به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، جلسه ۳۳۳ شب خاطره و مراسم رونمایی از کتاب «هنوز هم خروشان» نوشته «زهرا عابدی» خاطرات زندگی محافظ شخصی امام خمینی (ره) مرحوم «سید علیاکبر مصطفوی» روز پنجشنبه (پنجم اسفند) در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد.
در این مراسم، «عبدالصاحب قماشیان» از آزادگان و هماردوگاهی مرحوم مصطفوی، امیر سرتیپ «سید حسام هاشمی» همرزم شهید صیاد و مرحوم مصطفوی و در آخر هم امیر سرتیپ دوم «غلامحسین دربندی» از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی در دوران دفاع مقدس درمورد خاطرات خود از مرحوم مصطفوی صحبت کردند.
به او گفتند به امام توهین کن، اما این کار را نکرد
در ابتدا «عبدالصاحب قماشیان» از آزادگان و هماردوگاهی مرحوم مصطفوی به بیان خاطرات پرداخت. درمورد ممانعت سید از توهین به امام اظهار داشت: سید را از اردوگاه رمادیه به ارودگاه ما آوردند. من آن موقع مترجم اردوگاه بودم. آنها را جلوی ۱۸۰ نفر شروع به شکنجه کردند. در هوای سرد اینها را با کابل زدند. به او گفتند به امام توهین کن، اما این کار را نکرد.
هماردوگاهی سید درمورد فعالیت شجاعانه مصطفوی گفت: هنگامی که یک افسر میآمد، همه باید جلوی او برمیخاستند و پا میکوبیدند. در این هنگام سید حرکتی را آغاز کرد. گفت: اگر این افسر داخل اردوگاه آمد و برپا دادند، ما بلند نمیشویم، اما اگر افسر مافوق او آمد، ما بلند میشویم.
وی ادامه داد: هنگامی که آن افسر آمد، سید و چند نفر دیگر بلند نشدند، اما به جز آنها باقی افراد از جای خود بلند شدند. اینها سید را به زندان بردند و باقی را به آسایشگاه بردند. به سید گفتم: من طوری حرف میزنم و شما هم به گونهای حرف بزن که کتک نخوری، اما از من خواست که هر چه گفت را ترجمه کنم.
قماشیان اظهار داشت: او را آوردند و شروع به زدن او کردند. از حرکات دست او فهمیدم که او رزمیکار بوده است. من خوشحال بودم که شخصی پیدا شده است که اینگونه و تا این حد توانسته است آنها را زجر بدهد و بعد از این حرکت سید، هر کس داخل اردوگاه میآمد، اسرا بلند نمیشدند و سید این کار را در حق اسرا انجام داد.
رئیس محافظان امام (ره)، نفس ضدانقلاب را برید
پس از آن امیر سرتیپ «سید حسام هاشمی» همرزم شهید صیاد و مرحوم مصطفوی به بیان خاطرهای از مرحوم مصطفوی پرداخت و در این مورد اظهار داشت: هر لحظه از زندگی سید درس بود. او مردی تنومند بود و قوی، شجاع، نترس، مبارز، حق جو، حقطلب و اهل عمل بود. اگر حرف میزد، به آن عمل میکرد و اهل سوءاستفاده از موقعیت نبود. در هر گوشه از زندگی او که در کتاب آمده است، اخلاص را میتوانید احساس کنید.
همرزم سید درمورد روزی که با محافظ امام آشنا شد، گفت: ما روز سوم اردیبهشت ۱۳۵۹ وارد سنندج شدیم و همراه با شهید صیاد و برادر «رحیم صفوی» با ضدانقلاب میجنگیدیم. روز قبل از آنکه سید بیاید، شهید صیاد شیرازی گفت: «فردا قرار است گروهی به اینجا بیایند و به شما ملحق شوند.»
من روز ۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۹ در سنگر و میدان مبارزه با ضدانقلاب در سنندج با او آشنا و دوست شدم.
وی در توصیف سید و گروهی که با او به کردستان آمده بودند، گفت: روز ۱۶ اردیبهشت شهید صیاد نبود و خود سید با ۱۰ – ۱۲ نفر از کسانی همگی همتیپ و همهیکل او بودند، آمدند. یکی از آنها مجهز به تیربار «ژ ۳» بود، دیگری تیربار «کالیبر ۵۰» داشت، فرد دیگری دوشکا داشت، خمپاره داشتند، سید هم با خود یک «خمپاره ۱۲۰» آورده بود و با از تهران با هواپیما به سنندج آمدند. آن زمان او رئیس گروه محافظان حضرت امام (ره) بود؛ اما با این حال هر گاه جبهه به او نیاز داشت، با گروه خود به جبهه میآمد.
امیر هاشمی ادامه داد: اوصاف او را کمی از شهید صیاد شنیده بودم که گفته بود: «سید تیرانداز ممتاز سِنتو در چند سال بود.» (یعنی میان نظامیان جهان یا کشورهای سنتو که همپیمان بودند، این مسابقه تیراندازی انجام میشد و او نفر ممتاز بود.) برای آزمایش به او گفتم آن سیگار را در فاصله دوری گذاشتم و با اولین گلوله آن نخ سیگار را زد.
همرزم سید درمورد مهارت سید در تیراندازی اظهار داشت: آنجا ما بسیار در مضیقه بودیم و شبها ضدانقلاب به بیمارستان نزدیک رودخانه که بسیار به ما نزدیک بود، تیراندازی میکرد. فاصله ما با این رودخانه شاید کمتر از ۲۰۰ متر به صورت سراشیبی بود. سید به من گفت: «من میخواهم با خمپاره ۱۲۰ در اینجا تیراندازی کنم.»
من در شب اول مانع او از این کار شدم. از او میپرسیدم: با خمپاره ۱۲۰ در چه زاویهای میخواهی تیراندازی کنی؟ به خودی برخورد نکند.
وی افزود: پس از این همه ما را به یک زیرزمین راهنمایی کرد و خمپاره را گذاشت و با زاویه ۸۳ – ۸۴ درجه تیراندازی کرد. خمپاره به هوا رفت و به صورت عمودی پایین آمد و دو گلوله زد. با این کار نفس ضدانقلاب برید.
خودش را با اسم مستعار معرفی کرد که او را نشناسند
امیر هاشمی در رابطه با تغییر ظاهر سید اظهار داشت: سال ۱۳۶۶ یک عکس از سید بیرون آمد و خانواده سید به «مرحوم مداحی» دادند. او هم خیلی سید را دوست داشت. آن موقع من فرمانده توپخانه بودم و این فرد نزد من بود. عکس سید را نشانم داد و از من پرسید این فرد را میشناسی؟ عکس، تصویر هنگام اسارت سید بود، اما من او را نشناختم. در توضیح این، سید به من گفت: اولین کاری که کردم، ریشهای صورت خود را خشک خشک با تیغ زدم که مرا نشناسند. (چون ریش او بلند بود و مشخص میشد) همچنین خودش را به اسم مستعار معرفی کرده بود.
با بیش از ۵۰ سال سن، دانشجویان افسری به گرد پای او نمیرسیدند
همرزم سید درمورد مهارت تیرانداز سید که بعد از ۱۰ سال از دانشجویان ۲۰ ساله هم بیشتر بود، گفت: مصطفوی بعد از اسارت آمد و در هیئت معارف جنگ شهید صیاد با هم کار میکردیم. وی بعد از ۱۰ سال اسارت برای دانشجویان دانشگاه افسری مسابقه تیراندازی با تیربار «ژ ۳» گذاشت که در آن با سرعت در سن بالای ۵۰ و خردهای سال میدوید و تیراندازی میکرد، اما دانشجویان ۲۰ – ۲۱ ساله به گرد پای او نمیرسیدند.
هنگامی که سپاه یکی شد، مسئولیت آموزش را برعهده گرفت
امیر هاشمی درمورد تشکیل سپاه پاسداران اظهار داشت: پیش از انقلاب از لشکر گارد با سلاح همراه با شهید منتظری فرار کرد. سید پایهگذار سپاه پاسداران است. «محسن رفیقدوست» بارها در خاطرات خود گفته است که سه سپاه تشکیل شد که بعدها این سه سپاه تجمیع شدند. نخستین آن را «سید علیاکبر مصطفوی» همراه با شهید «محمد منتظری» تشکیل داده بودند. هنگامی که سپاه یکی شد، سید نگفت من سهمی دارم بلکه مسئولیت آموزش سپاه پاسداران را برعهده گرفت.
سید، کار را عبادت میدانست
همرزم سید ادامه داد: وی خدمات بزرگی به سپاه پاسداران ارائه کرد. زندگی این مرد در سربازی بود، مرد عمل بود. با اعتقاد و پایه اساسی که داشت، کار را عبادت میدانست. در همان خدمت سربازی، تیراندازی و فعالیتهای ورزشی او مورد توجه قرار گرفت که بعد از پایان خدمت سربازی، لشکر گارد جاویدان از او درخواست کرد که در آنجا بماند.
طنین نام «امام خمینی (ره)» در کاخ سعدآباد
سپس امیر سرتیپ دوم «غلامحسین دربندی» از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی در دوران دفاع مقدس به بیان خاطرات خود پرداخت و اظهار داشت: شهید «صیاد شیرازی» رئیس هیئت معارف جنگ درمورد سید گفت: او دو بار شهید شد.
این فرمانده ارتش در دفاع مقدس درمورد قدرت حفاظت سید گفت: در تمام صحنهها حضور داشت. پیش از انقلاب یک چهره انقلابی بود. قدرت داشت که در پوشش یک نفر در گارد جاویدان شرکت داشته باشد و حلقه اول حفاظت از «فرح» در کاخ سعدآباد بود. یعنی تا این حد مورد اطمینان بود، اما به عنوان یک چهره انقلابی، مقلد حضرت امام (ره) بود.
وی درمورد حرکت انقلابی سید در کاخ سعدآباد از زبان محافظ امام تعریف کرد: «در ایامی که بختیار نخست وزیر بود، میخواستم حرکتی انقلابی انجام دهم.
گفت: من سرود «خمینی ای امام!» (تازه منتشر شده بود و شاه هنوز نرفته بود و فراری نشده بود و این واقعه در دی اتفاق افتاد) را در یک ضبط یک نوار کاست گذاشتم و در بخش چند بار تکرار ضبط، سرود «خمینی ای امام!» را ضبط کردم.
در حالیکه حلقه اول حفاظت از فرح بودم، آن شب که افسر نگهبان کاخ سعدآباد و مسئول حفاظت از کاخ فرح بودم، ضبط را با یک طناب از یک درخت آویزان کردم و دکمه روشن آن را زدم. ناگهان در تاریکی شب نیمهشب کاخ سعدآباد، صدای بلند «خمینیای امام، خمینیای امام!...» طنینانداز شد.»
پس از این من گیج شدم و خودم را در سمتی پنهان کردم.» این یعنی این فرد پیش از انقلاب، فردی انقلابی بود.
به خاطر ورزیدگی که داشت، سرپرست محافظین امام (ره) شد
امیر دربندی در این مورد که سید چگونه رئیس محافظین امام شد، اینگونه اظهار داشت که: مهمترین کار انقلابی سید، حفاظت از جان امام بود. این یعنی حفاظت از انقلاب، یعنی مبارزه با استکبار و ادامه دادن راه امام. وی به خاطر مهارتهایی که داشت، ورزیدگی، آمادگی جسمانی سرپرست محافظین حضرت امام (ره) شد.
مصطفوی خود میگفت: طرحهای حفاظتی از جان امام را برنامهریزی میکردم که چگونه از جان امام محافظت کنیم که در مکانهای شلوغ بروند.
زمانی که مریوان آزاد شد، شروع به قرائت سوره نصر کرد
این فرمانده ارتش در دفاع مقدس از نحوه اسارت سید از زبان خودش، گفت: سید تعریف میکرد: هنگامی که دفاع مقدس آغاز شد، برای عظیمت به جبهه و نبرد با ضدانقلاب از امام اجازه گرفتم و به جبهه رفتم.
شهید صیاد تعریف میکرد: «با خمپاره ۱۲۰ که در دست داشت، دشمن در یک غار در آن طرف کوه قرار داشت. سید با دومین خمپارهای که گفت بالا برود و عمودی بازگردد، به غاری خورد که ضدانقلاب در آن بود واین نشاندهنده مهارت او در کردستان بود.»
امیر دربندی درمورد شجاعت سید اظهار داشت: هنگامی که مریوان آزاد شد، نخستین فردی که وارد شهر شد تا از لحاظ امنیت، شرایط را بسنجد، مصطفوی بالای یک نفربر رفت و روی آن ایستاد که اگر ضدانقلاب بخواهند کسی را بزنند، نخستین نفر او را بزنند و بلند شروع به قرائت سوره نصر کرد و پشت سر او یگانها وارد شهر آزادشده مریوان شدند.
دو روز پس از آنکه به جبهه رفت، اسیر شد
امیر دربندی درمورد ویژگی عدم سوءاستفاده از شرایط در سید گفت: هنگامی که جنگ آغاز شد، خدمت حضرت امام (ره) رفتم و از ایشان اجازه حضور در جبهه را گرفتم، اما ایشان اجازه ندادند و نزد حاج احمد آقا در بیت حضرت امام (ره) رفتم و از او خواستم با امام صحبت کند.
این فرمانده ارتش در دفاع مقدس درمورد اسارت سید چنین اظهار داشت: سرانجام امام فرمودند: دلم راضی نیست، اما چون آمدی و اصرار میکنی، میگذارم. رفت، اما دو روز بعد در سومار اسیر شد. درگیری مستقیم با دشمن داشت. انگار امام میدانستند که چنین اتفاقی میافتد و ۱۰ سال هم در اسارت بود.
امیر دربندی در رابطه با جهاد فرهنگی که سید انجام میداد، گفت: در تمام صحنهها حضور داشت. بالاترین زمان اسارت که ۱۰ سال است و بیشترین درصد جانبازی که ۷۰ درصد است را داشت. در رابطه با فرمایشات رهبر معظم انقلاب اسلامی زمانی که میفرمایند: «جهاد تبیین، روشنگری، آگاهیبخشی»، قدم به قدم همراه حاج قاسم بود. زمانی هم که به سفرهای راهیان نور میرفت، نیروها تا نیمهشب دور وی جمع میشدند و این نوعی جهاد فرهنگی بود.
روایت نویسنده کتاب از آمادگی «رئیس محافظان امام» برای مرگ
در ادامه «زهرا عابدی» نویسنده کتاب «هنوز هم خروشان» به بیان خاطرات خود از «سید علیاکبر مصطفوی» پرداخت و درمورد نگارش کتاب اظهار داشت: من به عنوان کسی که ۱۰ سال برای شهدا قلم زدم، این را بگویم که کسی که برای شهدا مینویسد، با خصائص آنها آشناست. سردار مصطفوی شهید زنده بود. خط قرمز او رهبر معظم انقلاب اسلامی بود و اهل تزکیه نفس و تهذیب بود.
نویسنده کتاب درمورد نحوه نگارش کتاب گفت: ابتدا بنا بود که یک جلد کتاب تا اسارت سید باشد و جلد دوم به مطالب پس از اسارت اختصاص یابد، اما عمر وی به سرانجام رسید.
وی در رابطه با آخرین سخنان سید اظهار داشت: در دیدارهای آخر، به من گفت: از مرگ نمیترسم و برای آن آمادهام و کارهایم را کردهام.
انتهای پیام/ 118