به گزارش خبرنگار دفاعپرس از همدان، کتاب «آدینه خونین» به قلم «مریم مهدوی» زندگینامه شهیده «کبری گنجی» است که توسط انتشارات «حماسه ماندگار» اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان همدان در ۱۴۸ صفحه به چاپ رسیده است.
شهید کبری گنجی در سال ۱۳۴۸ در خانوادهای ساده و مذهبی در روستای گنج تپه از توابع شهرستان بهار متولد شد.
او در عبادات و معنویات افضل همسالان خود شمرده میشد و حتی در مواردی گوی سبقت را از بزرگترها ربوده بود. شهید گنجی در تاریخ ۲۵ تیر سال ۱۳۶۱، قبل از حضور در راهپیمایی روز قدس و نماز جمعه همدان وصیتنامهای نزد خانوادهاش از خود برجای گذاشت و در آخرین جمعه ماه مبارک رمضان بعد از راهپیمایی روز قدس همگام با زنان انقلابی در صفوف نماز شرکت کرد. سرانجام در سن ۱۳ سالگی در اثر بمباران هوایی روز قدس در همدان به شهادت رسید.
در بخشی از کتاب آمده است:
کبری نوجوانی ۱۳، ۱۴ساله شده بود و رفتار او یک جورایی نزد خانواده و دوستانش خاص بود هیچ وقت گلایه و توقعی از خانواده نداشت با اینکه سن و سال کمی داشت درک زیادی نسبت به مشکلات اقتصادی داشت، تنها درخواستش از زمان کودکی تا آن موقع از خانواده این بود که هر جمعه برای نماز جمعه به همدان راهی شود ولی پدرش مخالف بود انقدر اصرار میکرد تا اینکه نظر پدر رو جلب میکرد و راهی نماز جمعه می شد، از زمانی که جنگ شروع شد دلهرهای در دل کبری ایجاد شد و همیشه به برادرش حسین می گفت: کاش میشد من هم با تو به جبهه بیام. یک روزی از این روزها به برادرش گفت من هم عضو بسیج شدم خداکند بشود کنار رزمندهها بجنگم.
با اینکه در روزهای جنگ پابه پای زنان مسجد فعالیت میکرد و یک جا نشسته بود و نگاه کند ولی باز هم دوست داشت کنار رزمندگان باشد و بجنگد.
یکی از این جمعههایی که در این سالهای جنگ وجود داشت کبری اصرار بیشتر ی داشت به نماز جمعه برود و پدر مخالفتش محکمتر، هر کاری میکرد تا رضایت پدر را جذب کند حتی او برای جذب نظر پدرش تمام آجرهایی که جلوی در خانهاشان بود به تنهایی با فرغونی در حیاط خانه آورد و چید.
در حالی که خستگی از پیشانیاش چکه میکرد ولی نگاهش همچنان دنبال رضایت پدر بود و پدر با دیدن تلاش کبری رضایت داد تا او هم با خواهرش و دوستانش راهی نمازجمعه بشود، شب قبل از فرا رسیدن نماز جمعه کبری با دوستانش در حالی که بقچه لباسش و وسایل حمامش در دستانش بود راهی حمام شدند و در آنجا غسل شهادت کرد انگار خبر داشت آسمان او را درحالی که خون به آغوشش کشیده می خواهد به خانه خود ببرد. آن روزها تنها چیزی که در زبان کبری میچرخید حلالیت از اعضای خانوادهاش و دوستانش بود، او از تک تکشان حلالیت خواسته بود تا اینکه روز جمعه ۲۵تیر سال ۱۳۶۱فرا رسید.
کبری برای رفتن به نماز جمعه همدان سوار مینیبوس شد کنار زن دایی اش نشست و رو به او کرد و گفت وصیتنامه را در خانه پنهان کردم وقتی برگشتی وصیت نامه ام را به مادرم بده، نگاه زندایی را لرزاند ولی نگاه خودش نمیلرزید و همچنان صورتش خوشحال و خندان بود به میدان امام خمینی همدان رسیدند پیاده شدند و در حالی که کوچه پس کوچههای همدان را کنار افراد دیگر طی میکرد و در راهپیمایی با دیگران یک صدا شده بود و میگفت: مرگ بر آمریکا، در این میان صدای بمبارانی آمد گفتند که بمبهای آمریکایی منطقهای از همدان را زده، ولی هیچکس نترسید و به راهشان ادامه دادند تا اینکه به استادیوم ورزشی آزادی یعنی همون استادیوم قدس امروز ما رسیدند آن روز جمعیت انبوه روزهداران در زیر گرمای خورشید نشسته بودند تا نماز بخوانند کبری همراه دوستش آمنه مانند بچههای هم سن و سالش میدویدند و کیسه های پلاستیکی را از فلکههایی که ترکیده بودند و آب زلالی از آن بیرون میآمد پر از آب می کردند و روی جمعیت روزهداران می پاشیدند تا با زبان روزه با وجود این همه گرما تلف نشوند. درمیان این دویدنها کبری باز هم تارمویش پیدا نبود و حواسش به پوشش موهایش بود که نکند فرارکنند و خود را به رخ بکشند.
کبری یک طرف حوضی که از ترکیده شدن فلکه ایجاد شده بود نشست و آمنه دوستش آن طرف آن حوض نشست، کبری زیر زبانش ذکر می گفت آمنه را نگاه و همچنان کیسه را پر از آب می کرد که یک دفعه آسمان غریشی کرد. گرد و غبار و خاک بلند شد، غبار همه جا را فرا گرفت آمنه گوشهای افتاد وقتی به خودش آمد دید نماز جمعه پر از خون شده، کفش و تکه های لباس و سجادههای سرخ در آسمان میرقصیدند و خون از آسمان میچکید و کبری روی دوش سربازی از او دور میشد، نگاه کبرا بسته شده بود ولی لبخندش پیدا بود. ای وای روسری کبرا از سرش گریخته بود و موهایش روی دوش سرباز در حالی که دوتا بافته بود به این طرف و آن طرف پرتاب میشد آمنه به سوی سرباز و کبری دوید، دید که کبری به آرزویش رسیده و شهادت او را به آغوش کشیده است، گنجی پایدار برای گنجتپه و نمادی از قدرت یک دختر باحیا، مهربان شده است و خاطرش در دلها باقی ماند.
انتهای پیام/