شهادت «محمدرضا معینی» برای حفظ بیت‌المال

شهید محمدرضا معینی برای حفظ بیت‌المال از جان خود مایه گذاشت و در این راه به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۱۹۷۴۵
تاریخ انتشار: ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۰۴:۳۷ - 01May 2022

شهادت برای حفظ بیت المال/ سهم محمدرضا از انقلاب جز شهادت نبودبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در اولین روز از آذر ماه سال ۱۳۴۰ در نجف‌آباد متولد شد. اسمش را محمدرضا گذاشتند. همان محمدرضایی که پای ثابت مسجدالرضا بود و در فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی شرکت می‌کرد. روز‌های منتهی به انقلاب اسلامی کنار مبارزین رژیم پهلوی با ساخت کوکتل مولوتوف به مبارزه با این رژیم می‌رفت.

سرانجام با پیروزی انقلاب به آرزویش رسید. دست از فعالیت برنداشت و در گشت‌های امنیتی حضور پیدا می‌کرد تا سهمی در امنیت شهر داشته باشد. از روی احساس وظیفه و مسوولیت با منافقان به بحث می‌نشست و در امر به معروف کردن آن‌ها می‌کوشید.

علاقۀ وافرش به امام و روحانیت سبب پیوستن‌اش به حوزۀ علمیه شد. تابستان‌ها به کار می‌رفت تا خرج تحصیلش را در آورد. برای تهیه جهیزیه دختران نیازمند از پول زحمت‌کشی خود کمک می‌داد.

«محمدرضا معینی» اهل ورزش بود و عصر‌ها به زورخانۀ محل که باشگاه کارگران اصفهان نام داشت، می‌رفت. به خاطر تدین و انقلابی بودنش در زورخانه به سید معروف شد. در بسیج محله به بچه‌ها ورزش آموزش می‌داد.

وقتی داماد خانواده‌شان از دنیا رفت، به شیراز رفت و سرپرستی خواهر و ۲ فرزند کوچکش را بر عهده گرفت. از همان جا دختری را برای نامزدی برگزید. با آغاز جنگ، علی‌رغم سن کم بار‌ها خود را به بسیج سپاه پاسداران معرفی کرد تا اینکه پس از یک دورۀ آموزشی به سر پل ذهاب اعزام شد و پس از بازگشت به دیوان‌دره کردستان رفت.

زودتر از موعد مقرر، برای رفتن به سربازی اقدام کرد و دوره آموزشی را در صفر ۵ کرمان گذراند.

اطاعت پذیری‌اش از فرماندهان خوب و توصیه‌اش به بقیه درس خواندن بود. به عنوان خدمه تانک در لشکر ۹۲ زرهی ارتش حماسه‌ها از خود آفرید. محمدرضا در حفظ بیت‌المال بسیار کوشا بود و زمانی که دستور عقب‌نشینی صادر شد، برای آوردن تانک برگشت، چرا که می‌خواست به دست دشمن نیفتد.

در حالی که ۲ هفتۀ دیگر تا پایان خدمتش مانده بود، در مرحله سوم عملیات رمضان به تاریخ بیست و سوم تیر ماه ۱۳۶۱ به شهادت رسید.

مادرش می‌گوید: شب شهادتش که مراسم گرفتیم، آمد به خوابم. گفت: «مادر با گریه کردن آبروی مرا نبری! همان صبری که حضرت زهرا (س) در کربلا داشت، شما هم باید داشته باشی.» گفتم: «چشم.» کربلا که رفتم، گریه می‌کردم و دعا می‌خواندم. ناگهان خوابم برد. او را دیدم که زیارت‌نامۀ عاشورا را به من داد و گفت: «هر روز این دعا را می‌خوانم و ترک نمی‌کنم.»

او که از ذوق و قریحه نویسندگی برخوردار بود در دستنوشته‌های خود به مسئله جنگ اشاره کرده است. در یکی از دستنوشته‌ها آمده است:‌

ای جنگ زدگان دشت جنوب‌ای کوچ نشینان دیار غریب
باز آیید
خانه‌هایتان خالی
مرغانتان خالی از دانه
مرغانتان تشنه
سگ‌هایتان با محبت
گاوانتان پر شیر
اسب‌هایتان بی سوار
کلاس‌هایتان بی محصل
بازآیید
دشت گرم جنوب چشم انتظار شماست
کرخه از فراق شما دلگیر است
بازآیید
با قمقمه آبمان مرغانتان را سیراب کرده‌ایم
گاوانتان را به چرا برده‌ایم
اسبانتان را تیمار کرده‌ایم
سگ‌هایتان را نوازش نموده‌ایم
و خانه‌هایتان را آباد خواهیم کرد
باز آیید
دشمن مذبوحانه در حال فرار است
گورهایشان در مزارع شما پربار شماست
کارون از خون دژخیم رنگین است
بازآیید
غبار از چهره بشویید
کوچه‌ها را جارو کنید
مدرسه‌ها را بگشایید

انتهای پیام/ ۱۴۱

نظر شما
پربیننده ها