به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، تصویر پیش رو به یادگار مانده از دو صاحب هنر است که کمتر کسی آن را ندیده است. تصویر فوق متعلق بسیجی «امیرحسین صاحب هنر» که در عملیات «الی بیت المقدس» توسط عکاس بسیجی «کاظم اخوان» به ثبت رسیده است. امیرحسین صاحبهنر در ۲۷ مرداد ۱۳۶۱ در منطقه عملیاتی «شرق بصره» به شهادت رسید و «کاظم اخوان» حدود چهل روز پیش از شهادت «امیرحسین» در «لبنان» به همراه «حاج احمد متوسلیان» جاودانه شد.
امیرحسین صاحبهنر تنها فرزند پسر خانواده که نور چشم پدر و دلخوشی بزرگ مادر بود در کاشان متولد شد. پدرش، بسیار سخت کوش و زحمتکش بود. با مرارت زیاد کسب روزی حلال میکرد و همین نان حلال پدر هم تاثیرات زیادی بر خانوادهاش داشت. او از پدر و مادر آموخته بود که مسیر سخت و ناهموار زندگی را با «حب الحسین» هموار کند.
او در اوج معصومیت و لطفات دوران نوجوانی، هنگامی که معصیت و سیاهی جانها را سخت میآزرد، دل باخته به مهر امام روح الله(ره) بود و این گونه به سرعت مسیر رشد و تعالی را پیمود و لحظه به لحظه به کمال مقربتر شد.
به تبع پدر، روح بزرگ امیرحسین هم با کلامالله انس زیادی پیدا کرده و اهل قرائت و تلاوت قرآن بود. از هر فرصتی برای حفظ سوره های قرآن استفاده می کرد. ریشه های اعتقادی امیرحسین، قرآنی بود. از سه سالگی او را به جلسات قرآن میبردند و صدای تلاوت قرآن پدر همیشه فضای خانه را معطر میکرد... همین چیزها بود که از او یک «عاشق» ساخت.
همانقدر که امام را دوست می داشت از شاه و اعوانش و همه همفکران یزیدی مسلکاش بیزار بود. سر همین نفرتی که از رژیم ستمشاهی داشت به شاه ملعون و رژیم ستمشاهی فحش داده بود و موقع فرار، با چوب به پایش زده بودند اما چیزی به مادرش بروز نداده بود.
هنرمند کوچک انقلابی
در مقطع راهنمایی درس را رها کرد. روح هنر در وجودش بیداد میکرد. پس از ترک تحصیل به دنبال کسب هنر خوشنویسی و نقاشی رفت. به هر جا میرسید تصویر چهره پیر و محبوبش امام را نقاشی می کرد. خط هم که می نوشت همه اش شعارهای انقلابی و جملات معنوی بود.
مادر میگفت: «همه چهارده، پانزده سال عمرش، امیرحسین چهارده، پانزده آرزو هم نداشت! انگار دلش را با محبت امام (ره)، یکدل کرده بود. همیشه می گفت من شهید می شوم. به گونهای میگفت که هم آرزوی قلبیاش را به زبان میآورد و هم سرنوشت محتومی که نسبت به وقوعش یقین و اطمینان قلبی داشت. با شوق و وجد میگفت و شیدایی بروز میداد. فوق العاده خوش خلق و خوشرو و مهربان بود. بی تکلف و آسوده با همه صمیمی می شد؛ خونگرم و مودب با خواهرش خیلی صمیمی بود تا به خانه می رسید. می رفت سراغش و با آب و تاب از فعالیتهایش برای او میگفت.»
شیرینی اجازه جبهه است
امیرحسین وقتی خبر شهادت شخصی را میشنید میگفت: «خوش به حالش. داماد شد.» میگفت: «برای شهید گریه نمیکنند. برای جوانی گریه میکنند که به مرگ طبیعی از دنیا رفته باشد.» مرگ را جز از کانال شهادت، خسارت عظیم می دانست.
فامیل و دوستان هنگامی که خبر اعزام به جبههاش شنیدند، گفتند: «نرو جبهه! هم تنها فرزند پسر خانواده ای، هم پدر و مادرت بهت نیاز دارند.» ناراحت میشد. به مادرش میگفت: «چرا این طوری می گن؟ من نرم پس کی بره؟ شهادت لیاقت می خواهد.»
مادر میگوید: نه آنکه ناراضی باشم، ناراضی نبودم؛ مخصوصا که خودم هم از محبان امام و انقلاب بودم. فقط سن و سال کم امیرحسین باعث شده بود حرفی نزنم و سکوت کنم. ناراحتی امیرحسین و شدت ایمان قلبیاش را که دیدم، تاب نیاوردم و گفتم: «پسرم! برو اگر دعوت شده زیرا کسی نمی تواند مانعت شود.» خیلی خوش حال شد. انگار دنیا را بهش دادند. بلافاصله رفت شیرینی خرید و برگشت و گفت: «شیرینی اجازه جبهه است!»
ویژگیهای تصویر امیرحسین صاحب هنر
از ویژگیهای تصویر امیرحسین صاحبهنر میتوان به جوان بودن، جهاد فی سبیلالله و همواره در سایه توسل به ائمه اطهار و معصومین (ع) و قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس (پیشانی بند شهید) زندگی کردن اشاره کرد. با توجه به تصویر حضرت امام (ره) بر روی روزنه دید تفنگ میتوان گفت حرکت مومنان و مجاهدان راه خدا، متکی به روحانیت آگاه و پیروی از ولایت فقیه بوده است.
با توجه به اینکه شهید دست بر روی چانه خود گذاشته و غرق در تفکر است، بیانگر این معناست که جوانان مومن و متدین بسیجی این راه را با تفکر، تعقل، آگاهی کامل و بینش اسلامی انتخاب نموده و براساس یک اندیشه ناب اسلامی و استوار دراین صراط گام نهاده اند. همچنین با اشاره به انگشتر در دست شهید میتوان گفت جوان حامل ارزش ها و در یک کلام عابد شب و شیران روز میباشد.
فرازی از وصیت نامه شهید امیرحسین صاحب هنر
چرا هنوز دیوارهای شهر که هرجای آن از خون شهیدان رنگین است خالی است؟ چرا شما سخنان امام را نمینویسید؟ چرا کوچهها از سخنان امام و از عکس شهدا خالی است؟ مسئولیت شما سنگین است و باید این مسئولیت را به نحو احسن انجام دهید و نگذارید که دشمنان ما سوء استفاده کنند.
از واحدهای فرهنگی سپاه و جهاد و ارگانهای دیگر تقاضا میکنم به عنوان یک برادر کوچکتر سخنم را گوش بگیرند و در ماه یا هفته یک روز را به عنوان تبلیغات در شهر اعلام کنید و از مردم تقاضا کنید که با رنگ زدن شهر حال تازه ای به شهر بدهند و چشم دشمنان اسلام را کور و روح شهدا را با این عمل خود شاد کنند.
تو ای برادر مبارز و با ایمان پاسدارم، در تمام حرکاتتان خدا را در نظر بگیرید. در ایمانتان خلوص، در عملتان پاکی و در صحبتتان حق را فراموش نکنید من از روی دلسوزی به جامعه اینها را می نویسم و از شما میخواهم که هیچوقت امام را تنها نگذارید و از پشتیبانی روحانیت اسلام دست برندارید که والله مسئولید. شما ملت یار و یاور سپاه، این ارگان انقلابی باشید و نگذارید که دشمنان اسلام به این ارگان لطمهای وارد آورند و جلو شایعات دشمن را بگیرید و گوش به فرمان امام باشید و در جهاد سازندگی شرکت کنید و چشم دشمنان را کور کنید.
یک صحبت کوچک با برادران پاسدارم دارم: «تو ای برادر مبارز و با ایمان پاسدارم، در تمام حرکاتتان خدا را در نظر بگیرید. در ایمانتان خلوص، در عملتان پاکی و در صحبتتان حق را فراموش نکنید و من از اینجا دست یکایک شما پاسداران عزیز را از صمیم دل می بوسم و در بهشت منتظر شمایم، چون عاقبت باید رفت پس چه بهتر انسان با مرگ سرخ از دنیا برود. مرگ با عزت اگر خونین است، بهتر از زندگی رنگین است.»
انتهای پیام/