گروه استانهای دفاعپرس- عصمت دهقانی؛ چه خوب است اینجا که زمان در کمین اعتماد ما نشسته است و سالهاست با رسیدن به نوروز، در روزگار سکوت انسانیت، در هیاهوی زمان، دعای تغییر حالمان را تکرار میکنیم و از خداوند بهترین حال را میخواهیم، به یاد بیاوریم لمس کردن زندگی و طراوت بهار در کنار عزیزانمان را مدیون چه کسانی هستیم؛ همانهایی که همراه لحظههای سبز دعا در بیقراری سنگرها عاشقانه شهادت را طلب میکردند؛ مردان مردی که در چهرهشان صلابت موج میزد، در جذبه الهی غرق شدند و خاک با تمام جاذبهاش در برابر پروازشان کم آورد.
راز بندگی را میدانستند و زندگی را با معبود خویش معامله کردند و هر روز در هوای روشن عبادت بیتابتر میشدند، به حقیقت مردی و شرف دست یافتند و حالا روز و شبمان به آنها تکیه میکند و در زیر سایهشان لحظههای زندگیمان رنگ آرامش میگیرد.
شهدا، عمر دنیویشان را به سادگی و بدون ریا گذرانند و عشق و ایمان آنها را به سوی حیات طیبه سوق داد و تسلیم دنیا و خواسته هایش نشدند.
شاید روزی که کولهبار رفتن را بر دوش گرفتند، نمیدانستیم که روزگاری گلزار شهدای شهرمان میزبانشان باشد و به وقت دلتنگی، آن زمان که سنگ صبوری برای دلگویهها و خستگیهای زندگی نمییابیم، صاحبان این سنگها و مزارها مأمنی میشوند که رازهای مگویی را میتوانند در دل آسمانی خویش برای همیشه نگه دارند. آنهایی که از کوچههای تاریک گمنامی گذشتند و خود را به سرزمین روشن خدایی رساندند و یادشان در اذهانمان زنده است.
گاهی آنقدر دلتنگ نگاهشان میشویم که تمام ثانیههایمان بوی غربت میگیرند. با نگاه به قاب عکسشان، در چشمهایشان دنبال نقطههای حیات میگردیم که حتی از پشت قاب عکس نیز چراغ زندگی را روشن نگه میدارند و سرزمین خشکیده دلهایمان زیر سایه مهربانی شان جان میگیرد
گرمای ایمان در میان دلشان خانه کرد. زرق و برق متاع زود گذر دنیوی نتوانست مانع زیبایی عروج ملکوتیشان شود.
حالا که مسافران راهیان نور، نوروز را در مناطق عملیاتی گذراندند و صحن و سرای دلشان بهاری شد و صفحهی از زندگیشان را ورق زدند، نشان شهدا را از پایداری خاک پرسیدند که جسم خاکیشان را در وسعت خویش جایی داده است. گرچه خزان جنگ لالهی وجودشان را برده است، این خاک هزاران زخم شکفته را در دل خود به امانت دارد که بوی بهشت میدهند.
صدای بال زدن ملائک در سرزمین نور به مشام میرسد. هنوز هم بوی شهادت نوید آزادگی را به روی شاخههای زندگی مینشاند. آنها را نه از روی پلاک و نه از روی برگه اعزام بلکه از بوی بهشتیشان میشناسیم و از روی لباس خاکی که بیریایی در تار و پود آن موج میزند.
هر ساله مسافران راهیان نور، بهار را در حوالی زخمهای شلمچه جست و جو میکنند که چون لالهای داغدیده، به روی خاکریزها شکوفه داده اند. مسیر آسمان درست در فصل خونین پوتینها رد میشود به دنبال قدمهایشان در میان رملها راه میافتند و آفتاب سوزان جنوب ذهنها را که درگیر روزهای تشنگی میکند، آنها را میبینند که بر تفنگ خویش تکیه دادهاند و فرمان عملیات را انتظار می کشند و انگار زلال ترین هوای ایثار به حرارت تانکها و گلولهها خو گرفته بود.
از تبار باران بودند که مهر و عطوفت چشمهایشان بر خاک سوزان فکه بارید و در بهاریترین نگاه فروردین، شجاعتشان به در کنار سنگرهایی از جنس استقامت به بار نشست. حالا واژهها را به صف میکنیم از شهدا مینویسیم و یادشان میکنیم. آنها را میستاییم به اندازه تک تک ثانیههایی که در کمال امنیت و آرامش رشد کردیم و قد کشیدیم.
خدایا برای این شانههای خسته قدری عشق و برای گامهای مانده در تردید قدری عزم و برای رهایی از ظلمت، اندکی روشنایی عطا بفرما تا بشناسیم راه را از میان این همه بیراهه.
انتهای پیام/