به گزارش خبرنگار دفاعپرس از همدان، شهید غواص «امیر طلایی» شهید شاخص شهرستان همدان در سال ۱۴۰۱ است، که خصوصیات او همچون معلمی دانشآموزان استثنایی، مربی رشته ورزشی رزمآوران، اعتقادات و اخلاقش از ملاکهای انتخاب این شهید والامقام، به عنوان شهید شاخص است.
«امیر طلایی» یکم خرداد ماه سال ۱۳۳۹ در شهرستان همدان به دنیا آمد، این شهید در رشته مددکاری در مقطع کارشناسی تحصیل کرد و در شغل معلمی مشغول به خدمت بود که با شروع جنگ تحمیلی به جبهههای حق علیه باطل شتافت و در چهارم دی ماه سال ۱۳۶۵ با سمت غواص در اروندرود براثر اصابت گلوله به شهادت رسید و پیکر بیسرش بعد از سه ماه به آغوش خانواده بازگشت؛ مزار این شهید بزرگوار در گلزار شهدای باغ بهشت همدان است.
توفیق شد تا با جمعی از دوستان با «عذرا طلایی» مادر شهید امیر طلایی، در منزل این شهید دیداری داشته باشیم. از دیدارمان بسیار خوشحال بود و با لهجه همدانی گفت «قِدِمتان سر چِشمُوم، ممنون که به یادوم بودید».
این مادر شهید با همان لهجه شیرین، به بیان خاطراتی از فرزند شهیدش پرداخت و اظهار داشت: خاطرم هست روزی که امیر به دنیا آمد حدود سه ماه بود که در باغ مشغول چیدن گیلاس بودم، یکی از کارگرهای خانم باغ خبر نزدیک شدن تولد امیر را به من داد، به منزل رفتم و تعدادی لباس نوزاد آوردم تا اینکه در یکم خرداد در باغ و بدون قابله به دنیا آمد.
وی از عشق فرزندش از کودکی به امام حسین (ع) گفت و افزود: از سن ۵ سالگی تمام بچههای محل را در داخل حیاطمان جمع میکرد و به آنان میگفت که بلند بگویید «یا حسین»؛ از همان سن از من میخواست که برایش مشک و لباس مشکی بخرم. از کودکی، خدایی و حزباللهی بود و در آخر هم بدون سر به مقام شهادت رسید.
مادرشهید طلایی با اشاره به هوش و ذکاوت بالای فرزندش، تصریح کرد: پسرم معلم مدرسه استثنایی بود و میگفت اگر من بتوانم این دانشآموزان را تربیت کنم رضایت خدا را جلب خواهم کرد، علاقه فراوانی به قرآن داشت و شبهای چهارشنبه در منزل جلسه قرآن برگزار میکرد و میگفت مادر جان ثواب دارد، شامی برای اعضای جلسه درست کن.
این مادر شهید از آرزوی دامادشدن فرزندش گفت و افزود: وقتی که گفت میخواهم به جبهه بروم، گفتم امیر جان اول ازدواج کن هر سری میگفت این دفعه که از جبهه برگشتم ازدواج میکنم؛ ولی خودش هم میدانست که ماندنی نیست و راه شهادت را انتخاب کرده بود و این سخنان را برای دلخوشی من میگفت.
وی ابراز داشت: آخرین شبی که به همدان برای مرخصی آمده بود، میخواست برود حمام که گاز نداشتیم و مجبور شد فقط لباسهایش را عوض کند و گفت در جبهه حمام خواهم کرد، فردای روز اعزامش هم خبر شهادتش را آورند.
مادر شهید طلایی از روز شنیدن خبر شهادت فرزندش گفت و ادامه داد: خاطرم هست آن شب بمباران بود و دخترانم هم به منزل ما آمده بودند و همه در زیرزمین بودیم، ناگهان خوابم برد و در خواب امیر را دیدم که با بادگیر آبی آمده بود، در را برایش باز کردم و گفتم امیر آمدی، یک ساعت از خوابم نگذشته بود که خبر شهادتش را آوردند.
وی افزود: امیر، اول زمستان به شهادت رسید و بعد از سه ماه پیکرش را بدون سر برایم آوردند، روزی که پیکرش را آوردند بدنش ورم کرده بود و حدود پنج کفن به بدنش پیچیده بودند، امیر در انگشت شستش یک علامت داشت، وقتی میخواستند زیپ لباسی که امیر در درونش بود را باز کنند گوشت بدنش به زیپ گیر کرد که دیگر اجازه ندادم و گفتم این اگر امیر باشد که پسرم است، اگر فرزند کسی دیگر هم باشد فرقی ندارد و باز هم پسر من است.
این مادر شهید ادامه داد: فرزندم سرش را در راه امام حسین (ع) داده بود، وقتی فهمیدم که بی سر است؛ گفتم سرش فدای سر امام حسین (ع) سرش فدای علی اکبر، خاطرم هست زمانی که سه روزه بود هنگامی که مادرم میخواست پاهایش را بشورد از دستش سر خورد و سرش به داخل شن داخل رودخانه رفت، روزی هم که امیر به شهادت رسید به مادرم گفتم خاطرت هست در دوران نوزادی سرش به داخل شن رفت، امروز هم بعد از سه ماه امیر بدون سر آمده است و سرش در آبهای اروند مانده است.
وی از بیتابیهایش بعد از شهادت فرزندش گفت و افزود: بعد از مدتها از شهادت امیر، هر روز بعد از نماز صبح به باغ بهشت بر سر مزار فرزندم میرفتم و خانواده من را آنجا پیدا میکردند، تا اینکه یک روز خوابی دیدم که نوهام دستم را گرفت و من را به داخل باغی برد، باغی که پر از میوه و دارای حوض فیروزهای بود که ناگهان امیر را دیدم و گفت مادر، جای من خوب است؛ بیتابی نکن، اگر ناراحت باشی من را از این باغ بیرون میکنند و ناگهان از خواب بیدار شدم.
مادر شهید طلایی با اشاره به علاقه بیش از حد پدر شهید به فرزندش گفت: پدر شهید بسیار بیتابی میکرد و در آخر هم از شدت غصه سرطان گرفت، امیر انسان نبود یک فرشته بود و رفتنش برای همه سخت بود.
در پایان این دیدار مادر شهید از ما دعوت کرد که اتاق شهید را نگاه کنیم، از عکسهای دوران کودکی و مقامهای ورزشی که شهید کسب کرده بود همه داخلش اتاقش بودند، در آخر هم با مادر شهید عکس یادگاری گرفتیم و از این مادر شهید خواستیم که برای تمامی جوانان دعا کند تا ادامه دهنده راه فرزند شهیدش باشند.
انتهای پیام/