به گزارش خبرنگار
دفاعپرس در زنجان، روز زن و مادر برای ما روزهای شلوغ و پر تلاطمی است چرا که خود را برای برگزاری مهمانی و دیدار با مادران مهیا میکنیم اما در این روز هستند مادرانی که سالیان سال است این روز را با اشک دیدگان سپری میکنند و میدانند مسافر سفر کرده آنها دیگر برای تبریک روز مادر در خانه را باز نخواهد کرد.
مادر شهیدان «خالقیپور» مادر سه شهید استان زنجان یکی از این مادران است مادری که با سه فرزند شهید خود را تقدیم انقلاب کرده خاطره متفاوتی از روز مادر متفاوت است.
«فروغ منهی» با بیان خاطراتی از دوران انقلاب گفت: زهرا یک ساله بود که انقلاب شد، انقلابیها شب و روز نداشتند، ضد انقلاب هم همین طور، هر کس رفتنی بود بارش را بست و از ایران رفت، خیلیها به آقا محمود (همسرم) پیشنهاد میدادند ما هم به خارج از کشور برویم، ولی کو گوش شنوا، هر روز میرفت در بنگاه دوستش مینشست و علیه حکومت حرف میزد. بهش میگفتند حاج محمود برات پاپوش میدوزند، چه کار به کار شاه داری؟ این حرفها به خرجش نمیرفت.
وی ادامه داد: حاج محمود آنقدر آن قدر گفت و گفت تا یک روز صبح دو ژاندارم دنبالش آمدند، گفتند باید همراهشان برود و به سؤالات شان جواب بدهد، تا برود و بیاید مُردَم و زنده شدم، بالاخره نزدیک مغرب به خانه برگشت، در واقع برده بودندش به ساختمانی که نفهمیده بود کجاست، به حاج محمود توپ و تشر زدند، که چرا حرفهای گندهتر از دهنش میزند و کاسب را چه به این غلطها.
مادر شهیدان خالقیپور افزود: پس از پیروزی انقلاب جنگ شد و همانطور که ما امروز عضوی از جامعه هستیم و در قبال آن مسؤولیت داریم، در آن زمان نیز وضعیت همان بود، روزی که امام فرمان تأسیس بسیج ۲۰ میلیونی را اعلام کردند، حاج آقا خالقیپور به همراه داود (فرزندم) رفتند و اسم نوشتند، ما هنوز هم بسیجی هستیم.
وی گفت: آن زمان دشمن در خانه ما بود، در واقع ما باید یک جهاد میکردیم و این تنها پسران من نبودند که به جنگ رفتند، هر خانواده هر توانی که داشت در طبق اخلاص گذاشت و تقدیم کشور کرد، البته به یاد دارم در آن زمان خانهای نبود که شهید نداشته باشد، چون مردم یکدل و همراه میخواستند که کشور بماند و مقابل دشمن صفآرایی میکردند.
مادر شهیدان خالقیپور تصریح کرد: فرزندان ما از روی اعتقاد به جنگ رفتند، شرایط طوری بود که همه باید دست به دست هم میدادند و از کشور دفاع میکردند، اصلا ما خجالت میکشیدیم که فرزندان ما به جنگ نروند و فرزندان همسایگان یا هر کس دیگری مثل برگ درخت ریخته شود، فرقی نداشت همه آنها فرزندان ما بودند.
وی با یادآوری خاطرات فرزندان شهید خود گفت: من فقط ۲۳ سال با فرزندانم زندگی کردم و خاطرات همان دوران برایم بسیار شیرین است، به یاد دارم که بچهها قبل از شهادت به صورت شراکتی برایم هدیه روز مادر میخریدند، پول توجیبیهایشان را با هم جمع میکردند و بدون اینکه متوجه شوم برایم هدیه میخریدند، یکی از هدایایی که به من دادند سماور برقی بود که هنوز آن را دارم و برایم عزیز است.
انتهای پیام/