به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، نیمه شهریور سال ۱۳۶۳ حضرت «آیتالله العظمی خامنهای» رئیس جمهور وقت کشورمان به دعوت «حافظ اسد» رئیس جمهور فقید سوریه راهی «دمشق» شدند. شهید «علی صیاد شیرازی» فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی تنها فرمانده رسمی نظامی بود که ایشان را در این سفر همراهی میکرد.
امیر سرتیپ «ناصر آراسته» رئیس هیأت معارف جنگ سپهبد شهید صیاد شیرازی خاطره جالبی را از آن روزها نقل کرده است که به شرح زیر است:
«(آن زمان) حضرت آقا ریاست جمهوری را بر عهده داشتند. من به همراه شهید صیاد در محضرشان برای بازدید از سوریه، لبنان و الجزایر رفتیم. تنها نظامیای که همراه ایشان بود شهید صیاد بود که فرمانده نیروی زمینی ارتش بود. من هم در خدمت شهید صیاد بودم.
به بعلبک رفتیم، در آنجا سپاه ما یک اردوگاه آموزشی داشت. شهید صیاد هم پیشبینی کرده بود که نمازمان را در همه جا اول وقت بخوانیم. آن سرتیپی که از ارتش سوریه رئیس اسکورت ما بود پیشبینی کرده بود که نمازمان را در منزل یک پیرمرد شیعی که در مبارزه با اسرائیل پنج شهید داده است بخوانیم. رفتیم و همه اهالی، چه شیعه و چه سنی در حیاط منزل ایشان آمده بودند.
پس از آنکه نمازمان را خواندیم و صبحانه را هم خوردیم، زمانی که میخواستیم از خانه آن پیرمرد بیرون بیاییم، (یک مترجمی هم به نام «آقای سپهر» همراه ما بود) آن پیرمرد پوتین شهید صیاد که پر از خاک بود (چون ما شب تا صبح در راه بودیم) را برداشت و با دستش پاک کرد و بعد همین پیرمردی که پنج نفر از خاندانش شهید شده بودند، پوتین شهید صیاد را بوسید و جلوی پای شهید صیاد گذاشت که بعد از آن شهید صیاد به زور دست آن مرد را بوسید و از او پرسید: چرا با من این کار را کردی؟
آن مرد در پاسخ شهید صیاد گفت: من هر شهیدی که دادم، دوست داشتم که نزد امام خمینی بیایم. نتوانستم و نشد. حالا بروید به امام بگویید که من پوتین سربازش را بوسیدم.
این مسئله روی خود شهید صیاد هم خیلی تأثیر گذاشت به طوری که زمانی که ما از سفر بازگشتیم، شهید صیاد آن شب تا صبح عبادت و گریه میکرد که من از او پرسیدم: چرا این کار را میکنی؟
به من گفت: من تا امروز تصورم بر این بود که به عنوان یک سرباز جمهوری اسلامی، هرچه مدیونم در کشورم مدیونم؛ اما امروز فهمیدم هر مظلومی در هر جای دنیا در حال جنگیدن است، من به او مدیونم. من که نمیتوانم دیِنم را برای آنها ادا کنم. من فقط در کشور خودم مسئول هستم؛ لذا از خدا استغفار میکردم که «خدایا مرا ببخش. وسع من برای خدمت کردن کم است.»
منبع: آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی
انتهای پیام/ 118