سیری بر زندگی شهید «یونس نورآذر»؛

شهادت نهایت آرزوی شهید نورآذر بود

یونس نورآذر در طول حضور در جبهه چندین بار مجروح شد و همیشه در دعاهایش طلب شهادت می‌کرد و می‌گفت: «چرا من از دوستان شهیدم جدا افتاده‌ام، بارخدایا‌! شهادت را روزی من بفرما».
کد خبر: ۵۰۴۵۰۰
تاریخ انتشار: ۰۱ فروردين ۱۴۰۱ - ۰۲:۳۶ - 21March 2022

شهیدی که می‌گفت با جبهه ازدواج کرده‌امبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، بسیجیان سلحشور و نیروهای داوطلب مردمی نقش انکارناپذیری در حراست از کشورمان در طول جنگ تحمیلی داشتند و رشادت‌های آنان در جبهه‌ها از زیباترین صحنه‌های آن سال‌ها به شمار می‌رود. گرچه در بین این داوطلبان از تمامی گروه‌های سنی حضور داشتند، اما عمده آنان را جوانان دلیر کشورمان تشکیل می‌دادند.

«یونس نورآذر» یکی از همین جوانان انقلابی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ابتدا برای مدتی در کمیته انقلاب اسلامی فعالیت می‌کرد، اما با آغاز جنگ تحمیلی حضور در جبهه را بر فعالیت انقلابی در زادگاه خود ترجیح داد و بعد از جراحت‌های متعدد، سرانجام درعملیات والفجر 8 به شهادت رسید.

«یونس نورآذر»، فرزند «محمد» در بیست و هشتم شهریور سال ۱۳۳۵ در خانواده ای مؤمن و متعهد به مبانی اسلام و انقلاب اسلامی در شهر شهید پرور تبریز دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در دامان پرمهر پدر بزرگوار و مادر مهربانش سپری کرد و تحصیلات خود را بعد از دوره ی ابتدایی و راهنمایی، دوره‌ی متوسطه را در هنرستان صنعتی، رشته‌ی فلزکاری با موفقیت کامل به پایان رساند.

وی ضمن تحصيل و کسب مهارت کاری، به سیر و سلوک معنوی پرداخت و با تمام تلاش خویش به مسائل مذهبی و معنوی اهمیت فوق العاده‌ای داد و مهم‌تر از هر کاری خودسازی را در اولویت دانست و در این راه با صبر و استقامت حرکت کرد و همیشه سعی می‌کرد که افراد خانواده و دوستان و آشنایان را به صبر در برابر مصائب و مشکلات دنیوی دعوت کند. شمه‌ای از صفات انسانی و معنوی وی را از وصیت نامه‌ای که از خود به یادگار گذاشته است می‌توان فهمید. همچنین علاقه‌ی وافر آن شهید بزرگوار نسبت به انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره) و به ویژه حضرت امام زمان (عج) را می توان به خوبی احساس کرد.

وی  در سال ۱۳۵۷ به همراه مردم انقلابی ایران، علیه حکومت غاصب شاهنشاهی فعالیت می‌کرد و در پخش اعلامیه‌های امام خمینی (ره) بسیار فعال بود، به ویژه در تظاهرات ۲۹ بهمن تبریز در سال ۱۳۵۶ نقش اساسی داشت و با جان و دل مبارزه می‌کرد. در همان روزها نیروهای ساواک یونس و پدر و برادرش را دستگیر و به مدت سه روز بازداشت و شکنجه کردند، سپس به زندان تبریز انتقال دادند و سه ماه در زندان بودند که مردم انقلابی به زندان حمله می‌کنند و آنان نیز آزاد می‌شوند.

پس از تشکیل کمیته‌ی انقلاب اسلامی، شهید «قاضی طباطبایی» که با پدرش آشنایی نزدیک داشت، پدر وی را رئیس کمیته‌ انقلاب اسلامی یکی ازمنطقه‌های تبریز می‌کند. یونس و برادرانش به همراه پدر بزرگوارشان در آن کمیته‌ی مردمی به فعالیت می‌پردازند.

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در سال ۱۳۵۹ وی نیز در کنار دوستان و همرزمانش به مناطق جنگی عزیمت کرد، تا با جان و دل از کشور عزیزش دفاع کند. در حدود سال ۱۳۶۱ به استخدام سپاه پاسداران در آمد و در مسئولیت‌های مهمی از جمله مسئول تدارکات تیپ ۲۰ رمضان در لشکر ۳۰ زرهی تا فرماندهی گردان زرهی تیپ حضرت ابوالفضل العباس (ع) خدمت و ایثار و فداکاری‌های بسیاری کرد. بارها به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شد و در عملیات‌های متعددی شرکت کرد.

یونس در طول حضور در جبهه چندین بار مجروح شد و همیشه در دعاهایش از خداوند متعال، توفیق شهادت می خواست، با آه و ناله در دعاهای توسل، کمیل و زیارت عاشورا شرکت می‌کرد و می‌گفت: «چرا من از دوستان شهیدم جدا افتاده‌ام، بارخدایا‌! شهادت را روزی من بفرما».

يونس در طول خدمت خویش هر حقوقی که می‌گرفت، به پدرش می‌داد، تا توسط وی به فقرای محله کمک شود، یا به بچه‌هایی که هزینه‌ی تحصیل ندارند، کمک کند.

وی با خدای خویش پیمان بسته بود که تا آخرین قطره خونش از اسلام و انقلاب اسلامی ایران حمایت کند. یونس پس از عمری خدمت صادقانه و رشادت‌های جانانه، سر انجام در بیست و چهارم بهمن سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر 8 در منطقه فاو عراق، به شهادت رسیدد. پیکر پاکش پس از انتقال به تبریز در قبرستان ستارخان به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار