به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، سردار سرلشکر حاج احمد سوداگر در سال ۱۳۳۹ در شهر مذهبی دزفول، دیده به جهان گشود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در کنار همرزمانش نقش مؤثری در تشکیل سپاه دزفول داشت. در نخستین روزهای تهاجم سراسری عراق، وی و همرزمانش در منطقه دشت آزادگان به مقابله با دشمن پرداختند و رشادتهای کمنظیری از خود نشان دادند.
احمد سوداگر، سال ۱۳۶۲ دوره دافوس ارتش را سپری کرد و با تلفیق دانش تئوریک و تجربیات عملی میدان نبرد، در امور اطلاعاتی به تبحر خاصی رسید.
از تیر ۱۳۶۳ تا مرداد ۱۳۶۴ نیز معاونت اطلاعات نظامی منطقه جنوب (قرارگاه کربلا) را بر عهده داشت. سپس مسئولیت اطلاعات قرارگاه نجف به او واگذار شد، اما در پی نیاز واحد آموزشی ستاد مرکزی سپاه به ایشان، به سپاه سوم قدس مأمور شد. در عملیات والفجر ۸، مسئولیت اطلاعات قرارگاه قدس و شناسایی منطقه عملیاتی والفجر ۸ در فاو بر عهده وی بود. در عملیاتهای کربلای ۴، کربلای ۵، کربلای ۸، نصر ۵، بیتالمقدس ۲ و والفجر ۱۰ نیز ایشان نیروی مهم قرارگاه قدس (از قرارگاههای مؤثر زمان جنگ) به شمار میآمد.
شهید سوداگر در مهر سال ۱۳۶۷ که جنگ پایانیافته بود، بهعنوان جانشین عملیات در جنوب (قرارگاه قدس) مشغول به خدمت شد. همچنین در سال ۱۳۶۸، فرماندهی لشکر ۷ ولیعصر (عج) را بر عهده گرفت. وی در بهمن ۱۳۶۸ و خرداد ۱۳۶۹ نشان درجه ۲ و ۳ فتح را از فرماندهی معظم کل قوا دریافت کرد. در سالهای ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۸ نیز فرمانده لشکر ۲۵ کربلا و از سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۴ فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) بود.
همزمان با این فعالیتها، در سال ۱۳۸۰ بنا بهضرورت و با وجود مشکلات جسمی، معاونت اطلاعات نیروی زمینی سپاه را پذیرفت. در سال ۱۳۸۱ نیز دانشکده اطلاعات و امنیت سپاه را تأسیس کرد و در آغاز سال ۱۳۸۴ با حکم رهبری به ریاست پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس منصوب شد.
شهادت
سرانجام این سردار خستگیناپذیر جبهههای حق علیه باطل، در بهمن ۱۳۹۰ حین بازگشت از مأموریت، با توجه به صدمات جنگی و استنشاق گازهای شیمیایی در هشت سال دفاع مقدس، دچار ایست قلبی و تنفسی شد و پس از تحمل رنج ناشی از جراحات شدید جنگ و با ۸۲ درصد جانبازی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
عروسی ساده
همسر شهید: افرادی که به جنگ میرفتند، وقت زیادی برای بودن در کنار خانواده نداشتند. حاج احمد هم از جنوب آمده بود تا به کردستان برود. به همین دلیل، وقت صحبت کردن نداشتیم و فقط یکی، دو ساعت قبل از عقد، با داییام آمد و باهم حرف زدیم. دو سه ماه بعد هم ازدواج کردیم.
در اصل قرار بود با محمد سوداگر، برادر حاج احمد، همزمان عروسی بگیریم، اما سال ۱۳۶۲ یک هفته قبل از ازدواج، زمانی که تدارکات عروسی را آماده میکردیم، برای پای قطعشده حاج احمد، مشکلی پیش آمد و عروسی دو هفته عقب افتاد.
زمانی که به من اطلاع دادند؛ حاج احمد به بیمارستان منتقل شده، بهاتفاق مادرم به بیمارستان رفتم. حاج احمد را که در اتاق عمل دیدم، خودم را آماده شهادتش کردم.
وقتی از اتاق عمل بیرون آمد و نگاهش کردیم، انگارنهانگار که عمل جراحی داشته است. حاج احمد؛ آنقدر فعال و شاداب بود که همه از دیدنش انرژی میگرفتند.
به دلیل تدارکات عروسی، امکان تغییر برنامه نبود و عروسی برادرشوهرم، همان موقع انجام شد. حاج احمد هم یک ساعت از بیمارستان مرخصی گرفت تا در عروسی حاضر شود.
دو هفته بعد از مرخص شدن حاج احمد از بیمارستان، عروسی ما هم ساده و با تعداد کم برگزار شد.
جانبازی صبور و پرتلاش
شبها درد داشت، اما هرکسی که صبحش را میدید؛ میگفت کاملاً خوب است. کلاً سه ساعت میخوابید، ولی شش صبح با انرژی سرکار میرفت، حتی گاهی که همسایهها او را میدیدند، باور نمیکردند جانباز است.
منبع
شیری، حجت، اطلس لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) در دوران دفاع مقدس، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۴۰۰، صفحه ۲۷۸.
انتهای پیام/ 141