به گزارش خبرنگار دفاعپرس از خرم آباد، «حبیبالله شاهکرمی» در سال ۱۳۴۳ در بروجرد متولد شد، وی پس از تحصیلات متوسطه وارد دانشسرای تربیت معلم شد و با شروع جنگ تحمیلی به منطقه جنگی جنوب کشور اعزام شد و در ۲۶ دی سال ۱۳۶۵ در منطقه جنگی شلمچه و در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید.
از حبیبالله شاهکرمی وصیتنامهای بر جای مانده است که یک سال پیش از شهادتش از مادرش میخواهد در صورت شهادت با دستان او به خاک سپرده شود که متن این وصیتنامه به شرح زیر است.
«بسمالله الرحمن الرحیم
هر فردی از افراد بشر وقتی به خود میآید از خودش میپرسد به كجا میروم به جز از این زندگی؟ به كجا میانجامد این زندگی؟
همانطوری كه پرسش از مبدا نیز فطری است اینکه من نبودم، پیدا شدم، چه كسی مرا پدید آورد؟ این جانب كه یک تحلیل عقلی مختصر کردم، دریافتم، کسی که به مبدا آفرینش معتقد است نمیتواند معاد را انکار كند و این افكار مرا وادار به نوشتن وصیتنامه میكند، چون حس میكنم كه چند روزی دیگر در این دنیا هستم بنابراین بر آن شدم كه وصیتنامه خودم را تعیین كنم كه شاید این وصیتنامه بر روی یکسری از افراد تأثیر گذارد.
پدر و مادر! چند روز دیگر به میدان انتخاب میروم، جایی باید انتخاب كرد که با چه كسی میخواهی معامله كنی و من با توجه به آنكه چند سالی است كه خدایم را كه رب و همه چیز من میباشد شناختم، جز ندامت و توبه به درگاهش و سجده كردن در درگاهش و درخواست استغفار چیزی نداشتم.
تصمیم گرفتم در این میدان و در این عرصه تجاربم، تجاربی سودمندانه كنم و به خاطر همین در این بین هر چه داشتم؛ پدر، مادر، خواهر، برادر گذاردم تا آن چیزی را كه نداشتم به دست آورم، چرا كه برای یافتنش از خانهام به سوی نور هجرت كردم و اكنون در ازای لقاء یار، جانم را میدهم كه البته آن هم متعلق به یار است و پیش من امانت است.
چون وعده الهی حق است كه هر كس به جان و مال با خداوند تبارک و تعالی معامله كند خدا نیز او را وعده خوشبختی میدهد، لذا انتخابم را با ورود در گروه نور كه مقدمه معامله با خداست، آن هم با جان قرار دادم.
میخواهم دعا كنید تا خداوند كریم مرگ مرا شهادتم قرار دهد، چرا كه به راستی دیوانه «الله» هستم و برای لقایش جان بیارزشم را نثار میكنم و افسوس كه جز این تحفه ناچیز، چیز دیگری در محیط ندارم و از خداوند متعال میخواهم كه شهادتم را طوری قرار دهد كه بدنم در راه رسیدن به او پودر شود چون میدانم تنها به این وسیله است كه شایستگی ظهور در پیشگاه خداوند را خواهم داشت و از خداوند میخواهم كه در آخرین لحظات عمرم امام زمان(ع) را به من نشان دهد، چون خیلی علاقه عجیبی به آن مولا دارم.
پدر و مادر! میخواهم امتحان كنم شما را كه چهقدر به اسلام پایبند هستند و آن امتحان این است: در نبودم خنده بر لبهایتان باشد تا این خنده تیری باشد بر قلب كور دلها و در ضمن میخواهم در مجلس بزرگ داشتم سخن از مظلومیت امام علی(ع) گفته شود و همچنین مظلومیت سرور و سالارمان امام حسین(ع)».
ای مردم! «حبیب» یک عمر بنده به درگاه خداوند یكتا بود. «حبیب» را یک عمر خداوند میخواند ولی از درگاهش فراری بود، «حبیب» را یک عمر معشوق از بلا نجات میداد ولی سپاس نمیگفت، از شما یک تقاضا دارم؛ تو را به خدا در این آخرین لحظات كه به خاكم میسپارید، مانع فرار من از درگاه خداوند شوید دستها و پاهایم را اگر دست و پایی داشتم با یک طناب ببندید و مرا بر روی زمین بكشید و به طرف قبر ببرید تا خداوند به خاطر شما انسانهای مخلص مرا عفو كند.»
شاهکرمی در ۲۴ دی ۱۳۶۴ یک سال پیش از شهادتش در وصیتنامهاش از مادرش میخواهد در صورت شهادت با دستان او به خاک سپرده شود».
انتهای پیام/