ماجرای اعزام شهید باقری به صحنه واقعه طبس برای تهیه گزارش خبری/ آمده بودند که بمانند

بهرام محمدی فرد از عکاسان خبری گفت:. افشردی سه چهار تا اسلحه ژ۳ از اسلحه‌خانه برداشت. به مسخره گفتم: آخر با این‌ها می‌خواهی با کماندو‌های آمریکایی بجنگی؟ گفت: از هیچی بهتر است.
کد خبر: ۵۱۸۹۹۷
تاریخ انتشار: ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۰۰:۳۰ - 28April 2022

ماجرای اعزام شهید باقری به صحنه واقعه طبس برای تهیه گزارش خبری/ آمده بودند که بمانندبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌‍پرس، سیده فاطمه سادات کیایی؛ بهرام محمدی فرد نخستین عکاس واقعه طبس در کتاب ملاقات در فکه به ماجرای حضور خبریش به همراه غلامحسین افشردی (حسن باقری) به صحنه واقعه طبس اشاره کرده که در ادامه می‌خوانید.

بعدازظهر روز واقعه، تازه به روزنامه رسیده بودم که سردبیر صدایم کرد و گفت: همین الان دوربینت را بردار همراه افشردی برو! آمریکایی‌ها توی طبس کماندو پیاده کرده‌اند. هیچ‌کس خبر دقیقی نداشت. در همین حین غلامحسین افشردی هم با عجله آمد و گفت سریع راه بیفتیم. فهمیدم که او قبل از ما در جریان خبر بوده. افشردی سه چهار تا اسلحه ژ۳ از اسلحه‌خانه برداشت. به مسخره گفتم: آخر با این‌ها می‌خواهی با کماندو‌های آمریکایی بجنگی؟ گفت: از هیچی بهتر است.

راه افتادیم. وقتی به کویر رسیدیم، به چپ و راست نگاه می‌کردیم که کماندوی آمریکایی ببینیم! حدود یک ساعت بعد، چشممان به لاشه یک آهن‌پاره افتاد که از آن دود بلند می‌شد. نزدیک‌تر که شدیم دیدیم لاشه یک هواپیمای سی-۱۳۰ است. سه هلی‌کوپتر سالم و دو یا سه هلی‌کوپتر هم سوخته بودند. کنار آن‌ها دو جنازه جزغاله شده بودند. ساعتشان ضدآتش بود و عقربه‌هایشان کار می‌کرد. به افشردی گفتم: داستان چیست؟ افشردی مغزش کار می‌کرد. گفت: بعید به نظر می‌آید این‌ها نیرو پیاده کرده باشند.

خواستم داخل یکی از هلی‌کوپتر‌های سالم بروم و عکس بگیرم. افشردی جلویم را گرفت، گفت: نرو. ببین! این‌ها مین است. دور تا دور هلی‌کوپتر‌ها شاخک‌هایی از زمین بیرون آمده بود که با یک سیم به هم وصل بودند. گفتم: مین چیست؟ خب از رویش می‌پرم. گفت: می‌گویم نرو، خطرناک است؛ یک وقت داخل آن هم چیزی گذاشته‌اند، منفجر می‌شود. سه چهار ساعت، خوب آنجا را گشت. گفت: الان هیچ آمریکایی توی کویر نیست. اما این‌ها آمده بودند که مدتی بمانند. حالا چه اتفاقی افتاده که رفته‌اند، معلوم نیست.

گفتم: از کجا این حرف را می‌زنی؟ دستگاه بزرگی را نشان داد. گفت این دستگاه تصفیه آب است. یکسری شکلات، غذا و لباس بسته‌بندی شده بود. گفت: این چیز‌ها را آورده‌اند که مدتی اینجا باشند. این نشان می‌دهد که این‌ها برنامه داشتند. با خنده گفتم: چه قوه تخیلی داری؟ گفت: حالا معلوم می‌شود. کمی جلوتر، چند جیپ کوچک شبیه ماشین‌های برقی شهربازی بود. به رنگ خاکی که از کارخانه استتار شده ساخته شده بودند و فقط دو نقطه چراغ معلوم بود. در عمرم چنین ماشین‌هایی ندیده بودم. هفت‌هشت تا موتور تریل هم به همان رنگ استتار شده فابریک بودند. چند حلقه عکس گرفتم. افشردی رفت با فرمانده پاسگاه ژاندارمری و هر کسی که آنجا بود مصاحبه کرد.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها