به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، شهید «علیرضا موحد دانش» در فروردین سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران درآمد و با آغاز ناآرامیهای کردستان به آنجا رفت و در چند عملیات شرکت کرد. سپس علیرضا با شروع جنگ، به خرمشهر رفت و در شهریورماه سال ۱۳۶۰، در عملیات بازی دراز، یک دستش قطع شد. پس از عملیات فتحالمبین، فرمانده گردان حبیب بن مظاهر شد و نقش فعالی در عملیات بیتالمقدس ایفا کرد.
شهید موحد دانش پس از عملیات بیتالمقدس نیز به همراه حاج احمد متوسلیان عازم لبنان شد و در شهریور سال ۱۳۶۱ بعد از بازگشت از لبنان با حکم «محسن رضایی» فرماندهی تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) را بر عهده گرفت و در عملیات والفجر ۱ با این تیپ وارد عملیات شد. سرانجام این فرمانده مجاهد سپاه اسلام در روز ۱۳ مرداد سال ۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۲ در منطقه حاج عمران به شهادت رسید. مزارش نیز در قطعه ۲۴ بهشت زهرا قرار دارد.
آنچه که در ادامه میآید گوشهای از زندگی شهید علیرضا موحددانش فرمانده تیپ ۱۰ سید الشهدا (ع) به مناسبت سی و نهمین سالروز شهادت او است:
شهید علیرضا موحد دانش اولین نفر از سمت چپ
سرلشکر رحیم صفوی: شهید موحد دانش اولین فرمانده سپاه تهران بود که عازم سنندج شد
علی موحد دانش اولین فرماندهی بود که از سپاه تهران با گردان ۲ پادگان ولیعصر (عج) قبل از ما خود را به ناآرامیهای سنندج رسانده بود. در آزادسازی سنندج نیروهای گردان ۲ پادگان ولیعصر نقش مهمی آفریدند. وی بسیار جسور و شجاع و یک مقدار تند بود و ایمان بسیار قویای داشت. بعداً یک دست او در جنگ و در تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) قطع شد. این سردار بزرگوار جنگ را در کردستان خوب یاد گرفت و در جنگ تحمیلی در تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) واقعا شجاعانه میجنگید و در عملیاتهای مختلف یک رزمنده و فرمانده بارز بود.
با همان دست قطع شدهاش در برابر دشمن ایستاد
در خیز اول مرحله چهارم عملیات بیتالمقدس، یگانهای تحت امر قرارگاه نصر مثل تیپ ۲۷ حضرت رسول (ص) وارد عمل شدند؛ اما کار گره خورده بود. لشکر ۲۵ کربلا به فرماندهی سردار «مرتضی قربانی» را وارد عمل کردند و قرار شد این گره با قدرت بیشتری باز شود و شکافی که عراقیها بین نیروهای ایرانی به وجود آورده بودند، بسته شود.
علیرضا موحد دانش و شهید محسن وزوایی، دومین و سومین نفر از سمت راست
علی موحد دانش در مصاحبهای بعد از عملیات به «امیر رزاقزاده» راوی دفاع مقدس گفت که ما در شلمچه هر چه گلوله آر. پی. جی. به طرف تانکهای عراقی شلیک میکردیم، اثر نمیکرد. من تفنگم را زیر این دستم که قطع بود، میانداختم و بعد ضامن نارنجک را با دندان خارج میکردم و آن را توی تانک میانداختم و بلافاصله خودم پایین میپریدم. او میگفت در شب دوم، آنقدر تانکهای دشمن مقاوم بودند که کار دیگری نمیتوانستیم انجام دهیم.
روایت سردار شهید احمد غلامی از کنار گذاشتن علی موحد از فرماندهی تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع)
او خودش میخواست این تغییر صورت بگیرد؛ چون حجم کار و نداشتن امکانات، فشار سنگینی به او وارد کرده بود و بلافاصله که تغییر مطرح شد، موافقت کرد. آدمی نبود که اصرار کند و بخواهد بماند. تصمیم در مورد تغییر موحد از بالا گرفته شد؛ ولی در انتخاب فرمانده تیپ، خود او نقش داشت. پیشنهاد بچهها این بود که کاظم رستگار را بگذارند و گرنه تیپ از هم میپاشد. موحد هم رستگار را پیشنهاد داده بود. برای رستگار حکم زدند و وی فرمانده تیپ شد.
علی موحد دانش با وجود این قضایا ایستاد و کمک کرد. میگفت مهم نیست حالا من مسئول باشم یا نباشم. شکل گرفتن این یگان برای من مهم است. تا زمان شهادتش در عملیات والفجر ۲ هم حضور داشت و انصافاً در عملیاتها، میآمد، کمک میکرد. بسیار عملیاتی و با تجربه بود.
او در غائله کردستان به همراه گردان ۲ در سنندج حضور داشت. ورزیدگی و جاذبه او بین بچههای تهران زبانزد بود. نیروهای لشکر ۲۷ برای او احترام زیادی قائل بودند.
از راست نفر اول، شهید علیرضا موحد دانش، جماران، اردیبهشت سال ۱۳۶۰ در دیدار با امام
(در عملیات والفجر ۲، یکی از اهداف مهم تصرف ارتفاع دو هزار و ۵۱۹ بود) ارتفاع دو هزار و ۵۱۹ تقریباً مثل یک یال اسب بود. در نوک سر اسب، یک دره به عمق یک هزار و ۸۰۰ متر بود. پایین آنجا یک جاده بود. عرض جاده این قدر بود که دو تا ماشین بتوانند بروند و بیایند.
آخرین کشف شهید علیرضا موحد دانش در عملیات
جاده به طرف پادگان حاج عمران میرفت. بعد از پادگان ادامه جاده در دو طرف مثل یک تیغه دیوار دفاعی بود. علی موحد در آخرین لحظهها، چیزی کشف کرد و گفت: کنار این تپهها الان نیروی عراقی نیست، احتمالاً آنجا یک شکستگی است و نیروها آن پایین هستند. شبها از آن شکستگی بالا میآیند. در روز برای اینکه در دید نباشند، پایین میروند.
گفت: باید برای آنجا هم نیرو بگذاریم یا به یگانهایی که میخواهند آنجا بروند، تأکید کنیم، یک شکستگی در آن قسمت وجود دارد و احتمالاً عراقیها آنجا مقاومت خواهند کرد. همینطور هم شد. در هر صورت نیرویی به آنجا اختصاص دادیم.
در آنجا دو، سه فرمانده گردان ما شهید شدند. علی با یک گردان جلو رفت. محسن شفق و تقی محقق که مسؤول عملیات بود، با ایشان بودند. ما خیلی به او گفتیم جلو نرود. رعایت میکرد، ولی بعضی وقتها جلو میرفت. علی خودش یک گردان را جلو برد.
از راست شهید علیرضا موحد دانش فرمانده تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع)، مکه
«نصرالله سعیدی» مسئول عملیات تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) همراه او بود. سعیدی تا آخر عملیات بود و مسؤولیت گردان قمر بنیهاشم (ع) را بر عهده داشت. بعد از شهادت احمد سارباننژاد، او همراه تیپ رفت. لحظه تیر خوردن علی را قشنگ تعریف میکند و میگوید: کنار یک تخته سنگ، تیر به پای علی موحد خورد. پایش را بستیم و به او گفتیم همانجا بماند. گفت شما معطل نکنید. من را بگذارید و بروید. دشمن اینجا را کشف کرده است. بروید این شکستگی را بگیرید. اگر اینجا را نگیرید، کار گره میخورد و عراقیها پشتتان را میبندند. پشت نیروهای جلویی را هم میبندند.
آنها تا حدود ساعت سه شب با موحد ارتباط داشتند. ظاهراً علی از کنار آن تخته سنگ تکان خورده بود. حالا به دلیل آتش زیاد یا هر چیز دیگر.
شهید علیرضا موحد دانش هنگام ورود به سوریه
ساعت ۱۰، ۱۱ صبح یا سه بعد از ظهر، سعیدی و همراهانش به یک تیم از بچههایی که به آن محدوده میرفتند، گفتند سراغ موحد بروند. آنها به آنجا رفتند، ولی علی را ندیدند. بعد از ظهر، دوباره برای پیدا کردن او نیرو فرستادند، ولی تلاششان بینتیجه بود. احتمالاً علی از ارتفاع پرت شده بود. حالا عراق آنجا یا خمپاره زده یا آتش ریخته بود.
عراق بعد از اینکه دید آنجا دارد سقوط میکند، آتش شدیدی روی منطقه ریخت. علی خودش این طرح ر ا داده بود که از کمرکوه به عراق بزنیم. میگفت: تنها را رسیدن به خط عراق، این است که از همانجایی که تدارکات میشود، داخل شویم.
او در شناساییها متوجه شده بود؛ عراقیها شب، کار تدارکات انجام نمیدهند و روز مشغول تدارکاتاند. علی نقش کلیدی در این قضیه داشت و پیشنهاد رفتن به آنجا را او مطرح کرد. قفل منطقه را علی باز کرد. اگر ما آنجا را نمیگرفتیم، تلفات زیادی میدادیم.
شهید علیرضا موحد دانش بوسه بر پیکر شهید پیچک
منبع
۱- اردستانی، حسین، از سنندج تا خرمشهر: روایت سرلشکر یحیی (رحیم) صفوی (جلد اول)، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس.
۲- رزاقزاده، امیر، در مسیر پیروزی: روایت سردار مرتضی قربانی، (جلد اول)، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس.
۳-مژدهی، علی، از ری تا شام: روایت ناتمام احمد غلامی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس.
انتهای پیام/ 118