جنگ‌های افغانستان، عراق و اوکراین؛ نشانه‌های پایان هژمونی آمریکا

اگرچه بنا به دلایلی مؤلفه‌های قدرت و هژمونی آمریکا و متحدانش در جهان همچنان قابل توجه است، اما جنگ عراق و عواقب مخرب آن بعد از دو دهه، خروج بحران آفرین از افغانستان و ورود پرحاشیه به جنگ اوکراین، روشن‌ترین دلایلی است که فرا رسیدن جهان چندقطبی و پایان هژمونی بلامنازع آمریکا را نوید می‌دهد.
کد خبر: ۵۳۷۲۹۸
تاریخ انتشار: ۱۱ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۹:۴۴ - 02August 2022

جنگ‌های افغانستان، عراق و اوکراین؛ نشانه‌های پایان هژمونی آمریکا

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، القای این انگاره که توسعه و موفقیت کشور‌ها در گرو پیروی از نظم جدید جهانی به سرکردگی غرب و آمریکا است، رواج یافت. تلاش برای براندازی دولت‌های به زعم غربی‌ها «سرکش» از شوروی تا لیبی و عراق، سرنوشت عبرت‌انگیز تسلیم‌شدگانی همچون «معمر قذافی» در لیبی، تراژدی سال‌ها تاوان اعتماد دولت‌هایی در خاورمیانه و شمال آفریقا و حتی اروپای شرقی به غرب و آمریکا، روز‌های سیاه شبه مستعمره‌های آمریکا در آمریکای لاتین و اجرای تمام و کمال دیکته‌های غرب و آمریکا حقایقی است که در حافظه تاریخی جهان ثبت شده است. نکته حائز اهمیت اینکه اگر چه مولفه‌های قدرت و هژمونی آمریکا و متحدانش از جنبه‌های ایدئولوژیک، نظامی، اقتصادی و رسانه‌ای همچنان قابل توجه است، اما خروج از افغانستان و ورود به جنگ اوکراین، زنده‌ترین رویداد‌هایی است که همزمان با شکل‌گیری بلوک‌های جدیدی از دولت‌های جنوب جهانی، فرا رسیدن جهان چند قطبی و پایان هژمونی بلامنازع آمریکا را نوید می‌دهد.

هجوم به افغانستان، به بهانه حادثه ۱۱ سپتامبر و بدون وجود دشمنی مشخص

لشکرکشی به افغانستان بلافاصله پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به‌بهانه «جنگ علیه تروریسم» و بدون وجود دشمنی مشخص آغاز شد. جنگی که برای ارتش کشور‌های هم‌پیمان آمریکا، طولانی، دشوار و به زعم برخی کارشناسان، مرگبارترین ماموریت بود. پس از ۱۱ سپتامبر، نخستین کشوری که به عنوان مأمن طالبان و گروه‌های حامی القاعده مورد هجوم نیرو‌های ائتلاف غربی به سرکردگی آمریکا قرار گرفت، افغانستان بود. به این ترتیب از منظر بسیاری از کشورها، توفیق یا ناکامی ناتو در افغانستان به حیثیت و اعتبار آمریکا و مجموعه کشور‌های قدرتمند غربی و نظام هژمونی آن‌ها گره خورد.

«آمریکایی‌ها حتی خروج از افغانستان را شبانه انجام دادند تا هیچ تصویری از آن لحظه ثبت نشود. ژنرال‌های آمریکایی در جنگ دیگری شکست خوردند»

موسسه مطالعات درگیری‌ها و اقدامات بشردوستانه اسپانیا (iecah) به دنبال اعلام خروج نیرو‌های ناتو از افغانستان نوشت: ناتو درحالی از افغانستان خارج می‌شود که در مورد موجودیت خود دچار ابهام شده است. ناتو نه تنها پس از ۲۰ سال نتوانسته است ثباتی برای این کشور به ارمغان آورد و یا آن را در مسیر توسعه پایدار قرار دهد بلکه طالبان دوباره به طور کامل قدرت را در دست گرفته‌اند.

نشریه لا وانگواردیا اسپانیا نیز پیرامون خروج نیرو‌های نظامی آمریکایی از افغانستان نوشت، «آمریکایی‌ها حتی خروج از افغانستان را شبانه انجام دادند تا هیچ تصویری از آن لحظه ثبت نشود. ژنرال‌های آمریکایی در جنگ دیگری شکست خوردند». به نوشته این روزنامه، پس از ناکامی در از بین بردن القاعده و شکست طالبان، آمریکا حتی در هدف سومش، برقراری ثبات و آرامش در افغانستان شکست خورد. امنیت افغان‌ها هرگز برای آمریکا اولویت نبود.

«لوئیس میکِل اورتادو» (Lluis Miquel Hurtado) خبرنگار حوزه خاورمیانه روزنامه ال موندو در این باره گفت: اینکه بعد از ۲۰ سال، گروه طالبان فرصت یافته است تا قدرت خود را دوباره به دست‌آورد، باید باعث ایجاد این پرسش برای ایالات متحده و متحدانش شود که چه اشتباهاتی مرتکب شده‌اند که اکنون به این نقطه رسیده‌اند. اورتادو در توضیح رویکرد‌ها و انگیزه‌های نادرست آمریکا و ناتو گفت: هجوم به افغانستان، به سرعت پس از ۱۱ سپتامبر به عنوان جنگ علیه وحشت و بدون وجود دشمنی مشخص آغاز شد. استراتژی که با انتخاب متحدان ضعیف، فاقد هرگونه دانش و آگاهی در مورد واقعیت مسئله بود. یک مداخله نظامی، تحریک‌کننده‌تر از آنچه بتوان تصور کرد.

به این ترتیب نظامیان ناتو، به عنوان پیام‌آور صلح و ثبات به افغانستان وارد شدند، اما آنچه شاهد آن هستیم کشیده شدن این کشور به ورطه جنگ داخلی، بی‌ثباتی هرچه بیشتر و برجای گذاشته شدن ده‌ها هزار کشته غیرنظامی افغان است؛ بنابراین چه از لحاظ نظامی و چه از نظر تحقق دیگر اهداف تعریف شده برای این تهاجم نظامی، آنگونه که کارشناسان آمریکایی و غربی اذعان می‌کنند، اشغال افغانستان دستاوری نداشت. جنگی که نه تنها باعث وخیم‌تر شدن اوضاع مردم مظلوم افغانستان و نا آرام‌تر شدن این کشور شد، بلکه هزینه‌های جانی، مالی و روانی قابل توجهی برای همسایگان و کشور‌هایی اروپایی که به سرکردگی واشنگتن ناگزیر به مشارکت در این جنگ شدند، به همراه داشت.

عراق، شکست غرب در یک جنگ ابدی

«خِما مارتین مونیوز» استاد جامعه‌شناسی جهان عرب و اسلام از دانشگاه خودمختار مادرید در کتاب «عراق؛ یک شکست غرب» می‌نویسد تاریخ عراق که همواره به جنگ‌های داخلی و خارجی و با به حاشیه راندن شیعیان و کرد‌ها رقم خورده است، با تهاجم غیر قانونی ائتلافی به رهبری آمریکا در مارس ۲۰۰۳ به نقطه عطفی رسید که روشن‌ترین دلیل بر شکست غرب در منطقه خاورمیانه است.

شامگاه ۱۹ مارس ۲۰۰۳، «جورج دبلیو بوش» رئیس‌جمهوری ایالات متحده از دفتر خود در کاخ سفید خطاب به مردم گفت: در این لحظه، نیرو‌های آمریکایی و ائتلاف در نخستین مرحله عملیات نظامی هستند. هدف از اجرای این عملیات خلع سلاح عراق، آزاد ساختن مردم و حفظ دنیا از یک خطر بزرگ است.

به این ترتیب آمریکا با فاصله کوتاهی از تهاجم و اشغال افغانستان، عراق را هدف جنگ‌افروزی خود قرار داد. شاید بتوان گفت واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ آنچنان برای آمریکا گران تمام شده بود که افغانستان به تنهایی برای سرد کردن داغ حمله به برج‌های دوقلو کافی نبود و عراق نیز می‌بایست به میزبان نظامیان آمریکایی تبدیل می‌شد. بوش در آغاز به آمریکایی‌ها وعده داد که حمله به عراق یک جنگ کوتاه و سریع خواهد بود چرا که از حمایت مردم این کشور برخوردار است. اما واقعیت این است که جنگ عراق، آغاز یک درگیری ابدی و باتلاقی دیگر بود که به بهای جان هزاران آمریکایی تمام شد و یادآور جنگ ویتنام بود. آمریکا در جنگ علیه عراق حتی از حمایت اکثریت جامعه بین‌المللی همچون افغانستان برخوردار نبود و با مخالفت گسترده‌ای روبرو شد.

دو جنگ ویرانگر افغانستان و عراق آنچنان در حافظه جورج بوش به عنوان آغازکننده این درگیری‌ها ثبت شده است که وی در جریان یک سخنرانی در ارتباط با جنگ اوکراین در اشتباهی فاحش، جنگ اوکراین را تجاوز جنگی به عراق خواند و گفت: به علت نبود کنترل قدرت در روسیه، فردی تصمیم به راه‌انداختن جنگی کاملا ناموجه و بی‌رحمانه علیه عراق (اوکراین) می‌گیرد.

هزینه‌های اقتصادی و اجتماعی جنگ‌های ادعایی غرب علیه تروریسم

تارنمای شبکه تلویزیونی آرتی‌وی‌ای اسپانیا در گزارشی، نوشت: افغانستان، عراق، سوریه و یمن در خاورمیانه صحنه درگیری‌هایی بوده‌اند که واشنگتن پس از وقایع ۱۱ سپتامبر در خاورمیانه به راه انداخت که هزینه‌های هنگفت اقتصادی، اجتماعی، حقوق بشری و انسانی در پی داشت. بر اساس آمار پنتاگون، تا ۶ سپتامبر ۲۰۲۱، تمام این جنگ‌ها باعث کشته شدن هفت هزار و ۷۴ نفر از کارکنان ارتش آمریکا (نظامی و غیرنظامی) و زخمی شدن ۵۳ هزار و ۲۸۳ نفر شده است.

پروژه هزینه‌های جنگ (Costs of War) موسسه واتسون از دانشگاه براون آمریکا به عنوان یکی از منابع بسیار مورد استناد رسانه‌های آمریکایی که تلاش می‌کند تا مجموع هزینه‌های «جنگ علیه ترور» را محاسبه کند، اعلام کرده است بین ۸۹۷ هزار تا ۹۲۹ هزار نفر تا ماه اوت ۲۰۲۱ جان خود را از دست داده‌اند که اکثر آن‌ها غیرنظامی بودند. گرسنگی، کمبود مراقبت‌های بهداشتی از پیامد‌های غیر مستقیم درگیری‌هایی است که به بهای جان بسیاری تمام شده است. بر اساس داده‌های ارائه شده، حدود ۳۷ میلیون نفر به دلیل جنگ‌هایی که آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر به راه انداخته است، خانه‌های خود را از دست داده یا آواره و پناهنده شده‌اند.

افغانستان، عراق، سوریه و یمن در خاورمیانه صحنه درگیری‌هایی بوده‌اند که واشنگتن پس از وقایع ۱۱ سپتامبر در خاورمیانه به راه انداخت و هزینه‌های هنگفت اقتصادی، اجتماعی، حقوق بشری و انسانی در پی داشت.

آمریکایی‌ها در ابتدا هزینه اشغال عراق را ۵۰ تا ۶۰ میلیارد دلار تخمین زدند و بیشترین برآورد از سوی «دونالد رامسفلد» وزیر دفاع وقت آمریکا بود که هزینه ۲۰۰ میلیاردی پیش بینی کرده بود. «خوزه آنتونیو گورپگی» استاد مطالعات آمریکای شمالی در دانشگاه آلکالا اسپانیا و عضو انستیتوی فرانکلین، هزینه اقتصادی را به عنوان یکی از عواملی دانست که «جو بایدن» رئیس‌جمهوری آمریکا را به دستور خروج کامل از افغانستان سوق داد. هزینه جنگ علیه تروریسم برای آمریکایی‌ها، هشت هزار میلیارد دلار آب خورد و از مخارج آمریکا در جنگ جهانی دوم به ارزش دلار سال ۲۰۰۷ که پنج هزار میلیارد دلار بوده است، نیز فراتر رفت. بسیاری از آمریکایی‌ها معتقدند، آنچه را که امریکا در دوران جنگ سرد کسب کرده بود، حمله امریکا به عراق و شکست در این کشور، به طور کامل از بین برد.

حملات ۱۱ سپتامبر موجب شد تا تغییرات اساسی و عمده‌ای در آمریکا ایجاد شود. با فرو ریختن برج‌های دوقلو، احساس امنیت در آمریکا از بین رفت و ترس از تروریسم موجب وضع قوانین بسیاری شد که آزادی‌های فردی را محدودتر می‌کرد. ذهنیت آمریکایی‌ها به گونه‌ای تغییر کرد که حاضر بودند آزادی‌ها را به نفع امنیت از دست بدهند. تصویب قانون میهن دوستی، یکی از نخستین اقداماتی بود که دولت آمریکا برای مقابله با تروریسم انجام داد. قانون جدید به آمریکا اجازه داد تا نسبت به اعدام افراد مظنون به تروریسم در خارج از میدان نبرد، نظارت و دستگیری گروه‌های مظنون بدون ضمانت قضایی اقدام کند. بر اساس این قانون، دولت آمریکا مجاز بود جنگجویان غیرآمریکایی یا نیرو‌های دشمن در هر نقطه از دنیا را دستگیر و به زندان‌های خود منتقل کند. زندان گوانتانامو یکی از این موارد است که بعد از حمله به افغانستان برای سرکوب طالبان تاسیس شد.

این قانون به زعم بسیاری، سرآغازی بر اقدامات جاسوسی بعدی بود که در آمریکا و توسط دولت این کشور در دیگر نقاط جهان به وقوع پیوست. طبق این قانون، قدرت سرویس‌های اطلاعاتی نظیر سازمان اطلاعات آمریکا، سازمان‌های جاسوسی و پلیس فدرال این کشور افزایش یافت. این نهاد‌ها امکان شنود و ردیابی مکالمه‌های تلفنی شهروندان آمریکایی و یا غیرآمریکایی را در داخل مرز‌ها و یا خارج از این قاره بیش از گذشته یافتند. امضای این قانون توسط جرج بوش پسر ۶ هفته بعد از افشای اخبار مربوط به بازجویی‌های انجام شده توسط ماموران «سیا» و همچنین وقایع تکان دهنده مربوط به زندان ابوغریب در عراق صورت گرفت و به صورت رسمی شکنجه افرادی که به اتهام تروریسم دستگیر می‌شوند، تحت نام بازجویی را آزاد اعلام کرد. طی سال‌های اخیر، مخالفت با این قانون افزایش یافته و معترضان می‌گویند قانون «میهن دوستی» عامل اصلی نقض حریم خصوصی شهروندان و زیر پا گذاشتن حقوق شهروندی است.

جنگ اوکراین؛ ماجراجویی جنگی جدید آمریکا همزمان با تله حمایتی غرب

پس از دو دهه سیاه در تاریخ غرب به سرکردگی آمریکا در آتش‌افروزی در گوشه کنار جهان، جنگ اوکراین در کمال ناباوری آغاز شد. فرمان «ولادیمیر پوتین» رئیس‌جمهوری روسیه برای آغاز «عملیات ویژه نظامی» در خاک اوکراین در ۲۴ فوریه (پنج اسفند) نام او را به عنوان آغازگر جنگ ثبت کرد، اما شاید این مسئله را بتوان روبنایی‌ترین دلیل آغاز درگیری اوکراین دانست. نزدیک به ۱۶۰ روز از جنگ اوکراین می‌گذرد و چنان که ناباورانه آغاز شد، بی‌سرانجام ادامه دارد. اروپا به پیروی از آمریکا نیرو‌های خود را از افغانستان بیرون کشید، اما به جنگ اوکراین با سرنوشتی نامعلوم وارد شد. نظامیان ناتو اگر چه به صورت مستقیم در درگیری اوکراین حضور ندارند، اما مناقشه کی‌یف- مسکو به میدان جنگ نیابتی آمریکا و اروپا و اوکراین با روسیه و نمایشگاه انواع سلاح‌های غربی تبدیل شده است. همسویی اوکراین با ناتو اگر چه خشم روسیه را برانگیخت، اما در روز‌های به ویژه ابتدایی جنگ، "ولودیمیر زلنسکی" رئیس‌جمهوری اوکراین بار‌ها از عدم حمایت عملی شرکای غربی بر خلاف وعده‌ها انتقاد کرد.

چنان که شاهد هستیم، اوکراین به صورت لحظه‌ای، ویرانی ساختمان‌ها، خیابان‌ها و شهر‌ها را به نظاره نشسته و آمار قربانیان خود را به روز می‌کند، اما جهان غرب به رهبری آمریکا، حمایت خود را در سطح ارسال سلاح و طولانی‌تر کردن فهرست تحریم‌ها علیه مسکو حفظ کرده است. به این ترتیب، جنگ اوکراین نه تنها نمونه دیگری از تاوان اعتماد بی مورد برخی کشور‌ها و دولت‌ها به غرب را به تصویر می‌کشد بلکه تلاش و موفقیت نسبی روسیه در شکست تحریم‌ها از مسیر تقویت همکاری‌های چندجانبه با کشور‌های دوست، نگرانی بزرگ‌تری است که فراتر از اشغال شهر به شهر اوکراین توسط روسیه، از افول جایگاه آمریکا در نظام بین‌الملل خبر می‌دهد. در واقع می‌توان گفت، آمریکا که تا پیش از این در چارچوب مکتب مورد نظر خود به تعیین قواعد و دیکته کردن خواسته هایش می‌پرداخت، اکنون ناگزیر است به سیاست ادغام جهانی تن دهد تا خود گرفتار بومرنگ انزوا نشود.

بر اساس تحلیل‌های کارشناسان، خروج از افغانستان، مقدمه‌ای برای گشودن جبهه‌ای در اروپا به منظور فشار بر روسیه بود. گشت‌وگذاری در جغرافیای جهان نشان می‌دهد که سیاست خارجی ایالات متحده در سال‌های گذشته تغییر چندانی نکرده و همچنان طبق روال سابق ادامه دارد. پس از عقب‌نشینی‌ها برای نزدیک شدن به متحدان اروپایی مخالف ترامپ، خروج بدون مشورت از افغانستان ضربه‌ای جدی به برنامه‌ها در جهت جلب دوباره اطمینان در مسائل امنیتی و دفاعی بود. بحران اوکراین به واشنگتن کمک کرد تا به اروپای قدیمی نزدیک شود و تحریک علیه روسیه در کی‌یف به عنوان یک موفقیت سیاسی برای بایدن تلقی می‌شود. با این حال، تحلیل‌های چهره‌های برجسته و به اصطلاح اتاق‌های فکر آمریکا، خطرات این سیاست‌ها را گوشزد می‌کند. بعد از اوکراین، اقتصاد اروپا دچار بحران شده و برآورد‌ها نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها در عرصه اقتصادی بر شرکای اروپایی خود غلبه کردند و به عنوان نمونه، اروپا مجبور است تا برای تامین انرژی، مبلغ بیشتری به واشنگتن پرداخت کند.

به گفته «داگ باندو»، محقق ارشد مؤسسه کاتو (یک اندیشکده سیاسی آمریکا) «با رها کردن یک جنگ کوچک (افغانستان)، به نظر می‌رسد رئیس‌جمهوری آمریکا و دستیارانش آماده شروع جنگ با روسیه و چین هستند».

فرجام سخن

«جورج بوش پدر» تلاش کرد تا پس از جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در قالب «نظم نوین جهانی»، آمریکا را به عنوان الگوی شایسته پیروی معرفی کند. آمریکا رهبری دوران نظام تک قطبی پسا جنگ سرد را به دست گرفت، اما به تدریج و همزمان با تضعیف آمریکا در تامین نظم و امنیت مورد نظر خود با تکیه به ابزار چندجانبه‌گرایی، قدرت‌های جدیدی سر برآورده و با ایجاد بلوک‌های جدید روند تن ندادن به راهبرد‌های آمریکا را در پیش گرفتند.

نظام امنیت دسته‌جمعی از مواردی بود که آمریکا با تکیه به سازوکار سازمان ملل متحد در جهت توجیه اقدامات منفعت‌طلبانه و تعریف و تفسیر‌های میلی از «تهدید» به خدمت گرفت. جورج بوش پسر را می‌توان آغازگر عصر تازه یکجانبه‌گرایی آمریکا دانست. حمله به افغانستان با همراهی بین‌المللی و شورای امنیت آغاز شد و به فاصله حدود دو ساله از لشکرکشی به افغانستان، آمریکا بدون مجوز شورای امنیت به عراق حمله کرد. روی کارآمدن «باراک اوباما» نقطه عطفی در ترمیم روابط آمریکا با متحدان و تلاش برای حرکت از یکجانبه‌گرایی به سمت چندجانبه‌گرایی بود. حصول توافق هسته‌ای با ایران در کارنامه اوباما با همراهی متحدان اروپایی ثبت شد. پس از اوباما، اما «دونالد ترامپ» به طور کامل از احترام به سازوکار‌ها در سازمان‌های بین‌المللی روی گرداند و بدون هیچ ابایی از توافق‌های بین‌المللی مانند توافق پاریس و توافق برجام خارج شد.

برآیند رویکرد‌های به ظاهر متفاوت دولت‌های مختلف آمریکا نشان می‌دهد که غرب به سرکردگی آمریکا به عنوان داعیه‌دار دموکراسی و آزادی‌خواهی، برای سال‌ها در تلاش است تا این انگاره را به جهان القا کند که هر گونه اقدام علیه نظم جهانی به سرکردگی غرب، مستبدانه، آشوب‌طلبانه و شکست‌خورده است. دولت‌های مختلف آمریکا همواره تلاش کرده‌اند تا در تمام ابعاد نظم نوین جهانی، منافع و اهداف توسعه‌طلبانه کاخ سفید را محقق کنند. آمریکا در سال‌های پس از جنگ سرد، بدون واهمه از واکنش رقیب، بی محابا به هر سرزمینی دست تطاول دراز کرده و این اقدامات را پشت نقاب دموکراسی و صیانت از آزادی ملت‌ها انجام داده است.

این در حالی است که اقدامات یکجانبه و اشغالگرانه آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم و برقراری صلح و ثبات، نه تنها ارمغانی برای کشور‌های جهان به همراه نداشته بلکه بنیان سیاسی و اجتماعی در درون این کشور را تضعیف کرده است. از وقایع و رسوایی ساختمان کنگره آمریکا در پس انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ به نشانه بازگشت سیاست‌های آشوب‌طلبانه آمریکا به خانه که بگذریم، بی‌علاقگی آمریکایی‌ها برای انتخاب میان بایدن و ترامپ در انتخابات آتی (۲۰۲۴) مهر تاییدی بر نمره رد عملکرد مستاجران کاخ سفید در سال‌های اخیر است. نتایج نظرسنجی مشترک روزنامه «یو. اس.‌ای تودی» و مرکز نظرسنجی دانشگاه «سافولک» که طی روز‌های گذشته انجام شد، نشان می‌دهد، اکثر آمریکایی‌ها به حضور «جو بایدن» و «دونالد ترامپ» روسای جمهوری فعلی و پیشین این کشور به عنوان نمایندگان دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان در انتخابات ریاست جمهوری آینده آمریکا تمایلی ندارند. بر اساس نتایج این نظرسنجی که از ۲۲ تا ۲۵ ژوئیه (۳۱ تیر تا ۳ مرداد) برگزار شد، حدود ۶۸ درصد شرکت‌کنندگان مخالف حضور بایدن و ۶۵ درصد نیز مخالف ترامپ هستند.

چنان که در تحلیلی در اندیشکده الکانو اسپانیا آمده است: در جهانی که ایده غرب‌زدایی در آن ادامه دارد، آمریکا به عنوان نماد غرب در تلاش است تا برتری خود را حفظ کند. با این حال، غرب در مقابل "جنوب جهانی" که در آن، تقاضا برای بازنگری در گذشته استعماری و امپریالیستی غربی در حال افزایش است، به تدریج در حال واگذاری عرصه است.

منبع: ایرنا

انتهای پیام/ ۹۱۱

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار