شهيد «ايرج شهابی»:

تنها امید و آرزویم پیروزی ایران است

شهيد «ايرج شهابی» در نامه خود خطاب به خانواده‌اش نوشته است: «من تنها اميد و آرزویی که دارم اين است که جنگ را به پيروزی برسانيم».
کد خبر: ۵۱۴۷۸۸
تاریخ انتشار: ۱۹ فروردين ۱۴۰۱ - ۰۸:۱۲ - 08April 2022

تنها امید و آرزویم پیروزی ایران استبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از فارس، ‌«ايرج شهابی» 29 آبان سال 1345 در یکی از روستاهای شهرستان جهرم دیده به جهان گشود وی دوران ابتدایی را با موفقیت پشت سرگذاشت و با خانواده به شهرستان مرودشت رفتند و دوران راهنمایی را در مدرسه خیام این شهرستان گذراند.

‌ایرج ‌سال 1360 در دبيرستان عشايری کلاس دوم دبیرستان را آغاز کرد و اوايل آبان سال 1360 از طرف سپاه پاسداران مرودشت به جبهه بستان اعزام شد.

وی برای بار دوم 29 بهمن سال 1360 با عده‌ای از جوانان محل به عنوان گروه مقاومت مسجد حضرت رضا (ع‌) به جبهه شوش رفت و وی سرانجام 11 فروردین 1361 به شهادت رسید و پیکر پاکش 17 فروردین از مرودشت به سوی کناره تشییع و در قطعه شهدا در جوار همزمان شهیدش به خاک سپرده شد.

شهید «ایرج شهابی» در یکی از نامه‌های خود به خانواده چنین بیان می‌کند:

بسم الله الرحمن الرحيم

خدمت پدر مهربانم سلام عرض می کنم. پدرجان اميدوارم که حالتان خوب باشد. باری چند اگر می خواهيد از حال اينجانب ايرج باخبر شويد الحمدالله که يکی از نعمت های الهی است حالم خوب است.

پدر جان من جزء تدارکات جبهه هستم، يعنی رساندن مهمات به نيروها من مدت دو روز يعنی از تاريخ 25 آبان 1360 وارد سوسنگرد شده‌ام و تا موقعی که رزمندگان اسلام حمله را شروع نکنند من در سوسنگرد می‌مانم و همين که حمله را شروع کردند به جبهه می روم.

من دلم می خواهد که مادرم هيچگونه ناراحتی نداشته باشد هيچ ناراحت من نباشد. من خيلی حالم خوب است هم از نظر جانی و هم از نظر آسايشگاه و آب و خوراک و پوشاک تنها اميد و آرزویی که دارم اين است که جنگ را به پيروزی برسانيم و بعد به آغوشتان بازگردم.

پدر جان تا به حال دو نامه برايتان در اهواز نوشتم اما هيچگونه جوابی نفرستاديد و اميدوارم که جواب اين نامه را فوراً بفرستی راستی من تا سه ماه ديگر بر می گردم و الان مدت 18 روز آن می گذرد. و راستی نگفتم حمزه از تاريخ 22 آبان 1360 به پشت جبهه دزفول رفته و در آنجا آموزش سلاح سنگين می‌بيند و بعد وارد جبهه می‌شود و من همان موقع که در مرودشت بودم ژ3، ام‌يک و کلاش و نسبتاً تيربار، ژ3 بلد بودم و در اهواز تيربار کلاش ـ آر پی جی و نارنجک دستی خمپاره ياد گرفته‌ام.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها