به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، پایگاه اطلاعرسانی هیئت معارف جنگ شهید صیاد شیرازی شرح مستندی از گردانهای ۸۲۱ و ۸۳۱ غیرسازمانی بلال از یگانهای نزاجا در اصفهان اسفند ۱۳۶۰ تا آبان را ۱۳۶۱ منتشر کرد که به شرح زیر است:
«نزدیک ظهر بود که گلولههای مستقیم تانک و توپخانه، خطوط پدافندی ما را مورد هجوم قرار میدادند و تلفاتی از ما میگرفتند. سنگرها هنوز آماده نشده بودند و بچهها به سرعت در حال جابجایی گونیهای خاک بودند و جهت سنگرهای عراقی را به سمت دشمن تنظیم میکردند.
در این هنگام سرباز فداکار دیگری که اسم او در خاطرم نیست، در اثر اصابت ترکش به شدت مجروح شد و پس از آماده شدن آمبولانس به خارج از محل هدایت شد. به آقای فلاحی گفتم: ما حالا درگیر پاتکهای زیادی خواهیم بود و صلاح نیست شما اینجا بمانید و با اصرار زیاد او را به همراه آمبولانس به پشت جبهه روانه کردم. در تمام این مدت، معاون من ستوان «علیاکبر کریمی زارچی» نیز همراهم بود و در کنار سایر پرسنل وظیفه فعالیت میکرد. هرگاه لازم بود به او دستوراتی میدادم و مقداری از کارها را او انجام میداد.
هنگام ظهر، نماز به صورت فرادی برگزار شد. ناهار، غذای گرمی در پاکتهای پلاستیکی بود و من خیلی از آن لذت میبردم؛ چون روز نخست عملیات در خط مقدم به ما غذای گرم دادند. با خودم میگفتم صاحبان قدرت در شرق و غرب بیایند و ببینند که مسئولین نظام و امت شهیدپرور چگونه از رزمندگان خود حمایت میکنند و روز اول عملیات به نیروهای خط مقدم غذای گرم میرسانند و آنها با اشتهای کامل آن را میل میکنند. پشت سر هم ماشینهای تانکر آب با جمله «یا سقای کربلا» که روی آن نقش بسته بود، میآمد و آب توزیع میکرد.
از بعد از ظهر آن روز کمکهای مردمی به صورت سیلآسا به منطقه آورده و تقسیم شدند. روحیه نیروها سرشار از صلابت و ایستادگی در مقابل تحرکات دشمن بود و به همین خاطر خدا را شکر میکردند. خط پدافندی، تحکیم یافته بودند و استحکامات درست شده بودند.
گونیهای خالی رسیده پر از خاک میشدند و با آن سنگر ساخته میشد. فعالیت شدیدی در خط مقدم در جریان بود؛ درگیری با دشمن، ساخت سنگر، هدیههای مردمی و… ارتش، سپاه و بسیج، برادرانه در کنار یکدیگر فقط به الله فکر میکردند و این همه امدادهای غیبی هر لحظه به صورتی نمایان بود.
گلولههای دشمن زمانی که اصابت میکردند، کمترین خسارت را برجا میگذاشتند و یا بدون خسارت منفجر میشدند و یا به هدف برخورد نمیکردند. بمبارانهای هوایی منطقه را فرا گرفته و در پروازهای متعدد، خطوط پدافندی ما را که کاملاً مشخص بود، بمباران میکردند. خداوند آنچنان ترسی را بر دل دشمنان اسلام مستولی کرده بود که بمبها به هدف برخورد نمیکرد و خط پدافندی، محکمتر و بچههای رادیو، تلویزیون و خبرنگاران جنگی، مصاحبه و فعالیت خود را شروع کرده بودند.
رزمندگان اسلام علاوه بر تیراندازی به سوی دشمن و مصاحبه با خبرنگاران، با خدای خود راز و نیاز میکردند و در دل از معبود خود تشکر میکردند؛ خدایا، تو ارحمالراحمین هستی؛ تو رحیمی.
گلولههای توپخانه، تیر مستقیم تانک یا تفنگ ۱۰۶، بمباران هوایی؛ اما تلفات هیچ. آیا اینها امدادهای غیبی نیستند که مواد منفجره بیاثر شده است؟ این جمله زمان درگیری بسیار بر زبان بچهها جاری میشد: «یا حجة بن الحسن عجل علی ظهورک» گرمای هوا و تابش خورشید میخواست اثر بگذارد؛ اما نسیم ملایم بهاری با وزیدن خود، جسم و روح بچهها را شاد میکرد و آنها لذت میبردند.
هرچه موجود بود به لطف پروردگار تجلی میکرد. همه امکانات از آن خداست. مارش عملیات رادیوی جبهه، پخش اخبار سراسری و اعلامیههای مشترک قرارگاه عملیاتی کربلا بر روحیه بچهها میافزود و الطاف خداوندی را شامل حال ما میکرد. همه یک صدا میگفتند: «خدایا - خدایا تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار.»
روز اول عملیات، در منطقه محل استقرار ما گذشت. از نقاط جنوبیتر ما که قرارگاه دیگری بود، خبر میرسید آنها صبح امروز خط را شکسته و جاده اهواز - خرمشهر را آزاد کردهاند. همچنین از نقاط شمالیتر محدوده ما که حوزه عمل قرارگاه دیگری بود، خبر میرسید هنوز خطوط پدافندی دشمن سقوط نکرده است و عراقیها به شدت مقاومت میکنند.
بدین لحاظ ما بیشتر مراقب ناحیه شمالی بودیم تا مبادا پاتک از آن ناحیه به سمت ما شروع شود. چون احتمال میرفت عراقیها از دو جناح و به صورت گاز انبری ما را قیچی کنند؛ لذا بچههای سپاه که بیشتر به موتور سیکلت مجهز بودند، با آر پی جی از خاکریز ما به سمت غرب رفته و از ناحیه جنوب به سمت شمال عمل نفوذی و حرکات ایذایی میکردند تا بدین ترتیب دشمن هم تصور نماید کاملاً در محاصره است.
علیرغم تمام این مسائل، قرار بود شب دوم به سمت غرب و مرزهای بینالمللی ایران و عراق حرکت کنیم و خاک زرخیز و شهیدپرور خوزستان را از لوث وجود بعثیان پاکسازی کنیم. لکن هنگام غروب همهمه افتاد که سنگرهای خود را محکمتر کنید و سنگر دیدهبانی برای شب آماده باشد؛ چرا که ظاهراً ماندگار شدهایم و تا از ناحیه شمال منطقه عملیات، که جنوب و جنوب غرب اهواز میشد، فارغ نشویم و دشمن در آن منطقه تسلیم نشود، به جلو حرکت نخواهیم کرد.
بچهها ناراحت بودند از اینکه چرا اکنون که جلوی ما باز است، ادامه نمیدهیم؛ اما طراحان بهتر میدانستند و از حیلههای دشمن باخبر بودند و بدین لحاظ زمینه را مسئولین برای دشمن مساعد نمیکردند. هرکسی نزد ما میآمد و گلایه میکرد و توقع دستور حمله را از من داشت. من هم اظهار میکردم مگر در سطح منطقه و قرارگاههای عملیاتی من چهکارهام؟ ضمن اینکه باید معتقد به نظم و تصمیمگیری فرماندهان بود و اشاره میکردم حضرت امام (ره) فرمودند: رعایت سلسلهمراتب و اطاعت از دستورات واجب است.
دشمن در ناحیه ایستگاه حمید (پادگان حمید) و غرب آن و جنوب هویزه استقامت شدیدی کرده بود؛ به طوری که درگیری در حدی بود که نیروهای خط پدافندی مستقر در کنار جاده اهواز - خرمشهر (قرارگاه میانی و جنوبی) به مدت یک هفته منتظر تحکیم موضع بودند و دشمن به صورت پراکنده و گاه متمرکز با استفاده از ثبت تیرهای توپخانه، خطوط پدافندی و عمق منطقه را زیر پوشش آتش پرحجم خود قرار میداد و صدماتی وارد و گاه تلفاتی از ما میگرفت.
آتش خمپاره دشمن را نداشتیم، زیرا دشمن در نزدیکی ما موقعیتهای دیگری نداشت؛ اما آنچه مسلم بود، دیدبانهای نفوذی توپخانه که در گودالهای محل اصابت گلولههای توپخانه (قیف انفجار) حضور فعال داشتند، فعالیت و تحرکات ما را زیر نظر داشته و آتشهای دقیقی اجرا میکردند.
منبع
گردانهای غیرسازمانی بلال، حسینعلی، خلیلی، ۱۴۰۰، ایران سبز، تهران
انتهای پیام/ 118