به مناسبت سالگرد شهادت شهید «ابراهیمی»؛

روایتی کوتاه از زندگینامه سردار شهید «ستار ابراهیمی»

به مناسبت فرارسیدن سالگرد شهادت سردار «ستار ابراهیمی» روایتی کوتاه از زندگینامه این شهید والامقام انتشار داده شده است.
کد خبر: ۵۰۹۴۹۶
تاریخ انتشار: ۱۲ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۲:۲۳ - 03March 2022

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از همدان، امروز سالگرد شهادت حاج «ستار ابراهیمی هژیر» از فرماندهان دوران دفاع مقدس است، به همین منظور روایتی کوتاه از زندگی این شهید بزرگوار شرح داده شده است.

«ستار ابراهيمى هژير» در سال ۱۳۳۵ در يكي از روستاهاي شهرستان رزن به نام «قاليش» چشم به جهان گشود. در دامن‌پاک خانواده‌اي كشاورز و محروم پرورش يافت و در سن هفت سالگي وارد دبستان شد. تا كلاس ششم ابتدايي تحصيل كرد ولي از آنجايي كه خانواده سخت به نيروي بازوان پرتوان وي محتاج بود ترك تحصيل كرد و در كنار پدر و همدوش او به كار كشاورزي پرداخت در سن ۱۶ سالگي براي كار راهي تهران شد و به كارگري مشغول شد تا بتواند کمک بيشتري به خانواده نماید.

سال ۱۳۵۵ به خدمت سربازي رفت و در پايگاه نوژه همدان در كنار خدمت سربازي توانست مدرك تحصيلي سوم راهنمايي را اخذ نمايد . بر اين باور بود كه انسان براي رسيدن به كمال مطلوب و شكوفا ساختن و به فعاليت درآوردن استعدادهاي بالقوه خويش علاوه بر كار بدني به پرورش روح و عقل هم نيازمند است.

پس از اتمام دوره سربازي در سال ۱۳۵۷ ازدواج کرد. اين دوران همزمان شده بود با اوج‌گیری مبارزات مردم برعلیه حکومت شاه خائن. او نيز با اين سيل خروشان همراه شد تا همدوش مردم ايران به پيروي از امام بزرگوار نداي رهايي مستضعفين از زير ظلم و ستم مستكبرين را سر دهد.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي در كميته انقلاب اسلامي(سابق) رزن به پاسداري از دستاوردهاي انقلاب پرداخت.

روایتی کوتاه از زندگینامه سردار شهید «ستار ابراهیمی»

روزي که امام (ره) دستور تشكيل سپاه پاسداران را صادر كرد او بی‌درنگ به سپاه پيوست و از طرف سپاه مأموریت يافت تا در دادگاه انقلاب اسلامي همدان مشغول خدمت شود. در روزهاي اول انقلاب كه گروهک‌ها مانند قارچ در گوشه و كنار ايران می‌روییدند و مخالفت با احکام الهي را زمزمه می‌کردند، او با كمال قدرت در برابر توطئه‌هاي شوم شيطاني آنان ايستادگي مي‌كرد. در سال ۱۳۶۰ وقتي يكي از منافقين را دستگير و به دادگاه منتقل مي‌كردند براثر انفجار نارنجك همراه منافق، شدیداً مجروح و يكي از همرزمانش بنام «احمد مسگريان» به شهادت رسيد.

مدتي در بيمارستان اكباتان همدان بستري بود و پس از بهبودي دوباره به محل مأموریتش برگشت.

با آغاز تجاوز حاکمان بعثي عراق به ميهن اسلامي ايران، او خواستار حضور در جبهه براي دفاع از کشور بود و پس از پیگیری‌های زياد توانست در سال ۱۳۶۰ عازم مناطق جنگي سر پل ذهاب شود. در اين منطقه از ناحيه دست مجروح شد. بعد از آن نیز در عملیات‌های بسیاری از جمله ۱۱ شهریور، ثارالله، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، والفجر مقدماتی، رمضان، والفجر ۲، والفجر ۵، میمک، خیبر، والفجر ۸، کربلای ۴ و کربلای ۵ شرکت کرد و شش بار در این عملیات‌ها مجروح شد و سه بار هم در محاصره سخت مزدوران بعثی افتاد؛ اما با شجاعت موفق به شکستن حلقه محاصره شد.

روایتی کوتاه از زندگینامه سردار شهید «ستار ابراهیمی»

وی از سال ۱۳۶۱ به‌صورت کادر ثابت لشکر انصارالحسین (ع) درآمد و در واحد‌های مختلف خدمات شایانی را از خود به یادگار گذاشت، تا این‌که پس از مدتی به فرماندهی گردان ۱۵۵ لشکر انصارالحسین (ع) انتخاب شد.

در عمليات كربلاي ۴ وقتي يكي از برادرانش به نام صمد ابراهيمي به شهادت می‌رسد با وجود اينكه توان انتقال جنازه برادرش را به پشت خط داشت، اما اين كار را انجام نمی‌دهد و در جواب برادراني كه علت را از ايشان جويا می‌شوند، پاسخ می‌دهد كه «چگونه می‌توانستم دست به چنين كاري بزنم در صورتي كه می‌دیدم جنازه همرزمان شهيدم در زير آفتاب سوزان جنوب مانده‌ است. برايم فرق نمی‌کند كه برادرم باشد يا نباشد. همه رزمندگان براي من برادرند».

در عمليات كربلاي ۴ مجروح می‌شود و مدت ۷۲ ساعت بدون آب و غذا در آن طرف اروندرود در داخل قايقي در منطقه دشمن به محاصره می‌افتد. وقتي شب‌هنگام يكي از مزدوران بعثي قصد نزديك شدن به قايق را داشت وي با كلت كمري او را از پاي درمی‌آورد و موفق به فرار می‌شود. با وجود زخم‌هایی كه در تن رنجور خويش داشت حاضر به انتقال به پشت جبهه نمی‌شود. در عمليات کربلاي ۵ گردان ۱۵۵ به فرماندهي او پنج مرحله در عمليات شركت می‌کند و بالاخره لحظه موعود و ديدار يار فرا می‌رسد و در تاريخ ۱۲ اسفند سال۱۳۶۵ بر اثر تركش گلوله توپ به شهادت می‌رسد که خبر شهادتش از رادیو عراق پخش می‌شود.

متن وصیت‌نامه حاج ستار ابراهیمی به این شرح است؛

اشهد ان لا اله الا الله. اشهد ان محمد رسول الله. اشهد ان اميرالمومنين عليا ولى الله.

من حاج ستار ابراهيمى فرزند مرادعلی در كمال صحت و سلامت وصيت خود را اين چنين بازگو می‌کنم:

همسرم در اين زمانى كه قرار گرفته‌ایم تمام نيروهاى جهان به جز تعداد اندكى از آن‌ها همه با هم، هم پيمان شده‌اند كه اين صداى الله‌اکبری كه از ايران اسلامى به رهبرى نايب امام زمان, امام خمينى بلند شده در گلوها خفه كنند. به شما سفارش می‌کنم كه هیچ‌گاه امام را تنها نگذاريد و سخنان امام را مو به مو اجرا كنيد و سعى بر اين داشته باش زينب‌وار زندگى كن و به بچه‌ها تربيت ياد بده و محبت امام عزيز را در دل مهدى و دخترانم زياد كن که چراغ راهمان این‌ها هستند.

اى همسر عزيز اگر جنازه بنده به دستتان نرسيد به پدر و مادرم دل‌داری بده. خودت ميدانى من اسير نخواهم شد چونكه از دشمن خدا نفرت دارم. بعد از من بزرگ خانه و مرد خانه مهدى می‌باشد به شرط اينكه شما زينب‌وار زندگى كنيد تمام زندگى مال شماها است.

همسرم به بچه‌ها واقعيت را بگو و دروغ نگوييد که پدر رفته به دزفول و برمى‌گردد و بگو پدرتان عاشقانه در راه خدا و براى رضاى خدا جنگيده و شهيد شده است و اگر جنازه‌ام به دستتان رسيد حتما در همدان دفن نمائيد چونكه من نمی‌خواهم بچه‌هایم در روستا زندگى نمايند و از تمام آشناها برايم حلاليت بخواهید.

در مرگ من گريه و زارى ننمائيد كه دشمنان شاد خواهند شد. ديدار در قيامت و خرج دفن و مراسم از اموال خودم باشد.

والسلام عليكم

به اميد پيروزى اسلام

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها