رزمنده دوران دفاع مقدس عنوان کرد؛

تکرار عاشورا در جزیره مجنون/ رزمندگان برای تحقق دستور امام (ره) مظلومانه ایستادند

«احمدی مؤید» گفت: رزمندگان در عملیات «خیبر» واقعاً مظلومانه شهید شدند و مظلومانه ایستادند تا دستور امام خمینی (ره) مبنی بر این‌که جزایر مجنون باید حفظ شوند، محقق شود؛ وگرنه امکانات برابر نبود.
کد خبر: ۵۱۲۵۹۰
تاریخ انتشار: ۲۵ فروردين ۱۴۰۱ - ۰۱:۴۳ - 14April 2022

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، «محمدحسین احمدی مؤید» از رزمندگان لشکر ۳۱ عاشوراست که نخستین‌بار سال ۱۳۶۱ هنگامی که ۱۷ ساله بود، عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد و در عملیات‌های متعددی از جمله عملیات «خیبر» شرکت کرد.

وی هرچند در عملیات «خیبر»، دچار جراحت شد و او در میانه نبرد، به عقب بازگرداندند؛ اما خاطرات شنیدنی‌ای از آن‌روز‌ها دارد، بنابراین خبرنگار دفاع‌پرس در تبریز برای شنیدن خاطرات این پیشکسوت دوران دفاع مقدس، به گفت‌وگو با وی پرداخته است که ماحصل آن را در ادامه می‌خوانید.

دفاع‌پرس: چگونه برای عملیات «خیبر» آماده شدید؟ حال و هوای رزمندگان چگونه بود؟

مدتی قبل از عملیات، به جنوب و تنگه «سعیدیه» آمدیم. در آن‌جا آموزش‌های لازم به رزمنده‌ها داده شد. ما اطلاع داشتیم که قرار است عملیات انجام شود؛ اما از زمان و مکان آن بی‌اطلاع بودیم؛ چراکه تجربه‌های قبلی باعث شده بود اصول حفاظت اطلاعات کاملا رعایت شده و دشمن غافلگیر شود. عصر روز قبل از عملیات هم حال و هوای عجیبی داشت. کاملا معنویت به فضای نیرو‌ها غالب بود.

تکرار عاشورا در جزیره مجنون

دفاع‌پرس: چگونه وارد عملیات و جزیره «مجنون» شدید؟

اولین اکیپ‌ها با «بلم» راهی منطقه شدند؛ چون باید کاملا در سکوت حرکت می‌کردند. نیرو‌های ما قرار بود جزیره را دور بزنند و در قسمت جنوبی آن مستقر شوند. البته من و دوستانم وقتی حرکت کردیم که عملیات آغاز شده بود و برای همین از قایق موتوری استفاده کردیم. وظیفه گردان ما پاکسازی قرارگاه‌های دشمن و تثبیت حضور در جزیره بود.

با توجه به اینکه مین‌گذاری یا موانع چندانی وجود نداشت، گردان تخریب در جلو استفاده شده بود و نیروهایشان در خط پاتک دشمن ایستادگی می‌کردند؛ برای همین رزمندگان گردان سیدالشهداء (ع) را به‌عنوان جایگزین آن‌ها تعیین کرده بودند.

دفاع‌پرس: عبور از نیزار‌ها به چه صورتی انجام شد؟

نیزار‌ها محل کمین دشمن در آبراه‌ها بودند؛ البته ما در آغاز عملیات، خبری از بچه‌های پیشرو نداشتیم و نمی‌دانستیم با چه خطری روبه‌رو هستند. وقتی ما عبور می‌کردیم، آبراه‌ها پاکسازی شده بودند و ما با کم‌ترین خطر رد شدیم؛ اما به‌هرحال عبور از نیزار‌ها خوف خاص خود را داشت؛ چراکه مانعی برای کمین گرفتن در مقابل تیراندازی – حتی تیراندازی‌های ایذایی دشمن- وجود نداشت.

وقتی ما به جزیره رسیدیم و پیاده شدیم، صبح بود. آن‌جا یک نفر را دیدیم که سررسید یا دفترچه‌ای در دست داشت. وقتی نزدیک شدیم دیدیم شهید «مهدی باکری» است؛ یعنی قبل از ما در آن‌جا منتظرمان مانده بود. فرماندهان ما هیچ‌وقت نمی‌گفتند بروید، همیشه می‌گفتند بیایید؛ یعنی خودشان جلوتر از رزمندگان حرکت می‌کردند.

تکرار عاشورا در جزیره مجنون

دفاع‌پرس: از وضعیت جزیره بگویید؛ وضعیت رزمندگان در مقابل نیروهای بعثی چکونه بود؟

ارتفاع خاکریز‌ها خیلی کم بود و آن‌طور که من شنیده بودم، همین هم با بولدوزر‌های خود عراقی‌ها زده شده بود. ارتفاع چنان کم بود که مجبور بودیم پشت خاکریز‌ها غلت بزنیم و کوچک‌ترین بلند شدن، مساوی با مرگ بود. بزرگ‌ترین سلاح ما ۲ قبضه مینی‌کاتیوشا بود و همان هم از عراقی‌ها به غنیمت گرفته بودیم. هنوز تجهیزات لازم وارد جزیره نشده بود. در مقابل، دشمن از تجهیزات زرهی قدرتمند برخوردار بود. یعنی دیواره‌ای از آهن به سمت ما می‌آمدند. رزمندگان در عملیات «خیبر» واقعاً مظلومانه شهید شدند و مظلومانه ایستادند تا دستور امام خمینی (ره) مبنی بر این‌که جزایر مجنون باید حفظ شوند، محقق شود؛ وگرنه امکانات برابر نبود.

عصر همان‌روز که خط را از گردان تخریب تحویل گرفته بودیم، صحنه‌ای پیش آمد که انگار روز عاشورا بود؛ ۲ رزمنده گردان تخریب مجروح شده بودند، یکی پاهایش قطع شده و دیگری به سینه‌اش تیر خورده بود. این افراد دست خود را گردن همدیگر انداخته بودند و در همان وضعیت دعای فرج می‌خواندند. کل خط مبهوت و مجذوب این صحنه شده بود. نزدیک غروب هم بود و شفق خورشید روی صورت این ۲ نفر افتاده بود. واقعاً صحنه استثنایی بود و در همان حال هردو شهید شدند.

قبل از عملیات شهید «حمید باکری» در چادر بزرگ، کالک عملیات را توضیح می‌داد و چون نقشه بزرگ بود، با دسته بیل نقاط را نشان می‌داد. حتی گاهی به دسته بیل تکیه می‌کرد و نسبتا هم خیره می‌شد؛ چون خیلی خسته بود. این تنها توضیحی بود که به ما داده شد.

جزیره موضع دشمن بود و طبیعتاً آشنایی زیادی نداشتیم. روزی که وارد جزیره شدیم، تا عصر هیچ تانکی را نزده بودیم؛ چون فاصله تانک‌ها زیاد بود و آر.پی.جی به آن‌ها نمی‌رسید. هوا که داشت تاریک می‌شد، تانک‌ها سعی کردند خاکریز را از سمت چپ دور بزنند و ما را قتل عام کنند. آر.پی.جی زن‌ها جلوتر رفتند و پنج تانک را زدند. این باعث شد که دشمن عقب‌نشینی را شروع کند. بعد به سنگر فرماندهی رفتیم و شهید «قاسم هریسی» آن قرارگاهی که قرار بود بگیریم را برای‌مان توضیح داد.

ساعت ۱:۳۰ بامداد بود که وارد قرارگاه شدیم و آن‌جا را پاکسازی کردیم، بعد در سمت راست‌مان، در آن طرف جاده اصلی با عراقی‌ها درگیر شدیم. آن‌ها فاصله کمی در حد ۵۰ تا ۶۰ متر با ما داشتند و اول فکر می‌کردیم آن‌ها جزو نیرو‌های خودمان هستند، چون ترکی صحبت می‌کردند. بعد دیدیم به ترکی به ما فحش می‌دهند و متوجه شدیم ترکمن‌های کرکوک عراق هستند. چند تانک از عصر دیروز سالم باقی مانده بودند که به‌صورت سرگردان، تیراندازی کور می‌کردند. ناگهان دیدیم که پشت سر ما هستند. در اثر تیراندازی یکی از همان تانک‌ها، موج انفجار مرا گرفت و دیگر چیزی از عملیات «خیبر» به یاد ندارم.

دفاع‌پرس: پس از جراحت‌تان کجا بستری شدید؟

من متوجه هیچ چیز نبودم. چند روز که گذشت متوجه شدم در بیمارستان آیت‌الله طالقانی تهران هستم و بعد هم به بیمارستان اعصاب و روان تبریز منتقل شدم و بعد از بهبودی دوباره به جبهه برگشتم.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها