان فاتحان قدس زیر بیرق امام زمان (عج) خواهند بود. اما باید این مکتب به درستی تبیین شود و وظیفه‌ای به عهده همه ما قرار دارد و هر کدام از فرزندان و مردم اگر موضوعی از حاج قاسم درک کردند وظیفه دارند در اطرافیانشان گسترش دهند. هر کدام از شما راوی مکتب هستید و خودتان می‌توانید آدم‌های دیگری را هدایت کنید.
 
وی درباره رفتار سردار سلیمانی در خانه با همسرشان و هدیه دادن به یکدیگر نیز گفت: ایشان برخلاف شغلی که داشتند بودند. نامه‌ای دارم که در آن می‌گویند برخلاف شغلی که دارم خیلی دل نازکم و ما این را می‌دیدیم. پدرم خیلی مهربان بود و این مهربانی در رفتارشان خیلی آزاد بود و می‌شد آن را دید. در خانه معتقد به این بودند که بین جمع خانواده باید با صمیمیت و تعامل وجود داشته باشد. روز‌های تعطیل معمولا، چون تعدادمان زیاد بود پدر غذا را درست می‌کرد تا به مادرم فشار نیاید و نظر تک تک ما را درباره دست پخت شان می‌پرسید. انتخاب هایشان برای غذا درست کردن خیلی خاص بود. صبحانه شان تخم مرغی بود که در آن کاکائو یا شکر داشت و خیلی هم دوست داشت که ما آن را دوست داشته باشیم. یا ادویه بیش از حد در استامبولی می‌زدند. البته که این‌ها خیلی به چشم نمی‌آمد و بیشتر اشتیاقشان به نگاه‌های ما بود. اواخر خیلی کم صحبت می‌کردند و بیشتر نگاه می‌کردند و همه توجهشان به همه بچه‌ها بود و انگار می‌خواستند تصاویر را ضبط کنند. یکی دو هفته قبل از شهادت فقط به ما نگاه می‌کرد حتی با نوه هایشان بازی نمی‌کرد و فقط نگاهشان می‌کرد.
 
پدر نمی‌خواست گرفتار حب دنیا شود
 
وی افزود: پدرم نوه هایشان را خیلی دوست داشتند و همیشه با آن‌ها بازی می‌کردند. در روز‌های آخر وارد بازی با بچه‌ها نشدند. ما به طور معمول هر روز با پدرم تلفنی صحبت می‌کردیم و پدر هر بار تلفن را می‌گرفت و با نوه هایش هم صحبت می‌کرد، اما دفعه‌های آخری که با هم صحبت می‌کردیم وقتی از شیطنت بچه‌ها می‌گفتم، می‌گفتند الله اکبر و حتی نمی‌خواستند با بچه‌ها صحبت کنند که به حب دنیایی گرفتار شوند.
 
سلیمانی ادامه داد: اشدا علی الکفار رحما بینهم در شخصیت سردار سلیمانی وجود داشت. روز زن برای پدرم اهمیت زیادی داشت و یادم هست نوجوان بودم و در بحبوهه پیدا کردن شخصیت حضرت زهرا (س) بودم. وقتی تعطیلات بود یک نفر باید پیش بابا می‌ماند و اغلب من کنارشان می‌ماندم و باهم سیر تحولی زن‌ها در تاریخ را مطالعه می‌کردیم و پدرم به دلیل مشغله‌اش به من می‌گفتند تو کتاب‌ها را بخوان و نت برداری کن و من نت‌هایت را می‌خوانم.
 
پدرم نامه نوشتن را خیلی دوست داشت
 
دختر سردار سلیمانی افزود: هر سال عید نوروز تکلیف خانوادگی داشتیم و پدر دفتری تهیه کرده بودند و از ما می‌خواستند در آن بنویسیم چه کار‌هایی در تعطیلات کردیم. در سفر هم که بودند یا در جنگ برای ما می‌نوشتند. پدرم رسم جالبی داشت و آن هم این بود که اگر می‌خواستیم به او بدهیم هدیه را قبول نمی‌کردند اگر یک نامه همراهش نبود. پدرم نامه نوشتن را خیلی دوست داشت و دو سال قبل از شهادت نامه‌ای را برای مامان تهیه کرده بودند و قابش کرده بوند و آن را به مادرم دادند.
 
پدرم اگر نظامی نبودند، کشاورز می‌شدند
 
وی در پاسخ به این سوال که اگر پدر نظامی نبودند چه کاری می‌کردند؟ گفت: کشاورز می‌شدند و این شغل را خیلی دوست داشتند. ایشان عشق به پرورش دادن داشت که می‌تواند هرچه باشد و خداوند این مسیر را برایشان مقدر کرد.
 
سلیمانی درباره اینکه رمز موفقیت سردار چه بود؟ بیان داشت: توکل. توکل یکی از مهم‌ترین رموز موفقیت شان بود و اینکه در هر حال حواسشان به هدفی که برایش جنگیده بودند بود. ایشان را هیچ وقت پشت میز نمی‌بینیم یا اگر در ایران بودند بین مردم یا در میدان بودند. به دست انداز‌هایی که وجود داشت توجه نمی‌کردند و نفسشان را کنترل می‌کردند.
 
وی درباره نوع لباس پوشیدن سردار سلیمانی گفت: پدرم همیشه اصرار داشتند این سر دوشی‌ها روی دوششان نباشد و می‌خواستند وقتی مردم ایشان را می‌بینند ایشان را از خودشان ببینند نه اینکه با رتبه بالاتر. در همان مکان‌هایی که همه مردم عادی خرید می‌کردند همانجا می‌رفتند و خرید می‌کردند. یکبار دخترم می‌گفت با بابا حاجی رفته بودیم خرید و همه تعجب کرده بودند که ما برای خرید به آنجا آمدیم.
 
وی ادامه داد: خانواده پدری من کشاورز دامدار و از عشایر کرمان بودند. وقتی به روستای قنات ملک می‌رفتیم اصلا فرصتی پیدا نمی‌کردند حتی صبحانه یا نهاری با جمع خانواده بخورند. دورشان خیلی شلوغ بود و هر کسی برای پیگیری مشکلاتش به پیش پدرم می‌آمد. یادم می‌آید یک لحظه در خانه پدربزرگ دراز کشیدند و گفتند خیلی خسته ام و پدربزرگ گفت خدا را شکر کن که تو می‌توانی کاری برای مردم انجام دهی. پدرم می‌گفت این را یادتان باشد و این برای من جرقه‌ای بود که حتی نباید از مطالبه مردم خسته شوم.
 
حاج قاسم خدمت را در میدان می‌دانستند
 
وی درباره اینکه چرا حاج قاسم نخواستند وارد سیاست شوند؟ گفت: ایشان خدمت را در هر جبهه‌ای ارائه می‌دادند و جبهه‌ای که در خدمت به مردم در نظر گرفته بودند سیاست نبود. خدمتشان را میدان می‌دانستند و فکر می‌کردند در آنجا می‌توانند موفق باشند. حالا این خدمت می‌توانست در سیل باشد یا زلزله.
 
وی درباره انتشار فیلمی در فضای مجازی که سردار سلیمانی حین فوت کردن شمع می‌گفتند با آرزوی شهادت گفت: همیشه یکی از خواسته هایشان این بود که دعا کنید شهید شوم. ما هم همیشه اعتراض می‌کردیم و می‌گفت دوست دارید در تصادفی بمیرم یا هواپیمایم سقوط کند؟ حتی در نامه شان خطاب به خواهرم فاطمه نوشته بودند می‌خواهم طوری شهید شوم که از آتش غیر از من نماند. روحشان آنقدر بزرگ شده بود که دیگر جسمشان توانایی تحملش را نداشت.
 
رادیو مقاومت رادیوی بسیار ارزشمندی است
 
سلیمانی درباره ارتباط دوستی بین شهید حاج حسین پورجعفری و سردار سلیمانی نیز گفت: آقای پورجعفری کوهی از محبت و آرامش و اخلاص بود. برای ما عزیز بود و معتمد و برای پدرم خیلی بیشتر از این حرف‌ها بود. توصیفم از شهید پور جعفری این بود که برای حاج قاسم مثل پدر بود. شهید پورجعفری در هر لحظه نگران پدرم بود و اغلب که پدر درگیر کاری می‌شدند حتی فرصت غذا خوردن را نداشتند، شهید پورجعفری همیشه یک سیب و لیوان آب دستشان بود که به پدرم بدهند و همیشه حواسشان به پدرم بود. نگاه و اخلاصی که در دوستی شان وجود داشت باعث شده بود پدرم نتواند دوری شان را تحمل کند. حتی در نامه شهید پور جعفری به بابا این موضوع آمده بود و می‌توانستیم اوج دلتنگی و عشق و محبت را بینشان ببینیم و آنقدر دوستشان داشتند نمی‌خواستند آسیبی به ایشان برسد.
 
نرجس سلیمانی در پایان نیز گفت: ان شاء الله علمی که پدرم برداشتند در قدس و بقیع به زمین بنشیند و این علم بیانگر این است که سپاه باید در کدام نقطه در عرصه رسانه بجنگد. رادیو مقاومت رادیوی بسیار ارزشمندی است و موضوعی که انتخاب کرده فصلی نیست و جامعه ما در سراسر ایام سال به آن نیاز دارد و در همه ابعاد گستردگی دارد و شما می‌توانید در طول سال این برنامه را داشته باشید.
 
انتهای پیام/ 221
نظر شما
پربیننده ها