به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از اراک، در قسمتی از آرامستان شهر اراک یادمانی ویژه قبور 5 تن از شهدای هشت سال دفاع مقدس است که پس از جنگ در مراحل تفحص شناسایی و به عنوان شهید گمنام در دل قطعه شهدای گمنام آرامستان جای گرفتند.
پس از برگزاری مراسم تشییع پیکرهای 5 شهید گمنام در سال 84 همواره این مکان مامن و جایگاه دل شکستگانی گشت که بند دخیل و التماس خود را به قبورشان بسته و از آنان مدد خواستند.
هر ساله در این قطعه به همت جمعی از عاشقان و شیفتگان شهدا مراسمهای بسیاری برگزار و با جریان سازی فرهنگی ایجاد شده در مسیر ترویج فرهنگ ایثار و شهادت همواره توانسته سیل بسیاری از جوانان را به سمت خود فرا بخواند.
مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان مرکزی با اشاره به شناسایی هویت یکی از شهدای والامقام یادمان اصحاب الشهدای آرامستان اراک اظهار داشت: شناسایی هویت این شهید یکی از اتفاقات بسیار خجسته تلقی شده و با نامدار شدن این شهید گمنام اسباب پایان چشم انتظاری خانواده وی پس از سال 61 که تاریخ مفقودی او بوده، فراهم شده است.
وی افزود: شهید روحانی "محمد حسین مختاری" فرزند محمدعلی متولد 1 اردیبهشت 1336 از استان یزد که در لیست اعضای بسیج تیپ 18 الغدیر سپاه در عملیات رمضان و منطقه شلمچه به شهادت رسیده و از تاریخ 23 تیر61 در میان اسامی مفقودین قرار گرفته است.
سرهنگ شامحمدی تصریح کرد: به همت کمیته تفحص شهداء هویت این شهید شناسایی و پس از 10 سال از مراسم تشییع ایشان در استان مرکزی نام دار شد.
مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان مرکزی با اشاره به جایگاه شاخص شهداء گفت: انقلاب اسلامی ایران با خون شهدا آبیاری شده و اکنون به برکت این شجره طیبه، کشور توانسته به استقلال برسد و نقش مهمی در معادلات جهانی ایفا کند.
در ادامه دلنوشتهای که به همین مناسبت نگاشته شده است را میخوانید:
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور...
خفتگان در دل قطعه اصحاب شهداء همان غیور مردان دیروزند که سالیان دفاع مقدس مردانه بند پوتینهای خود را بسته و رهسپار مسیری شدند که شهادت ره آوردش بود.
هنوز هم نسل یعقوبها و اشکها و نالههای زبانزد در این دیار گویی وجود دارد و شاعر برای بار دیگر باید " یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور، کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور" را بسراید.
مادر بی قرار سرزمین من که از تبار یزدی، اکنون خود را برای خواندن لالایی دوباره فرزندت آماده کن چرا که دیگر از آن قامت سرو مانند پسرت تنها مشتی استخوان بازگشته و آغوشت را به اندازه همان کودکیاش باز کن این بار فرزندت با تنی کوچک و قدی خمیده در لابهلای استخوانهایش برای 33 سال امیدواریت سوغات آورده.
در آغوش که گرفتی بگذار بعد از لالایی تو او برایت از قصه سالهای دوریش در گوشت آرام نجوا کند. از سالهایی که وقتی تو در خلوتت به دنبالش میگشتی او در اینجا و در دل این خاک آرام خوابیده بود و مادر دیگری هر پنج شنبه برایش گل میآورد.
ای مادر این بار نام فرزندت را با صدای بلند فریاد بزن و به خطاط بگو با زیباترین خط بر مزارش نامش را حک کند چرا که سالها سیاهی چشمانت را و گرمی دستانت را برای دیدن و دست کشیدن بر مزار بزرگمرد خانهات آماده کردهای.
برخیز و رخت نو بر تن کن و با عطری فاطمی در آغوش گرم خود دوباره جایش ده.
انتهای پیام/