مادر شهید محمدمهدی دهفان:

اعزام عاشقانه فرزند به جبهه/ برای محمدمهدی شهادت بالاتر از دامادی بود

سکینه دهقان می‌گوید: محمد مهدی در وصیتنامه‌اش نوشته بود فیضی که من از شهادت می‌برم بالاتر از دامادیست. دامادی در مقابل شهادت از هیچ، هیچ‌تر است.
کد خبر: ۵۱۱۸۴۵
تاریخ انتشار: ۲۸ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۴:۰۵ - 19March 2022

عید 11/ عاشقانه به جبهه فرستادمش/ برای محمد مهدی شهادت بالاتر از دامادی بودبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «محمدمهدی دهقان طرزه» متولد فروردین سال ۱۳۴۹ در تهران بود، ۱۸ ساله بود که به پشنهاد مادر خواست خو به بجهه‌ها رفت و در فروردین سال ۱۳۶۷ در سالروز ولادتش در عملیات بیت المقدس منطقه دربندیخان به شهادت رسید.

«سکینه دهقان» مادر شهید محمد مهدی دهقان در گفتگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس از چگونگی حضورش در جبهه اینطور روایت کرد: وقتی کسی به خانه حمله می‌کند باید از خانه دفاع کرد، دشمن به کشور حمله کرده بود و دوست داشتم در جبهه باشم و هزار جانم را فدا کنم. به محمد مهدی خودم گفتم به جبهه برود، حتی در نامه‌ای برایش نوشتم تو هدیه ناقابلی هستی که دوست دارم تقدیم خدا کنم.

مادر شهید دفاع مقدس در خاطره‌ای تعریف می‌کند: این‌ها که شهید می‌شوند امتحانشان را کامل پس دادند. سال ۱۳۵۵ تازه محمد مهدی اول دبستان بود که خواهرم به شوخی گفت انشالله داماد شوی، محمد محمدی گفت من داماد نمی‌شوم، چندبار دیگر خواهرم گفت داماد بشوی، محمد مهدی ناراحت شد، به من گفت چرا خاله اذیت می‌کند من داماد نمی‌شوم، خواهرم گفت اولا کی به تو دختر میده، دوما اگر داماد شدی پنج هزار تومن ازت می‌گیرم.

وی ادامه می‌دهد: تا رسید به زمان جنگ و بزرگ شدن محمد مهدی، باز خواهرم یکبار گفت الان پنج تومن پولی نیست، محمد که داماد شد باید ۵۰ تومن ازش بگیرم. محمد مهدی حرفی نزد و قبول کرد، وقتی به جبهه رفت در وصیتنامه‌اش نوشت ۵۰ تومن را به خاله بدهید، چون فیضی که من از شهادت می‌برم بالاتر از دامادیست. دامادی در مقابل شهادت از هیچ، هیچ‌تر است. وقتی شهید شد و در وسایلش گشتیم ۲ تا ۲۰ تومنی پیدا کردیم.

حاج خانم دهقان درباره همراهی فرزندش با او و او با فرزندش چنین می‌گوید: من شش بچه دارم و محمد مهدی اولین فرزندم بود. در کار‌ها خیلی کمکم می‌کرد، ولی می‌گفت اگر دختر بودم بیشتر به شما می‌رسیدم. به خواهر برادر دوقلویش رسیدگی می‌کرد، خرید می‌برد، پارک می‌برد، انقدری که وقتی شهید شد همسایه‌ها فکر می‌کردند زن و بچه داشته. حتی بعد شهادت هم خوابش را می‌دیدم که به کمکم می‌آید.

مادر شهید دهقان که هم برادرش و هم برادرش شوهرش در دفاع مقدس به شهادت رسیدند ادامه می‌دهد: همه شهدا مثل هم هستند، برادرم که روز اول جنگ در پایگاه وحدتی دزفول شهید شد بسیار انسان وارسته‌ای بود، بسیار مخلص و متعهد، نماز جماعتش ترک نمی‌شد. پاسخ‌های یلی عمیقی می‌داد. آن زمان پشت سر شهید بهشتی حرف زیاد بود، یکبار که ازش پرسیدم چرا در مورد بهشتی حرف می‌زنند گفت ببین چه کسانی حرف می‌زنند. اگر مومن مخلص بود هیچی، اما اگر سست عنصر است بدان حرفشش نادرست است. برادرم سه سال ازمن کوچکتر بود، اما بینش عمیقی داشت و، چون من در خانه بودم و ایشان فعالیت‌های زیادی در بیرون از خانه داشت نسبت به مسائل آگاه‌تر بود. قبل از انقلاب به خاطر دادن کتاب به هم اتاقی هایش از طرف نیرو‌های شاه تحت تعقیب بود. عاشق اباعبدالله بود و وقتی شهید شد پیکرش را بی سر آوردند. برادرشوهرم اواسط جنگ شهید شد. تازه داماد بود نیم سوخته پیکرش را آوردنش.

شهید دفاع مقدس از عشق بی حد و مرزش به فرزندش می‌گوید: برای دوره که می‌رفت هر چه برای خانه می‌خریدم برای او کنار می‌گذاشتم بعد یک روز می‌رفتم پادگان آموزشی‌اش در افسریه و همه را تحویلش می‌دادم. می‌گفت مامان لوسم می‌کنی، می‌گفتم نه، باید بدانی اگر برای رفتن تشویقت کردم از روی دوست داشتن بود، عاشقت، هستم می‌خواهم پرواز کنی. یک روز که رفتم ماسک شیمیایی زده بود، سر تمرین بود. کمی با برادر خواهرهایش بازی کرد بغلش کردم، گفت مامان نکن، بوی عرق می‌دهم، گفتم اشکالی ندارد، عرقت در راه دین است، گفت من لیاقت ندارم شهید شوم، گفتم برایت دعا می‌کنم.

دهقان می‌گوید؟ بار آخر به من زنگ زد، گفت من را خط نمی‌برند، دوست دارم بروم خط، ولی، چون سنم کم است نمی‌گذارند. گفت تو چه می‌گویی؟ گفتم برو، توکل به خدا. سپردمش به خدا.

انتهای پیام/ ۱۴۱

نظر شما
پربیننده ها