به گزارش خبرنگار دفاعپرس از تبریز، «حسین بادروج» در سال ۱۳۴۲ در محله «خطیب» تبریز به دنیا آمد. تحصیلات خود را در مدارس «دباغی»، «آذرآبادگان» و «هشترودی» گذراند و در سن ۱۷ سالگی، سال اول دبیرستان را نیمه تمام گذاشت و در آذر ۱۳۵۹ همراه اولین رزمندگانی که داوطلبانه به سوی جبهههای نبرد میشتافتند، اعزام شد.
او قبل از پیروزی انقلاب نیز در تظاهرات و راهپیماییها شرکت میکرد و به همین خاطر دو بار به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود. پس از پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه به این نهاد انقلابی پیوست و در درگیری مسلحانهای که منجر به سقوط پایگاه حزب خلق مسلمان در تبریز شد، شرکت داشت. او پس از حدود چهار ماه حضور در جنگ، در بیست و ششم اسفند ماه سال ۵۹ به قافله شهیدان پیوست.
این شهید نوجوان در وصیتنامه خود آورده است:
به نام خداوند در هم کوبنده مستکبرین
سلام امامم!
سلام امام مهربان، ای امید مستضعفان جهان، ای یاور اسلام، سلام ای رهبر و ای آن مجرای نورانیت با آن سخنان حیات بخشت. هرگاه چهره تو به یادم میافتد اسلحهام را هر چه بیشتر به دست میفشارم و خشمم بر دشمن افزونتر میگردد. امیدوارم مرا ببخشی که در عمل به سخنانت کوتاهی کردم. خدا یارت برای نجات مستضعفان.
سلام مادرم و مادران همه شهیدان! سلام بر تو مادری که در راه اسلام فرزندت را از دست میدهی و رنج میکشی. مادر! زحمتهایی که برایم متحمل شدهای هرگز از یادم نمیرود، حتی پس از مرگ. از تو تشکر میکنم از اینکه مرا با تعالیم حیات بخش اسلام تربیت کردی. امیدوارم مرا ببخشی از اینکه پسری خوب برایت نبودهام. مادر! تنها وصیتی که به تو دارم این است که هیچگونه درباره من ناراحت نباشی و خدا را شکر کنی که پسرت در راه الله شهید شد. مادر! خواهران و برادرانم را به نیروی ایمان و نیروی جهانی مسلح کرده به جبهه حق و باطل برای مبارزه با دشمن اسلام بفرست و بگذار در این راه شهید شوند. مادر! با مادران دست به دست هم داده و دامن امام را رها نکنید و نگذارید بیشتر از این مظلوم بشود، هرچه میفرماید عمل کنید و نگذارید حرفهایش بر زمین بیفتد. به جهان بفهمان که مکتب ما حامی مستضعفان است. مادر گرامی! اگر بخواهی روح من شاد باشد بعد از من گریه مکن. از خداوند رحمان طلب صبر برایت میکنم.
سلام پدرم! پدری که برای رفاه خانوادهاش از آنها دورافتاده، پدر رنج دیدهام، هرگز آن چشمان خستهات و آن دستان پینه بستهات از نظرم محو نمیشود.
علی آقا، این را خوب میدانم که بعد از من هیچ وقت ناراحت نخواهی شد چون هنوز حرفت در گوشم باقی است که میگویی پسرم، اگر میخواهی بمیری در راه آزادی و در راه اسلام بمیر. علی آقا، تو را وصی خود قرار میدهم و از جانب من درباره خودم هر گونه حقی داری. درست است که من از نظر مالی هرچه دارم مال شماست، ولی هر چه دارم آنها را جمع کرده، به مجروحين جنگ یا به این زاغهنشینها بدهید. در آخر، از تو عذر میخواهم از اینکه موقع رفتن امکان دیدار با تو را نداشتم.
تنها وصیتی که به برادرانم دارم این است که تا آخرین قطره خونشان از امامشان حمایت کرده و با دشمنانش که همان دشمنان اسلام هستند بستیزند.
به امید پیروزی اسلام
انتهای پیام/