به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، فرزند شاعر شهید «حاج شیرعلی سلطانی» در مراسم تجلیل از برگزیدگان ششمین اختتامیه کنگره بینالمللی شعر ایثار و زنان عاشورایی اظهار داشت: دختر شهید سلطانی هستم. داییام ۱۹ سالش بود مفقودالاثر شد، عموی من در سن ۲۱ سالگی سال ۱۳۵۹ شهید شد و شهید «محسن نقدی» برادر همسرم در سن ۱۷ سالگی به شهادت رسید.
فرزند شهید سلطانی ادامه داد: برخی عزیزان قبلاً سخن گفتهاند و دردمند بودند، اما از آنها گلهمند هستم؛ ما هم فرزندان انقلاب هستیم و باید موقعیت را تشخیص دهیم که چه وقتی زمان اعتراض است و چه وقتی زمان این کار نیست. مطالبات ناشی از کمکاریهای دولت گذشته بر سر این دولت آوار شده و باید منصفانه با این مشکلات برخورد شود.
وی افزود: ما شهید دادهایم و هدفمان اصلاح امور بوده است. امام خمینی (ره) فرمودند حفظ انقلاب و نظام اسلامی از همه چیز واجبتر است. پدر شهید من در سن ۳۳ سالگی به شهادت رسید و نوکر و مداح اهل بیت (ع) بود و او مزار خود را با دست خود کنده بود، ولی برای آن جای سرنگذاشته بود و میگفت که من شرم میکنم در روز قیامت در پیشگاه خدا با سر حاضر باشم.
فرزند شهید سلطانی در پایان خاطرنشان کرد: او تمام این ایثارگریها را برای دین انجام داد و نه مسائل مالی و سرانجام هم پیکر شهید او بدون سر بازگشت. او گفته بود: من سر خویش فدای قدم دوست کنم/ خویش و بیگانه بدانند به این عزم و سرم.
شهید «شیرعلی سلطانی» شهید بیسر دفاع مقدس استان فارس است که شعرهای بسیاری از او بر جای مانده است، قبل از شهادت مزار خود را در اندازه بدون سر حفر کرد و پیکر بیسرش بعد از شهادت در آن جای گرفت.
وی شعری برای درج بر روی مزار مطهرش که در کتابخانه مسجد «المهدی» ساخته خودش قرار دارد سرود و وصیت کرد که بر روی سنگ قبرش نوشته شود.
وی در شعر «آرزوی شهادت» اینگونه سروده است:
سالها هست بود عشق شهادت به سرم
کی شود تا که شهادت بنهد پا به سرم
من سر خویش فدای قدم دوست کنم
خویش بیگانه بدانند به این عزم و سرم
تا دهم جان به ره دوست خدایا مددی
تا که این تحفه ناچیز بر دوست برم
سالها صبر نمودم که برم فیضش را
شکر الله که خدا داد به فیضش ظفرم
خواهم از دوست که شاید ز ره لطف و کرم
در شمار شهدا داد به روز شمرم
سِپرم جان به ره یار و دهم تن به بلا
گرچهای دوست بود این تن خاکی سِپَرم
از من آن اهرمن بیسر و پا را برگو
نگذرم از سر آئین و ز سر میگذرم
دست هرگز نکشم از علی (ع) و آل علی (ع)
تا که از پا نشوم، دست بدانها ببرم
میشود تازه وتر گلشن جان «سلطانی»
میچکد لولو تر، چون که ز اشعار ترم
انتهای پیام/ 141