به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، «جومای احمد کروفی» اهل نیجریه و برگزیده فرهنگی در حوزه مقاومت و بیداری اسلامی است. وی مادر هشت فرزند است که پنج تن از آنان در جریان کشتار بیرحمانه شیعیان در ماجرای حمله به حسینیه بقیةالله (عج) در شهر زاریای نیجریه به شهادت رسیدهاند. کروفی معلم بود و به همین خاطر قرار بود مدرسهای تاسیس کند اما به خاطر سختیهایی که در این راه بود، هنوز موفق نشدهام مدرسه را تأسیس کنم.
خود این مادر نیز به درجه جانبازی نایل آمده است. او دانشآموخته رشته کتابداری و اطلاعرسانی، کارگردان و نویسنده فیلم است و با هدف ترویج آموزههای اسلام به زبانهای مختلف به سخنرانی میپردازد.
خانم کروفی از حادثه زاریا و حمله ارتش نیجریه به حسینیه بقیةالله (عج) اظهار داشت: صبح ۱۲ دسامبر ۲۰۱۵ (۲۱ آذر ۱۳۹۴) تعدادی از اعضای نهضت اسلامی به خاطر برگزاری مراسم میلاد پیامبر اکرم (ص) مشغول نظافت حسینیه بودند که متوجه میشوند چند اتومبیل نظامی رو به روی حسینیه توقف کرده و نیروها در حال محاصره اطراف حسینیه بودند.
من آن زمان در شهر کادونا بودم اما پسرانم و چند نفر دیگر از خویشاوندان آنجا بودند. پسر بزرگم با من تماس گرفت و خبر حضور نظامیان را داد. از او پرسیدم: «آیا کسی را هم مورد هدف قرار دادهاند؟»
پسرم پاسخ داد: «نه، هنوز اتفاقی نیفتاده.»
تماس را قطع کردم و نماز ظهر و عصرم را خواندم. سپس فرزندانم «صدیقه»، «بتولا»، «محمود» و «علی» را باخبر کردم تا با آنها به سمت زاریا حرکت کنیم.
وی درمورد میزان مسافت میان زاریا و کادونا گفت: فاصله بین این دو شهر ۶۵ کیلومتر است. هنوز ۲۰ کیلومتر از کادونا دور نشده بودیم که پسرم مجددا تماس گرفت و گفت: «نیروهای نظامی تیراندازی کرده و مردم زیادی به شهادت رسیدهاند.»
این خبر را که شنیدم، فرزندم علی در حال رانندگی بود. به او گفتم که توقف کند و به صدیقه و بتولا گفتم پیاده شوند و برگردند اما آنها گریه میکردند و زیربار نمیرفتند. میگفتند ما هم میخواهیم همراه شما بیاییم در غیر این صورت شما هم باید با ما برگردید.
به آنها گفتم: «ما هم برای حمایت از شما و هم برای حمایت شیخ زکزاکی به زاریا میرویم اما اگر من با شما برگردم، این برگشتنم به معنای این است که فقط دارم از شما حمایت میکنم.»
پس از این گفتوگو به خانه زنگ زدم تا پسرانم به دنبال دخترهایم بیایند که آنها را به کادونا برگردانند. سپس با علی و محمود به سمت زاریا حرکت کردیم. ۱۰ دقیقه بعد «زینت ابراهیم» همسر شیخ زکزاکی به من تلفن کرد و پرسید: «از اتفاقات زاریا خبر دارید؟ آیا میدانید در آنجا چه گذشته است؟»
جواب دادم: «بله میدانم و به همین خاطر دارم به سمت زاریا میآیم.»
زینت ابراهیم در ادامه گفت: «اگر اینترنت همراه داری، اطلاعات و فیلمهای مربوط به زاریا و نحوه برخورد نظامیان با مردم را در آن منتشر کن.»
یک کیلومتری زاریا بودیم که همسر شیخ دوباره تماس گرفت و گفت: «در حال زاریا امن نیست. سعی کنید سمت حسینیه بقیةالله (عج) نروید چون همه خیابانهای منتهی به حسینیه بسته است و نظامیان مشغول تیراندازی هستند. به سمت خانه ما بیایید و از طریق اینترنت این موضوع را اینترنتی به مردم اطلاع دهید.»
وی افزود: وقتی که وارد شهر شدیم حوالی ساعت ۱۴ بود. راههای منتهی به شهر بسته بود. به دنبال راهی بودیم تا به منزل شیخ زکزاکی برویم. راهی پیدا کردیم و نشانی خیابانهای فرعی و همچنین خیابانهایی را که مردم نباید میرفتند از طریق فیسبوک به همه اطلاع دادم تا آنها از این طریق به سمت خانه شیخ بیایند. مردم زیادی در آنجا شهید یا زخمی شده بودند.
در راه منزل شیخ بودیم که ناگهان با نظامیان مواجه شدیم. علی (پسرم) وقتی بدرفتاری آنها را با مردم دید عصبانی شد و گفت: «شما فکر شیخ زکزاکی رهبر شیعیان نیجریه را نمیکنید؟ فکر کردید چه کسانی هستید؟!»
در همین لحظه من جلوی دهانش را گرفتم و گفتم: «چیزی نگو، ممکن است به خاطر اعتراضت نگذارند به خانه شیخ برویم.»
نظامیان نیجریه با شیعیان مشکل داشتند و اگر متوجه میشدند ما هم شیعه هستیم، بدون شک مانع ما میشدند. چیزی بروز ندادیم تا به ما شک نکنند. به همین خاطر توانستیم راحت رد شویم. به خانه شیخ زکزاکی رسیدیم ولی هیچ کس حتی خود شیخ، خانواده و خُدامش آنجا نبودند به همین خاطر نگران شدیم.
گمان کردیم شاید اتفاقی برای شیخ افتاده باشد. برادران و خواهران دیگر ما هم از نهضت اسلامی که خود را به آنجا رسانده بودند، نگران شده بودند. کمکم تعداد زیاد دیگری هم آمدند چرا که نگران شیخ زکزاکی بودند. همه برای پیدا شدن نشانی از شیخ به نماز و دعا پناه بردیم.
کروفی در پاسخ به این پرسش که «زمانی که شما به زاریا رسیدید، شیخ زکزاکی دستگیر شده بود؟»، اینطور جواب داد:
نه؛ روز شنبه ما به خانه شیخ رسیدیم. شیخ به همراه همسر و فرزندانش شب به خانه برگشتند. من شیخ را ندیدم ولی فرزندانش را دیدم. روز یکشنبه من مجروح شدم و روز دوشنبه، شیخ و همسرش توسط نظامیها زخمی و دستگیر شدند و فرزندانشان نیز همان روز به شهادت رسیدند.
وی در ادامه تصریح کرد: شنبه شب، همه از منزل شیخ زکزاکی محافظت میکردند و نمیگذاشتند هیچ نظامی وارد خیابانهای اطراف بشود. برادران و خواهران ما با سنگ و چوب به مقابله با نظامیان پرداختند در حالی که آنها به انواع سلاحهای نظامی مجهز بودند و این خود به نوعی تقابل بین کفر و اسلام بود. در آن زمان، زنان و مردان زیادی شهید شدند.
نظامیان حتی به زنان باردار و کودکان هم رحم نمیکردند و این افراد را هم به شهادت میرساندند. تعداد دقیق شهدا را نمیدانم اما میدانم که زیاد بودند. هنگام اقامه نماز صبح روز یکشنبه با افرادی که آنجا بودیم به دو گروه تقسیم شدیم. گروهی مشغول اقامه نماز و گروه دیگر مشغول حفاظت از خانه شیخ شدند. من جزء گروه اول بودم.
در این حال نظامیان با تجهیزاتی مثل تانک لحظه به لحظه اضافه میشدند. وقتی نمازم تمام شد دیدم نظامیها همه افراد گروه دوم را در منزل شیخ در یک جا جمع کردهاند اما در همان حال مردم به وسیله سنگ در حال مقاومت بودند. دخترعمهام که آنجا بود، دیواری را نشان داد که رد شلیک گلولهها را داشت.
او گفت: «اگر شیخ در خانه است، به او بگویید که از خانه خارج شود.» پسر شیخ زکزاکی را پیدا کردم و از او پرسیدم: «شیخ کجاست؟» او جواب داد به همراه همسرش در اتاقش است و آنها از جریان تیراندازیها خبر دارند. وقتی این موضوع را فهمیدم، برگشتم.
کروفی درمورد نحوه و علت مجروحیتش گفت: در راه برگشت از پیش پسر شیخ بودم که دیدم دو دختربچه که سنشان بین شش تا ۹ سال بود، روی زمین دراز کشیدهاند. صدای تیراندازی شدت گرفته بود. فریاد زدم و گفتم: «مگر نمیبینید چه اتفاقی افتاده؟! بلند شوید و فرار کنید!»
آنها چیزی میگفتند که من به خاطر بلند بودن صدای تیراندازی نمیشنیدم. وقتی دیدم از جایشان تکان نمیخورند خودم را به آنها رساندم. چیزی که دیدم، قلبم را به درد آورد. جفتشان تیر خورده بودند. خواستم به آنها کمک کنم. آن کودکی که بزرگتر بود، روی کودک کوچکتر افتاده بود.
خواستم کودک بزرگتر را بلند کنم، دیدم تنهایی نمیتوانم آن کار را انجام دهم. باید از کسی کمک میگرفتم. به آن طرف خیابان نگاه کردم. برادران و خواهرانم را دیدم و از آنها کمک خواستم اما سر و صدای تیراندازی آنقدر بلند بود که صدا به صدا نمیرسید.
بالاخره پس از اشارههای زیاد، پسرم خالد (که شهید شده است) به کمکم آمد. ما آن کودک بزرگتر را به جای امنی بردیم و بلافاصله برای نجات کودک کوچکتر برگشتیم اما دیر شده بود و او بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسیده بود. به پسرم گفتم: «تو به خانه شیخ برو.»
از من پرسید: «پس شما چطور؟!»
داشتم میگفتم: «من همینجا میمانم.» که من هم مجروح شدم.
وی افزود: گلولههای زیادی به بدنم اصابت کردند. این گلولهها از نوع ترکشی هستند یعنی گلولهها در خودِ هدف پخش میشوند. الان از این گلولهها پنجاه ترکش در بدنم وجود دارد و پزشکان تاکنون توانستهاند فقط ۹ عدد از آنها را از بدنم خارج کنند. رژیم صهیونیستی از این سلاح ضد مردم فلسطین استفاده میکند.
یک بار وقتی عکسی از ریهام را به پزشک معالج نشان دادم، پرسیدم: «چندتا ترکش در این قسمت هست؟»
او جواب داد: «اگر میتوانی خودت آنها را بشمر، من که نمیتوانم.»
از محلهای اصابت گلولههایی هم که مرا خیلی اذیت میکنند و نمیتوان آنها را جراحی کرد، یکی پشت قلبم و دیگری در قسمت نخاع من است.
کروفی درمورد احساسش نسبت به حمایتهای مردم ایران از شیعیان نیجریه در قالب تجمع و راهپیمایی گفت: سه روز بعد از آنکه به خاطر این تیراندازیها در بیمارستان بستری شدم، یکی از دوستانم خانم «فاطمه دوستکامی» از ایران با من تماس گرفت و احوالم را جویا شد و راجع به اتفاقات زاریا پرسوجو کرد.
من هم ماجراهایی را که رخ داده بود برایش شرح دادم. بعد از این ارتباطم با ایران بیشتر از طریق او بود. وقتی از حمایتهای مردم ایران از شیعیان نیجریه اطلاع پیدا کردم بسیار خوشحال شدم چرا که ما گمان میکردیم همه دنیا علیه ماست و به نوعی امیدمان را از دست داده بودیم.
بسیاری از افراد در آنجا به خاطر کشتار شیعیان رقص و پایکوبی میکردند. وقتی این حمایت و همدردیها را دیدیم، امیدوار شدیم. اولینباری که صوتم را برای دانشگاه امام صادق (ع) فرستادم و از بازخوردش مثل گریه حضار مطلع شدم، احساسم این بود که در جایی دیگر، خانوادهای داریم. از بین رسانههای ایران، شبکه خبری «پرس. تی. وی» تاکنون پوشش خوبی از این ماجرا داشته است، به طوری که چند بار به زاریا رفته و از این اتفاق مستند تهیه کرده است.
وی افزود: ماجرای زاریا در نهضت اسلامی نیجریه درست مثل ماجرای کربلا بود. شاید تنها تفاوت آن این باشد که حسین ما (شیخ زکزاکی) هنوز زنده است. شخصیت حضرت زینب (س) همانندی برایش نیست اما من احساسم این است که در این واقعه، سهیلا دختر شیخ زکزاکی موقعیتش خیلی شبیه به حضرت زینب (س) بود. از طرفی، هم برادرانش به شهادت رسیدند و هم پدر و مادرش به اسارت درآمدند.
از طرف دیگر در مقابل چشمانش مردم زیادی به شهادت رسیدند و خانمهای زیادی حجاب از سرشان کنده شد. با گذشت نزدیک به سه سال از این ماجرا هنوز آن فشارها بر روی شهر زاریا هست. همین چند روز قبل به من اطلاع دادند که چند تن از برادرانمان را در نهضت اسلامی نیجریه، به جرم شیعه بودن دستگیر کردهاند. با همه اینها کمافیالسابق، برنامهها و مراسمی مثل پیادهروی اربعین به سمت این شهر برقرار است.
کروفی درمورد «زینت ابراهیم» همسر شیخ زکزاکی و شهید «شیخ محمد توری» دوست و همراه شیخ زکزاکی اظهار داشت: هر دویشان انسانهای بزرگی هستند. برای مثال، خانم زینت ابراهیم ساختمانهای زیادی برای نهضت اسلامی نیجریه احداث کرد که متاسفانه آنها تخریب شدهاند. شهید شیخمحمد توری نیز نماینده نهضت اسلامی نیجریه در شهر کانو بود. این شهر، دومین شهر بزرگ نیجریه محسوب میشود و بیشترین اعضای نهضت در این شهر هستند. او خیلی انسان بزرگی بود. همیشه همراه و یار شیخ زکزاکی بود. همواره میگفت: «اگر کسی میخواهد به شیخ آسیبی برساند، ابتدا باید از روی جنازه من رد شود.» و همینطور هم شد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با مسئولان نظام و مهمانان کنفرانس وحدت اسلامى در هشتم دی ۹۴ در اعتراض به حرکت دولت نیجریه ضد شیخ زکزاکی فرمودند: «.. در نیجریه چرا [برای] آن شیخ مصلح تقریبی مومن این جور فاجعهآفرینی میکنند و حدود هزار نفر از مردم دوروبر او را به قتل میرسانند و شش فرزند او را در دو سال به شهادت میرسانند؟ چرا دنیای اسلام در مقابل این فجایع ساکت میماند؟» از کروفی با استناد به این سخنان درباره عبارت «شیخ مصلح تقریبی مومن» پرسیدم. او گفت: وقتی آیتالله خامنهای چنین تعبیری را به کار میبرند، من در پاسخش چیزی نمیتوانم بگویم.
وی افزود: برای من ثابت شده که شیخ زکزاکی نمونه کامل پیامبر اکرم (ص) در اخلاق اسلامی و نمونه کامل امام علی (ع) و امام حسین (ع) به لحاظ فداکاری در راه اسلام است.
کروفی درباره جایگاه ولایتفقیه با محوریت امام خمینی (ره) و حضرت آیتالله خامنهای بین شیعیان نیجریه سوال کردم. کروفی درخواست جالبی از مترجمش کرد. به او گفت: شیخ زکزاکی به ما آموخته است که همه جهان فقط یک رهبر لازم دارد و فقط یک رهبر داشته است و آن کسی نیست جز امام خمینی. هیچ کس مثل او نیست و نخواهد بود. ما پس از وی رهبر بزرگی داریم که رهبری را از امام گرفته و آن کسی نیست به جز آیتالله سیدعلی خامنهای؛ بنابراین هر مسلمانی در جهان، در هر لحظه، امروز و در آینده فقط باید پیرو آنها باشد. زندگی ما باید به عنوان پلههایی برای پیروزی باشد. این اعتقاد شیخ بود.
کروفی درمورد اینکه حال که رهبر نهضت اسلامی نیجریه در زندان است، این نهضت الان چگونه رهبری و هدایت میشود و اعضای آن در حال حاضر چه میکنند؟ گفت: شیخ زکزاکی برای همیشه رهبر ما خواهد بود، حتی اگر به آسمانها برود! او ۴۰ سال ما را برای چنین روزهایی آموزش داده است. هر اتفاقی بیفتد، ما به اندازه این سالها آموزه داریم. به عبارت دیگر، در نبود شیخ ما به گفتارهایش مراجعه میکنیم و از این طریق کار صحیح را انجام میدهیم.
وی درمورد پیام خود به مردم ایران اظهار داشت: نه فقط ما؛ بلکه در جهان اسلام، همه به کشور ایران امید دارند چرا که تنها جمهوری اسلامی در جهان است. اگر این امکان را داشتم که با مردم دنیا صحبت کنم، از آنها میپرسیدم: در حالی که دین اسلام در خطر است و دشمنانش از هر جهت آن را تخریب میکنند و علیه او کار میکنند، چطور اینقدر راحت در بسترها آرمیدهاید؟ من به ایرانیها التماس میکنم لطفا و لطفا امید ما را نکشید و آن را از بین نبرید. اسلام را در ایران زنده نگهدارید و به این ترتیب این دین را در دنیا زنده نگهدارید.
تهیه و تنظیم: سیدشهاب ابراهیمیحسینی
انتهای پیام/ 118