به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، خبر مرگ «ابوالحسن بنیصدر» نخستین رئیس جمهور ایران که ۱۷ مهر امسال اعلام شد، شاید بیش از هرکس برای خانوادههای شهدای مظلوم حماسه هویزه که تا همین چند سال قبل (حداقل تا پیش از طرح بازسازی گلزارهای شهدا و تغییر سنگ مزارها)، جمله «شهید... فرزند... که در تاریخ ۱۶ دی ۵۹ با خیانت بنیصدر به درجه رفیع شهادت نائل آمد» بر سنگ مزارِ خالی جوان پرپرشان، آیینه آلام و اندوه هفتگیشان بود، مهم مینمود.
«میلاد کریمی» مسوول پژوهشی زیارتگاه هویزه در سلسله یادداشتهایی به بررسی نقش بنیصدر در کشتار شهدای دانشجو در هویزه پرداخته است، بخش اول و دوم این یادداشتها پیش از این منتشر شده است و اینک در ادامه بخش سوم آن را میخوانید.
غریب و مظلوم در سپاه هویزه
سستی و سهل انگاری بنی صدر به خرمشهر محدود نمیشود. سردار یونس شریفی (مسوولیت عملیات سپاه هویزه و از یاران نزدیک شهید علم الهدی) روایتی از برخورد حسین علم الهدی و بنی صدر در دوران فرماندهی سپاه هویزه دارد:
«حسین خیلی از سید ابوالحسن بنی صدر که آن موقع رئیس جمهور ایران بود، بدش میآمد. برای من تعریف کرد که: برای گرفتن امکانات نظامی نامهای گرفتم و به ارتش رفتم، اما آنها گفتند جناب آقای بنی صدر؛ فرمانده کل قوا بخشنامه صادر کرده و گفته است که به شما پاسدارها حتی یک فشنگ خالی هم ندهیم!
ما در سپاه هویزه خیلی غریب و مظلوم بودیم. اگر چه سید حسین برخی امکانات را به هویزه آورده بود، اما عملا چیز زیادی نداشتیم. ما حتی توان طبخ غذا را در سپاه هویزه نداشتیم.»
سند صحیح این گفتار، گزارش شهید علم الهدی؛ فرمانده سپاه هویزه به سپاه خوزستان، دکتر چمران و آیت الله خامنهای است که در بخشی از آن مینویسد:
«.. من هم میدانم تا تلفات ندهد هویزه به فکر نخواهیم بود. البته که من به عنوان فرمانده سپاه هویزه با ۶۲ نفر پاسداری که ۲۲ نفر آنها غیر مسلحاند، تا آخرین قطره خون با همان ژ-۳ و کلاش دفاع خواهیم کرد، البته مهمات ما ۲ عدد آر پی جی که یکی خراب است و یک عدد تیربار ژ- ۳ میباشد و۴۰ عدد کلاش و ژ- ۳.
نیازها:
۲۰ قبضه آر. پی. جی؛ ۴۰ قبضه ژ- ۳؛ دو قبضه خمپاره ۱۲۰؛ شش قبضه خمپاره ۶۰؛ شش قبضه خمپاره ۸۱؛ دو موشک دراگون؛ یک دستگاه بیل مکانیکی؛ یک دستگاه بولدوزر.
روز دوشنبه که تانکهای دشمن در حال فرار از نزدیک هویزه عبور کردند، چون ما آرپیجی و خمپاره نداشتیم، نتوانستیم وارد عمل شویم.
باید از بالا و مقامات مسئول تکلیف ژاندارمری هویزه و رابطه آن با سپاه مشخص گردد.
تاکنون چندین تن از افراد ستون پنجم دشمن دستگیر شدهاند و دادگاه یا از ما نپذیرفته و یا محاکمه نمیکند و میگوید باید دلایل عینی و کتبی بیاورید که این برای ما امکان پذیر نیست؛ زیرا مسائل قبایلی و عشایری مطرح است و حتی شاهدان عینی بطور مستقیم حاضر نیستند جنایات ستون پنجم را شهادت دهند.»
این نامه، گواه گویای مظلومیت رزمندگانی است که نه از دشمن بعثی که از طرف بنی صدر و حاشیه بنی صدرها در تحریم و تنگنا میجنگیدند.
من هم با بنی صدر مخالفم
سید عبدالحسین موسوی از چهرههای شاخص منطقه دشت آزادگان میگوید: «آبان ۵۹ شهید علم الهدی به دیدار من آمد. در بین گفتگوها بحث را به سخنان خصمانه بنی صدر علیه عشایر منطقه و جریحه دارشدن احساسات مردم کشاندم. سید حسین گفت: من هم با بنی صدر مخالفم و هم با [مدنی]استاندار خوزستان. این دو نفر را افرادی مخلص برای نظام نمیبینم.»
اعمال نظرهای شخصی و سلیقهای بنی صدر و تصمیمات غیرکارشناسی او در اظهاراتش خلاصه نمیشود. تدبیرهای او نیز بدون پشتوانه فکری و درک درست از شرایط موجود بود؛ چنانچه درباره تخلیه شهر هویزه و تقدیم بی دردسر آن به دشمن، سردار یونس شریفی مینویسد: «دشمن درسه ماه اول جنگ، مناطقی، چون طلائیه، بستان و نیمی از سوسنگرد را به اشغال خود درآورده بود و تنها جایی که هنوز آزاد مانده، هویزه بود. بنی صدر در جلسات شورای فرماندهی جنگ خیلی اصرار میکرد هویزه هم تخلیه شود، اما علم الهدی به شدت مخالف بود و میخواست هویزه را نگاه دارد. در مقطعی از جنگ، ماندن یا نماندن در هویزه به یکی از بحثهای داغ میان نیروهای خط امام و لیبرالهای طرفدار بنی صدر تبدیل شده بود. با این همه سرانجام اوایل دی ۵۹ با فشار بنی صدر مجبور به تخلیه سپاه هویزه و استقرار در سوسنگرد شدیم. سید حسین، اما نامهای به آقای خامنهای نوشت و در آن بر توانایی سپاه هویزه و دفاع از خود تأکید کرد و سبب لغو موقت این دستور گردید. این نامه تا همین چند سال پیش نزد من بود، اما متاسفانه آن را گم کردم.»
راهکار شتابزده
در چنین شرایطی مردم از بنی صدر پیروزی میخواستند. بنی صدر هم برای تثبیت موقعیت و «کسب امتیاز سیاسی» از فرماندهان ارتش راهکار میخواست و میگفت: «من دیگر نمیتوانم مقابل نظر و خواسته مردم و رهبران مذهبی مقاومت کنم. یا طرحی تهیه و اجرا کنید یا بروید در رسانههای گروهی صریحا علت عدم امکان عملیات آفندی را برای مردم توضیح دهید.»
فرماندهان ارتش میگفتند در حال حاضر نمیتوانیم عملیاتی فوری را برنامه ریزی و اجرا کنیم؛ زمان بیشتری میخواهیم. اما بنی صدر قبول نکرد و در پایین نامه اش نوشت: «ظرف یک هفته باید حمله صورت بگیرد.»
قبل از این دستور، برای آزادی خرمشهر و دیگر مناطق اشغال شده چند عملیات طراحی و اجرا شد که هیچ کدام موفق نبود. پل نادری، اولین عملیات تهاجمی دوران فرماندهی بنی صدر بود که ۲۳ مهر ۵۹ در غرب دزفول انجام شد. دومین عملیات هم سوم آبان ۵۹ در جاده ماهشهر صورت گرفت.
این بار، اما بنی صدر خیلی به عملیات امید داشت. میگفت تنها نیروهای آموزش دیده ارتش را شرکت دهید و از حرفش هم کوتاه نمیآمد. میگفت سپاهیها و نیروهای مردمی تجربه شرکت در جنگهای کلاسیک را ندارند.
انتهای پیام/ ۱۴۱