به گزارش خبرنگار دفاعپرس از همدان، «حسن تاجوک» سال ۱۳۴۰ در شهر ملایر به دنیا آمد. کودکیاش در محیطی آکنده از معنویت سپری شد. در سال ۱۳۴۶ جهت تحصیل قدم در دبستان نهاد و این مرحله را از آغاز تا پایان باهوش و ذکاوتی که داشت بهخوبی پشت سر گذاشت.
وی از همان ابتدا علاقهای وافری نسبت به سالار شهیدان حضرت حسین (ع) در دل داشت و در جلسات عزاداری مولایش با شور و شوق شرکت میکرد. در سال ۱۳۵۴ وارد دبیرستان شد و این هنگامی بود که ذهن فعال او و اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه را بهخوبی درک میکرد. در جریانات انقلاب فعالانه شرکت داشت به نحوی که چندین مورد به دست عوامل ساواک شاه ملعون مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
هنگامی که انقلاب اسلامی به پیروزی میرسد، برای نبرد با مزدوران ضدانقلاب در کردستان جانانه حضور یافت و تا اوایل شروع جنگ تحمیلی در آنجا مشغول مبارزه بود. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه نبرد حق بر علیه باطل شتافت.
در فروردین ۱۳۶۰ ازدواج کرد، اما سریعاً به جبهه برگشت و ماهها در آنجا ماند. در سال ۱۳۶۱ بهاتفاق تعدادی از فرماندهان جهت شناسایی منطقه جدید به سومار رفت که با برخورد به کمین دشمن و درگیری بهشدت مجروح شد و عراقیها به خیال آنکه او شهید شده رهایش کردند که بعد از یکی دو روز توسط نیروهای خودی به عقب منتقل شد.
وی فرماندهی شجاع و خط شکن بود و در بسیاری ازعملیاتهای جنگ تحمیلی حضور فعال داشت و مسئولیتهای مختلفی را به عهده گرفت که مهمترین آنها فرماندهی تیپ کربلا بود.
«حسن تاجوک» در یکم تیر ۱۳۶۷ در منطقه ماووت به شهادت رسید.
گزیدهای از وصیتنامه شهید تاجوک
«و لا تَحسبنَّ الذینَ قُتلوا فی سبیل ا... امواتا بل احیاء عند ربهم یُرزقون»
یا نفس من بعد الحسین (ع) مونی فبعده لا کنت ان تکونی «حضرت عباس»: ای نفس زندگی بعد از حسین (ع) ننگت باد مرگت باد.
با شهادت بر یگانگی خداوند متعال و نبوت حضرت محمد (ص) و امامت ۱۲ امام و ولایتفقیه وصیتنامه خود را آغاز میکنم.
با درود به رهبر کبیر انقلاب و خانوادههای شهدا و با درود به شهدای انقلاب اسلامی از هابیل تا کربلای خوزستان، هماکنون که قلم در دست گرفتهام و میخواهم کلماتی را به عنوان وصیت بر روی کاغذ بنویسم، دستم میلرزد، چون میدانم که من لیاقت شهادت را ندارم و نمیدانم چرا. من از قافله عقب ماندهام و علت هم این است که من هنوز ساخته نشدهام، ولی خدایا تو خود میدانی که چقدر من با خودم صحبت میکنم و خود را دلداری میدهم و میگویم
خداوند کریم و رحیم است و حتماً شهادت را نصیب من میکند، خدایا دوستان همه رفتند رفقا همه رفتند دیگر از دوستانم باقی نمانده، عابدینیها، سلطانیها، اسلامجو، ترکاشوندها، حاتمی، فراهانی، کلیه عزیزان رفتند و من خجالت میکشم از منطقه سالم برگردم، خدایا تو خود میدانی که من این راه را آگاهانه انتخاب کردهام و کورکورانه نیست و میدانم که به چه راهی که همان لقای تو است میروم.
خدایا تو خودت کمک کن، الهی من با تمام وجود ادراکت میکنم و این سخن زیبایت را خوب درک میکنم که «یُحبُّوه و یُحبُّونَه»، خدایا تو خود میدانی که این بنده
حقیر به تو عشق میورزد و همیشه به یاد تو بوده و هستم، زیرا امید من و تکیهگاه من توئیای مولا و غیر از تو کس دیگر ندارم خدایا ای کاش من هفتاد بار زنده میشدم و دوباره در سنگر تکهتکه میشدم، مگر نه اینکه همیشه در زیارت وارث میخوانیم که:
«یا لَیتَنا کُنـّا مَعکم فأفوزَ فوزاً عظیماً» :حالا آمادهام خدا میخواهم به فوز عظیم برسم، کمکم کنای مولا
عزیزان همه شما را خیلی دوست دارم، ولی این را بدانید که خدا و اسلام را خیلی بیشتر از شما دوست دارم و باید به ندای حسین زمان لبیک گفت.
انتهای پیام/