روایت مریم کاظم‌زاده از ماجرای گروگان گرفتنش به دست کومله

خبرنگار زن دوران دفاع مقدس و همسر شهید اصغر وصالی روایتی از ماجرای گروگانگیری‌اش به دست کومله را روایت کرد.
کد خبر: ۵۲۵۶۳۸
تاریخ انتشار: ۰۹ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۰:۱۳ - 30May 2022

روایت مریم کاظم زاده از ماجرای گروگان گرفتنش به دست کوملهبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سیده فاطمه سادات کیایی؛ «مریم کاظم‌زاده» همسر شهید «اصغر وصالی» و خبرنگار حاضر در ميان رزمندگان به ماجرای گروگان گرفتنش به دست کومله‌ در کتاب «او یک دستمال سرخ بود» اشاره کرده است. در ادامه بخشی از روایت‎های او را می‌خوانید.

«بهاره» دختر جوان کردی که مرتب جلوی در مقر سپاه می‌آمد و خودش را ۱۶ ساله معرفی می‌کرد، یکی از بومی‌هایی بود که با سادگی خاصش به وضوح نشان می‌داد قصد جمع‌آوری اطلاعات از ما را دارد. یکبار هم با تحلیلی که همراه اصغر از رفتار‌های او داشتیم، قرار شد به داخل دعوتش کنیم. بهاره که مشخص بود خیلی بیشتر از ۱۶ سال دارد، با سادگی زایدالوصفش از تعداد نیرو‌های ما و... می‌پرسید. کمی بعد بهاره خود را لو داد و گفت توسط برادرش که از اعضای دموکرات بود، فریب داده شده. او صادقانه خیلی از حرف‌ها را به من گفت و، چون یک نوع رابطه دوستی بینمان حاکم شده بود، کم‌کم ارتباط بیشتری برقرار کردیم تا آنجا که یکبار تصمیم گرفتم همراه او برای خرید به بیرون مقر بروم. در همین حین مذاکرات هیئت حسن‌نیت با سران دموکرات برقرار بود و اتفاقات عجیبی در خیابان‌های مهاباد انتظارمان را می‌کشید.

دیدن شلوغی بازار و مردمی که جنب‌و‌جوش می‌کردند، صحنه‌هایی بودند که بعد از آمدن به مهاباد کمتر دیده بودم. کمی بعد مقابل مقر دموکرات رسیدیم. بهاره گفت اینجا مقر ماست. حین گفتگو بودیم که ناگهان اتومبیل استیشن بزرگی پشت‌سر ما ترمز زد و یک نفر با لباس کرد محلی از آن پیاده شد. مرد که کارت سفید ساده‌ای در دست داشت بی‌مقدمه پرسید: با اجازه کی آمدید بیرون؟ گفتم: شما؟ گفت: کومله. من هم گفتم: به شما چه ربطی دارد؟ مرد عصبانی شد و گفت: آمده‌ای برای شناسایی! حرفش را رد کردم و در این حال بهاره به زبان کردی به آن‌ها توپید.

کار داشت بالا می‌گرفت که یک اتومبیل متعلق به دموکرات‌ها از راه رسید و شروع به بحث و جدل با کومله‌ها کرد. دموکرات در آن زمان مسلط بر شهر بود و خود آن‌ها هم با هیئت حسن‌نیت مشغول مذاکره بودند، بنابراین وقتی که اصغر وصالی متوجه مشکل ما می‌شود و ضدانقلاب را به کوبیدن شهر با خمپاره تهدید می‌کند، دموکرات‌ها برای اینکه فرصت مذاکره را از دست ندهند، به کمک ما آمدند. پیروز این دعوا، دموکرات‌ها بودند که ما را سوار لندرور کردند تا به مقر سپاه برسانند. چون فکر می‌کردم اصغر و بچه‌های سپاه متوجه مشکل من نشده‌اند، از راننده خواستم سر خیابان نگه دارد تا خیلی خونسرد به مقر بروم. اما همین که به در مقر رسیدم، اصغر گفت: گروگانتون گرفته بودند؟!

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها