شهیدی که همه زندگی اش وقف خدا بود؛

ماجرای جرقه اول/ خودش را مدیون شهدا می دانست

اصلاً آن زمان این حرف ها نبود، هدف چیز دیگری بود، خدا بود، امام بود، رزمندگان بودند و علی کسان دیگری را کنارش می دید که حالا واقعاً جانشان را می دهند و دیگر این کارهای عادی، چیزی نبود.
کد خبر: ۵۳۹
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۴ تير ۱۳۹۲ - ۰۹:۲۲ - 25June 2013

ماجرای جرقه اول/ خودش را مدیون شهدا می دانست

خبرگزاری دفاع مقدس: چندی پیش با صحبتی که با چند تن از بچه های محله "شهید بخارایی" داشتیم، با شهیدی به نام "علی حیدری" آشنا شدیم. همرزمان و هم محلی های شهید درباره برخی از ویژگی های معنوی او حرف هایی می زدند که برای ما جالب بود. تصمیم گرفتیم که با خانواده این شهید دیداری داشته باشیم. وقتی به منزل برادر شهید رسیدیم، از ساعتی قبل منتظر ما بودند. به محضی که زنگ زده شد، در باز شد و برادر شهید با سلامی گرم ما را بدرقه کرد. انگار منتظر رسیدن ما بودند. کلی تدارک دیده بودند و بعد از پذیرایی به گفتگو با برادر شهید نشستیم. متن زیر بخش اول گفتگوی صمیمانه ما با محمد حیدری برادر شهید علی حیدری است.

برادر شهید علی حیدری صحبت خود را این گونه آغاز کرد: "علی" زمان شهادتش دقیقاً 19 ساله بود و در شهرستان مریوان که یکی از شهرستان های تابعه استان کردستان است، به دنیا آمد. پدر من به دلیل اینکه ارتشی بود و مأموریت به ایشان می خورد، باید هر چهار سال یکبار به یکی از شهرستان های استان کردستان می رفتیم. زمانی که ایشان متولد شد من  5 ساله بودم. در سال 49 به تهران مهاجرت کردیم. علی آن زمان کلاس اول بود، من و علی در مدرسه "دانش اخوت" در شهرک خزانه زیر نظر حاج آقا پایدار که خدا رحمتشان کند، بودیم.

وی ادامه داد: اولین معلم علی یک روحانی به نام آقای انصاری بود و این زمینه معنوی خوبی در علی ایجاد کرد. علی هم از جهت درس و هم از جهت اخلاقی نمونه بود، به طوری که زبانزد خاص و عام بود و همیشه مرحوم پایدار ما را می خواستند و جوایز مختلفی به ما می دادند. یک کارنامه اخلاقی برای بچه ها تشکیل داده بودند که نمره علی همیشه عالی بود. در دوره راهنمایی در یکی از مدارس خزانه بخارایی پیش "آقای لروند" که یکی از افراد انقلابی بودند، جلسات فراوان و متعددی را برای بچه ها برگزار می کردند و این موضوعات واقعاً زمینه خیلی خوبی برای رشد علی به وجود آورد.

محمد حیدری تاکید کرد: علی در همان مدرسه راهنمایی با شهید کاسه ساز آشنا شد. به همراه این شهید به جلساتی می رفتند که مسایل انقلابی، عقیدتی و احکام در آن مطرح می شد و علی پایه های اعتقادیش از همان جلسات ساخته شد و شرایطی فراهم آمد که بعد از پیروزی انقلاب زمینه های شکل گرفته در وی به سرعت بروز پیدا کند. زمانی که علی اوایل دوره متوسطه بود، انقلاب پیروز شد.

وی با اشاره به فداکاری های شهید علی حیدری در جریان پیروزی انقلاب، افزود: با بچه های دبیرستان دکتر عمید، که خودم نیز در آنجا درس می خواندم، بیشتر اوقات درس ها را تعطیل می کردیم و می رفتیم در تظاهرات شرکت می کردیم. البته علی چون سنش کم بود پدرم بعضی اوقات اجازه نمی داد و می ترسید که با ما بیاد ولی در عین حال علی گاهی اوقات با من صحبت می کرد و یک قول هایی از من می گرفت که به خانواده نگویم.

برادر شهید حیدری ادامه داد: من در اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان تهران کار می کردم که یکی از دوستان ما در کار خط بود. علی مدتی در کنار وی بود و خیلی سریع در این زمینه استعداد خودش را نشان داد. در منزل که می آمد دائماً تمرین خط می کرد و توانست در زمینه خطاطی به یک رشد قابل توجهی برسد. در مدرسه هم که بود کارهای خطاطی مدرسه را انجام می داد.

 

محمد حیدری در ادامه افزود: تا آن زمانی که راهنمایی بود و سنشان کم بود، در مسجد موسی بن جعفر بالاتر از فلکه اول خزانه فعالیت می کرد. علی استعداد هنری خیلی جالبی داشت، یکی در زمینه خط  که در انجمن اسلامی دانش آموزان شکوفا شد و دیگری هم در زمینه تئاتر بود که آقای محسن کاسه ساز استعداد علی را کشف کرده و در تئاترهایی که آن زمان در محله کمیته سابق در همین خزانه بخارایی که فکر می کنم الان کلانتری شده باشد، یک گروه هایی را تشکیل داده بودند و علی هم همیشه یک نقش هایی در آن تئاترها بازی می کرد.

 

برادر شهید حیدری با اشاره به عُلقیات و توجه برادرش به هنر، افزود: علی هم اهل تئاتر و نمایش بود و هم اهل کارهای هنری و خطاطی. با توجه به اینکه سن علی بالاتر رفت و ارتباطی که با آقای کاسه ساز و چندتا از دوستانی که در آن محله (کوچه شهید بستانچی فعلی) بودند، دیگه آرام آرام به مسجد جامع خزانه بخارایی راه پیدا کردند.  

وی در ادامه از حضور شهید حیدری در مسجد جامع خزانه بخارایی گفت و ادامه داد: این حضور از دوران دبیرستان جدی شد؛ با توجه به اینکه از جهت خط هم پیشرفت قابل توجهی داشت دیوارنویسی ها رو خود او شروع کرد و انجام می داد. می شود گفت که اولین دیوارنویسی ها را علی در همان مسجد که یک مدتی هم آثارش بود نوشت، اما حالا که مسجد رنگ شده دیگر آثار آن نیز از بین رفته است.

محمد حیدری گفت: بیشتر این دیوار نویسی ها فرمایشات امام در مورد جنگ، تشویق رزمندگان برای حضور در جبهه بود. با آغاز جنگ فضایی پیش آمد که علی شیفته اخلاق، کردار و رفتار رزمندگان شده بود و با توجه به اینکه برخی از دوستان ایشان هم که از نزدیک با هم بودند به شهادت رسیدند واقعاً  اثرات ماندگاری در روح و روان علی برجای گذاشت، طوری که علی از خود بی خود می شد و آن حالتی که مقداری به من وابسته بود، کم شد.

برادر شهید حیدری از رفاقت حالصانه برادرش با شهید ایوبی، عطا میرمحمدی و اکبر میرمحمدی گفت و ادامه داد: اخلاق و رفتار بچه ها خیلی اثر زیادی روی علی گذاشت و جرقه آن تحول عظیم درعلی ایجاد شد، تا مدتی علی جبهه نرفت و در پشتیبانی فعالیت می کرد، آن هم به این خاطر که درس داشت و خیلی علاقه داشت که درسش را ادامه بدهد و حالا شاید سنش در آن حد نبود که این امکان را به وی بدهند تا بتوانند به جبهه برود. به شدت علاقه مند به انجام کارهای پشت جبهه بود. کارهایی مثل خطاطی و هنری و هر کاری که به وی می دادند تا دیر وقت انجام می داد و گاهاً شب تا صبح نمی خوابید و کارهای مسجد را انجام می دادند و در واقع اولویت کارهای مسجد، مدرسه و فرمانهایی که به او می دادند و خودش احساس می کرد آنها را باید انجام بدهد بود، خودش را مدیون شهدا می دانست.

محمد حیدری افزود: البته ناگفته نماند زمانی که تصمیم گرفت به جبهه برود مدتی به عنوان نیروی پشتیبانی بود، ولی بعد به صورت نیروی رزمی گروه تخریب به جبهه رفت. مدت کوتاهی هم در سقز بود. تحولات روحی علی از همان زمانی که با رزمندگان حشر و نشر داشت، آغاز شد. ما کمتر علی را می دیدیم و دایم یا در جبهه بود و یا در مسجد به کار مشغول بود. 

 

وی ادامه داد: علی هم در جبهه و هم در مسجد هر کاری که از دستش بر می آمد انجام می داد ولی در هر صورت، کار هنری، اصل کار وی بود. چون علی از زمانی که تصمیم گرفت خودش باشد دیگر با خانواده خیلی کاری نداشت، چون آنقدر مشغله کاری داشت و ما دیگر او را نمی دیدیم و به ندرت می آمد منزل و بعضی اوقات اگر می آمد با دوستانشان می رفتند در اتاقی برای صحبت کردن و دوباره می رفتند مسجد و شب می آمدند.

برادر شهید حیدری در پاسخ به این سوال که شهید چقدر اهل برنامه ریزی و نظم در کارها بود؛ تاکید کرد: اولاً که علی خیلی منظم بود و علت منظم بودنش به این خاطر بود که چون پدرم ارتشی بود همه ما اهل یک انضباط خاصی بودیم. علی کارهایش را با نظم انجام می داد و من بی نظمی از علی ندیدم.

وی ادامه داد: اصلاً آن زمان این حرف ها نبود، هدف چیز دیگری بود، خدا بود، امام بود، رزمندگان بودند و علی کسان دیگری را  کنارش می دید که حالا واقعاً جانشان را می دهند و دیگر این کارهای عادی، چیزی نبود.

ادامه دارد...

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۱
حمید
|
-
|
۱۷:۴۹ - ۱۳۹۲/۰۴/۰۴
0
0
هستند علیها و حیدرها که هیچ کس ازمسئولین البته به غیر رهبری به سراغشون نرفته
خدا خیرتون بده انشا الله که ادامه دهنده راه شهدا باشیم.
نظر شما
پربیننده ها