به گزارش خبرنگار دفاعپرس از همدان، کتاب «کمی عادلانهتر» به قلم «زینب شعبانی» و به اهتمام «احمد ترک» روایتگر زندگینامه شهید ترور «مصطفی قاسمی» است که با همکاری انتشارت «حماسه ماندگار» وابسته به ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان همدان به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب آمده است:
دیرم شده بود، باید به کلاس برمیگشتم، دیگر نمیتوانستم منتظر بمانم. همینکه به سمت درب اصلی برگشتم خانمم را دیدم که سراسیمه از سمت خیابان میآمد. از دور که اشکهایش را دیدم، نگران شدم. به سمتش دویدم «چی شده؟ چرا گریه میکنی؟ کجا بودی؟ مگه با من قرار نداشتی؟» نمیتوانست درست حرف بزند. ترس عجیبی داشت. اطرافش را نگاه میکرد، صورتش سفید شده بود. دستم را گرفت و گفت: «یه روحانی را با تیر زدن، همینجا، جلوی چشم مردم. باورت میشه، جلوی حوزه، هیچکس نمیتوانست کاری بکنه، همه شوکه شده بودند. مگه میشه، تو روز روشن، جلوی چشم مردم. بردنش».
گفتم: «آروم باش، کدوم روحانی؟ اسمش چی بود؟ کِی؟»، گفت: «همین چند دقیقه پیش، منتظر تو بودم. با دو تا گلوله زدنش. نمیشناختمش، ولی از حوزه شما بود. شاید تو بشناسیش، بیچاره خانوادهاش».
خیلی طول نکشید که فهمیدم آن روحانی که آن روز در مقابل حوزه و در مقابل چشمهای مردم تیر خورده بود، کسی نبود غیر از آقا مصطفی قاسمی یا همان شیخ مصطفیِ آرام و متواضع خودمان.
مصطفی آدم آرام و صبوری بود. هیچوقت صدای بلندش را نشنیدم و هیچوقت عصبانیت او را ندیدم. ما شش سال در حوزه «آیتالله آخوند» همدرس بودیم و حجرههایمان کنار هم بود. گاهی که با بچهها دور هم جمع میشدیم، از مصطفی میخواستیم که ما را نصیحت کند. آرامش مصطفی به همه ما آرامش میداد.
اخلاق خوب مصطفی باعث میشد کسانی که با او آشنا میشدند، ارتباطشان را برای همیشه ادامه دهند. همین باعث شده بود مصطفی در تمام مدت ۲۵ سالی که تبلیغ میرفت، فقط به ۲ روستا یعنی روستاهای «دولتآباد» و «اکبرآباد» رفتوآمد کند. در واقع مردم آن ۲ روستا هر سال قبل از ماه محرم یا ماه رمضان برای او دعوتنامه میفرستادند و میگفتند ما میخواهیم فقط شما به روستای ما بیایید و این ارتباط مستمر با اهالی روستا باعث رونق فعالیتهای مذهبی در آن روستاها میشد.
مصطفی هیچوقت از کار کردن فراری نبود. نمیدانم این خصلت او به خاطر روستاییزاده بودنش بود یا مهربانی ذاتیاش. معمولاً به خاطر طولانی بودن کلاسها، وسط کلاس چایی میخوردیم. مصطفی نمیگذاشت کسی بلند شود و ما هم دیگر اصراری نمیکردیم. خودش چایی دم میکرد، چایی را تقسیم میکرد و استکانها را جمع میکرد و میشست. این کارها در کنار روحیه بشاش و شوخطبعیهای ملایمش فضا را تلطیف میکرد.
مصطفی در کنار خدمترسانی به طلاب و مردم عزتنفس بالایی هم داشت. عزتنفس در کنار سخاوت موجب میشد، نگذارد محبت کسی بدون جواب بماند. اگر کسی به او محبتی میکرد، قطعاً چند برابر محبت میدید. مثلاً اگر من برای دختر او هدیه کوچکی میخریدم، او هم چند روز بعد همین کار را با هدیه برای فرزند من جبران میکرد. این در حالی بود که من میدانستم وضعیت مالی او مثل من نیست.
به گزارش دفاعپرس، صبح روز شنبه ۷ اردیبهشت سال ۱۳۹۸، هنگامی که حجتالاسلام «مصطفی قاسمی» طلبه ۴۶ ساله اهل همدان، از حوزهی علمیّه محل کار خود در محله «آخوند» همدان خارج شد، ضاربی با خودروی خود بر سر راه وی قرار گرفت و با اسلحه کلاشنیکف، 2 گلوله به وی شلیک کرد که بلافاصله موجب شهادتش شد. قاتل پس از ارتکاب جرم، فرار کرد.
«بهروز حاجیلویی» ضارب شهید حجتالاسلام «قاسمی» پس از این حادثه، در صفحه اینستاگرامش با انتشار عکسهایی از خود و نوشتن مطالبی به ارتکاب این قتل اعتراف کرد که از سوی نیروی انتظامی شناسایی شد و تحت تعقیب قرار گرفت و در نهایت واحد عملیاتی یگان امداد شهرستان همدان با محاصره و درگیری با قاتل، وی را از پای درآورد.
شهید حجتالاسلام «مصطفی قاسمی» متولد سال ۱۳۵۲ در روستای «میهمله علیا» شهرستان «بهار»، در مدرسه «آخوند» درس خارج میخواند. وی مدتی در اداره کتابخانه مدرسه «آیتالله دامغانی» نزدیکی آستان مقدس «امامزاده عبدالله (ع)» نیز همکاری میکرد و ظهرها امامت جماعت امور شعب بانک تجارت همدان را بر عهده داشت و ۱۸ سال هم پیشنماز مسجد «حاج کربعلی» در وقت نماز مغرب و عشاء بود.
انتهای پیام/