به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، حاج «مهدی سلحشور» رزمنده دفاع مقدس و از مداحان اهل بیت (ع) خاطرات خود را از روزهای جنگ و جهاد در کتاب «باغ حاج علی» آورده و در بخشی از کتاب خاطرهای از یک رزمنده و روحیه بالای او روایت کرده است که در ادامه میخوانید.
بعد از صبحانه، على شکاری به چادرمان آمد. با یک احوالپرسی گرم و صمیمی واقعأ سرحالمان کرد. سر صحبت علی آقا که باز شد، خیلیها قید استراحت را زدند، از جمله خود من. على آقا واقعا خوشمشرب و خوشصحبت بود. بین سؤال وجوابها از علی آقا پرسیدم: «چرا ما اینقدر دعا میکنیم، ولی شهید نمیشیم؟!»
لحظاتی تأمل کرد. بعد گفت: «ببینم، زیر آتیش دوشکا و خمپاره و قناصه دعا میکنی یا توی اردوگاه؟!» جوابم را گرفتم. دوباره پرسیدم: «یادتونه یکی از عملیاتها رسیدیم به میدون مین؟ یادتونه احتمال دادین معبر پیدا نشه و گفتین چند نفر داوطلب بشن تا برن روی میدون مین و معبر رو باز کنن؟! اون موقع شما چند نفر بیشتر نیاز نداشتین، ولی خیلیها از هم سبقت میگرفتن تا بیان. چی باعث این همه شور و شعور و اشتیاق و شجاعت و شهادتطلبی میشه؟! تصمیم به این مهمی توی یه لحظه از کجا میاد، على آقا؟!»
علی آقا سرش را پایین انداخت و گفت: «مهدی، برای تو یه لحظهست. اون یه لحظه حاصل یه عمره! هر کاری که توی کل زندگی انجام دادی، تأثیرش رو توی همون یه لحظه میذاره. بعضیا پاهاشون میلرزه، بعضیا قدرت تصمیمگیری ندارن، بعضیا هم محکم و استوار فقط یه لبیک میگن و سرازپا نمیشناسن!» بغض گلویش نگذاشت حرفش را تمام کند. چند لحظه ساکت ماند.
هنوز سرش پایین بود که با صدای لرزان ادامه داد: «به والله... به والله... اگه اون طرف میدون مین، امام حسین رو نبینی که وایستاده و آغوشش رو باز کرده و منتظرته، امکان نداره بتونی قدم از قدم برداری! باید ببینیش تا بتونی بری! باید یه جوری زندگی کنی که توی مواقع حساس آقا به کمکت بیاد و بتونی بدون مکث و توی یه لحظه تصمیم بگیری! یه جوری باید زندگی کنی که به محض شنیدن ندای هل من ناصر ینصرنی ولی زمان، بدون معطلی بتونی بگی لبیک! اگه نتونی، آقا میره سراغ یکی دیگه و فرصت برای همیشه از دستت میره!»
انتهای پیام/ 141