خاطره رزمنده تبریزی از شهادت «حسن پام»؛

روایت غواصانی که تیر می‌خوردند اما صدایشان درنمی‌آمد

«سیدجعفر حسینی» غواص گردان حضرت ولیعصر (عج) خاطره‌ای از شهادت شهید «حسن پام» در جریان عملیات کربلای 4 را روایت کرده است.
کد خبر: ۵۱۱۰۱۹
تاریخ انتشار: ۱۹ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۷:۳۰ - 10March 2022

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، دلاوری‌های غواصان در جریان عملیات کربلای 4 بارها از زبان رزمندگان حاضر در این نبرد بزرگ نقل شده است. غواصانی که بدون ترس و واهمه و در سکوت شب، راهی مناطق تحت کنترل دشمن می‌شدند و بسیاری از آنان در این راه به شهادت می‌رسیدند.

شهید «حسن پام» یکی از غواصان این عملیات است که در تاریخ 4 دى 1365 حین عبور از رودخانه، با تیراندازی نیروهای عراقی به مقام رفیع شهادت نائل آمد و جریان آب، پیکر مطهرش را برای همیشه با خود برد. «سیدجعفر حسینی» بسیجی رزمنده اهل تبریز که خود غواص گردان حضرت ولیعصر (عج) بود، جریان شهادت این شهید گرانقدر و تقلای او برای ساکت ماندن و تحمل درد ناشی از برخورد ترکش را در قالب خاطره‌ای روایت کرده است:

روزهای آخر آموزش بود. «محمدتقی اصانلو»، فرمانده ما، در حسینیه دور خودش جمع کرد و گفت: «ما در عملیات پیش رو با استفاده اشنوگر حدود ۹ کیلومتر در غرب دشمن، غواصی خواهیم کرد.»

قرار بود از خط اول و دوم رد شویم و به عقبه دشمن نفوذ کرده در جزیره «بلجانيه» درگیر شویم.

فرماندهمان ادامه داد: «ما این فاصله را بی سر و صدا خواهیم رفت. هرکداممان اگر در آن فاصله با تیر و ترکش‌های فله‌ای، تیر بخوریم باید درد ناشی از این تیر را تحمل کرده و صدایمان درنیاید. اگر تحمل نداشتیم، می‌رویم زیر آب و آن‌جا آه و ناله می‌کنیم.»

جلسه توجیهی تمام شد و دو روز بعد عازم منطقه‌ی عملیاتی کربلای چهار شدیم. به سمت مواضع دشمن حرکت کردیم. وظیفه داشتیم هر کجا دیدیم درگیری شروع شد خودمان را به سمت ساحل دشمن برسانیم. حدود 2 کیلومتر شنا کردیم. با دستور «ارجمندفر» -جانشین آقای «اصانلو» - قرار بود به جزیره‌ی «ام‌الرصاص» برویم. به پشت موانع دشمن رسیدیم. داشتیم از محوری بیرون می‌آمدیم که هنوز لو نرفته بود.

تیربارچی دشمن آتش کور شلیک کرد. سه چهار نفر از نیروها از جمله «حسين يوسفی» مقابل چشم ما، سرش متلاشی شد. سه نفر دیگر هم شهید شدند. تیربارچی چرخشی به خود داد و دوباره رگبار زد. گلوله‌ها زوزه کشان از کنار ما رد شد و به صورت «حسن پام» خورد. دست‌‎های ما به هم حلقه بود. دو سه گلوله در او زخم کاری ایجاد کرده بود و نمی‌توانست درد ناشی از زخم را تحمل کند. او جلوی چشم‌های ما خود را زیر آب فرو برد تا نفسش بند بیاید ولی صدایش در نیاید و صدایش در نیامد؛ آب او را برد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها