به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، با ابلاغ خط شکنجه و کلید خوردن عملیات مهندسی، واحدهای مختلف بخش ویژه در صدد تهیه مقدمات عملیات و شناسایی سوژههای مشکوک برآمدند. از جمله اولین اقدامات آنها تهیه خانه تیمی مناسب بود.
بخش ویژه نظامی از این خانههای تیمی جهت انتقال افراد مشکوک به آنجا، شکنجه آنها و کسب اطلاعات برای یافتن علت ضربهها به بدنه سازمان استفاده میکردند. در اولین قدم یک زن و شوهر به نامهای محمد قدیری و فریبا اسلامی که هر دو از اعضای سازمان مجاهدین خلق بودند و در بهمن سال ۶۰ با هم ازدواج کرده بودند، خانهای را در خیابان سهروردی اجاره کردند. استفاده از یک زوج پوشش مناسبی برای اجاره خانه و تغییر کاربری آن به شکنجهگاه بود.
دو روز از اقامت محمد قدیری و فریبا اسلامی در خانه تیمی خیابان سهروردی نگذشته بود که ربایش و انتقال «شاهرخ طهماسبی» به این محل اتفاق افتاد. شاهرخ طهماسبی که در زمان ربوده شدن ۲۸ سال بیشتر نداشت، یکی از اعضای کمیته انقلاب اسلامی مرکز بود که مورد سوء ظن قرار گرفته بود و بخش ویژه اقدام به ربودن وی کرد. سازمان بر این باور بود که شاهرخ طهماسبی یکی از اپراتورهای کمیتهی مرکزی است. به گفته معاون عملیاتی واحد اطلاعات سپاه پاسداران، تنها فرد ربوده شده در عملیات مهندسی که ارتباط کمی با شبکه عبدالله پیام داشت، شاهرخ طهماسبی بود. وی اپراتور بیسیمهای شبکه عبدالله پیام بود و با معاون عملیاتی واحد اطلاعات سپاه در ارتباط بود.
البته عزتشاهی که در مقاطعی مسئول بازپرسی کمیته مرکزی بود معتقد است: «شهید طهماسبی در اتاق بیسیم بود و معمولاً گزارشها را رد و بدل میکرد و با بچههای بیسیم صحبت میکرد. شناسایی طهماسبی از طریق بیسیم بود. از طریق [صحبتهای پشت] بیسیم، طهماسبی [در نظر منافقین] یک غولی شده بود، چون دائم در بیسیم میگفت: من طهماسبیام. خیلی مسائل امنیتی رعایت نمیشد. وی گزارش دهنده بیسیم بود و روی گزارش او خیلی حساب میکردند؛ روی این حساب، او را شناسایی کردند. بعد از او هم «طالب طاهری» و «میرجلیلی» را گرفتند.»
همچنین توضیحات یکی از مسئولین وقت بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه نیز موید اظهارات عزت شاهی است: «آقای شاهرخ طهماسبی را هم بوسیله نفوذیهایشان شناسایی میکنند؛ چون در کمیته دو نفوذی مهم داشتند که بعداً دستگیر شدند.
یکی در اتاق بیسیم بود که او اطلاعات را به سازمان داده بود. اپراتور اصلی شبکه بیسیم عبدالله پیام صدای شهید شاهرخ طهماسبی بود. موقعی که روی شبکه بیسیم میآمد و واحدها را صدا میزد تنها صدای رسا مال او بود. گفته بودند این در اتاق اطلاعات عملیات است و همه چیز را میداند، بنابراین او را بدزدید که از او اطلاعات دربیاورید؛ لذا شاهرخ طهماسبی را مظلومانه از داخل خانهاش دزدیدند.»
درباره اولین سوژه عملیات مهندسی، محمدجواد بیگی که یکی از اعضای بخش ویژه نظامی بود اظهار میکند: «در همین رابطه شناسایی شاهرخ طهماسبی به تیم ما داده شد. اعضای تیم ربایندهی شاهرخ، رضا میرمحمدی (فرهنگ)، حسین اسلامی (مجتبی)، جمال محمدی پیشهور (کمال) و علی عباسی دولتآبادی (هادی) بودند. در مرداد ۶۱ پس از ربودن وی، او را به خانه تیمی خیابان سهروردی کوچهباغ انتقال دادند.»
سرانجام پس از ربودن شاهرخ طهماسبی، مجاهدین او را به خانه تیمی محمد قدیری منتقل کردند. محمد قدیری در این باره توضیح میدهد: «شب دوم بهرام [ناصر فراهانی] حدود ساعت ۲۱ بود که به خانه آمد و گفت من و همسرم به اتاق دیگری برویم، چون که قرار است مقداری بمب به خانه بیاورند و نمیخواهند ما شاهد آن باشیم.
من و همسرم نیز به یک اتاق رفتیم و من مشغول گوشکردن به بیسیم شدم، تا اینکه در حوالی ساعت ۲۲ بود که صدای در شنیده شد و بعد از چند دقیقه بهرام مرا صدا کرد. من به بیرون از اتاق رفتم و دو نفر را مشاهده کردم که بعداً متوجه شدم آن دو نفر فرهنگ [رضا میرمحمدی] و کمال [جمال محمدی پیشهور] هستند. بهرام به من گفت: بچهها (کمال و فرهنگ) یک نفر را چشم بسته به خانه آوردند که هنگام ورود، صاحبخانه آنها را دیده. تو به نزد صاحب خانه برو و بگو او برادر خانم تو است که تصادف کرده بود و این دو نفر آن را به منظور کمک به خانه آوردند.»
با مشکوک شدن صاحب خانه از انتقال یک فرد با دست و پای بسته وی به شدت ترسیده بود؛ تا جایی که به اذعان فریبا اسلامی وی با دادستانی تماس میگیرد و ما وقع را گزارش میدهد. بعد از انتقال شاهرخ طهماسبی به خانه تیمی دوم در خیابان خواجه نظام، منافقین طرح شکنجه وی را به منظور گرفتن اطلاعات کلید زدند.
درواقع با تصور اینکه شاهرخ طهماسبی یکی از اعضای شبکه اطلاعاتی عبدالله پیام است. منافقین در صدد آن بودند تا اولاً علت ضربه خوردن خانههای تیمی را بیابند، ثانیاً میزان نشت اطلاعات از زندانیان مجاهدین خلق را بسنجند و ثالثاً اطلاعاتی که نظام از منافقین دارد را برآورد کنند.
محمد قدیری به چگونگی بازجویی از طهماسبی اشاره کرد: «آن برادر را به داخل حمام بردند و بهرام [ناصر فراهانی] آمد و کار توضیحی کرد که او یکی از برادران خودمان است که چشم بسته او را به خانه آوردیم که من گفتم تا حالا چنین موردی چشم بسته را ندیده بودم و قانع نشدم. از طرفی دیگر سه ساعت قبلش که من خود بیسیم گوش میدادم، روی بیسیم منعکس شده بود که فردی در میدان ۲۸ نارمک یا میدان ۷۲ توسط سه نفر مسلح به یوزی به وسیله یک وانت پیکان ربوده شده است.
من حدس زدم که به احتمال قوی همین برادر باید باشد. تا اینکه صبح بهرام [ناصر فراهانی] صبح زود ساعت پنج و ۳۰ دقیقه وارد خانه شد و ساعت ۹ صبح همان روز فردی به نام اکبر [محمدجواد بیگی]... به خانه ما آمد و آنها هر سه نفر به حمام میرفتند، همان جایی که برادر را قرار داده بودند... از آن روز به بعد آن برادر به گنجهای در گوشه اتاق بردند... من چندین بار دیده بودم که بهرام و فرهنگ مشغول پاکنویسی گزارش و به احتمال قوی بازجویی بودند.»
فریبا اسلامی نیز در تأیید اظهارات همسرش، شکنجه شاهرخ طهماسبی را مطرح کرد: «گاهی او را به حمام میبردند و گاهی به گنجهای که در هال قرار داشت که این گنجه حدوداً یک متر در یک متر بود و فضای تاریکی داشت و محفظهی هوایش فقط دریچهی بالای در بود. البته به جز درب اصلی و در بعضی مواقع من صدای خوردن شلاق یا کتک خوردن به این برادر را میشنیدم که صدایش به صورت آه خیلی ضعیفی بود و اکثراً دهانش بسته بود، به جز مواقعی که با او کار داشتند.
چون یک شب که من از خواب حدود ساعت ۲ بود بیدار شدم، دیدم که او آب میخواهد و صدایش خیلی ضعیف به گوش میرسید، ولی من نرفتم به او بدهم و رفتم و خوابیدم و کاری را کردم که شمر در حق بچههای امام حسین (ع) کرده بود، ولی این پایان کار نبود، چون اکبر و بهرام و هادی و فرهنگ به این زودیها ول کن نبودند و به قول خودشان میگفتند که اطلاعات زیاد داده است، در صورتی که من یک بار از دهان خودشان شنیدم که هیچی نگفته و مقاومت کرده است...»
پس از آنکه از شکنجه طهماسبی اطلاعاتی حاصل نشد، به قتل رساندن وی در دستور کار منافقین قرار گرفت. محمدجواد بیگی که با نام مستعار اکبر در متن ماجرای ربایش طهماسبی بود، توضیح داد: «در این موقع ناصر [فراهانی]، فرهنگ [رضا میرمحمدی] و علیآبادی [علی عباسی دولتآبادی]... بودند که حدود ده روز در خانه بود و بچهها گفتند نتیجهای نگرفتند که ناصر در (..) میگفت این ۱۰ روز ما زندانی او بودهایم و فایدهای نداشت.
با شاهرخ از این موضع برخورد شد که تو را واحد اطلاعات پاسداران گرفته است و تو روز ۲۱ اردیبهشت چه کار میکردهای که چیزهایی میگفت به دروغ مثل آدرس مراکز مخابرات و غیره... و ما برای... نادر [محمد شعبانی]بردیم... که نادر، طاهر [جواد محمدی] را فرستاده بود تا او را دفن کند که فکر میکنم او را به محلهای اطراف عباسآباد بردند و خاک کردند که معلوم نشد آیا آن را پیدا کردند یا خیر.»
فریبا اسلامی به نحوه قتل و انتقال شاهرخ طهماسبی اشاره کرد که پیشنهاد آن را همسرش، محمد قدیری داده است: «یک روز مانده بود که این برادر را ببرند بهرام آمد و به طور ناگهانی گفت که میخواهیم فردا او را ببریم، اگر پیشنهادی برای بردن او دارید بگویید که شوهرم به آنها گفت برای اینکه کسی از جریان مطلع نشود و همسایهها او را نبینند، یک کارتن خیلی بزرگ بیاورید و او را داخل کارتن بگذارید و دورش را با طناب بستهبندی کنید و گویا آنها هم همین کار را کرده بودند و به همین شیوه او را از خانه با یک ماشین سوبارو بردند و این برادر را در حمام نیز شکنجه میکردند. در وقت رفتن هادی، بهرام، فرهنگ و طاهر بودند.
بعد از بردن این برادر کفشهایش در حمام مانده بود. بعد از نشان دادن جسد آنها در تلویزیون هادی خیلی وحشت کرده بود، چون همه رفته بودند و فقط من و شوهرم و هادی در خانه بودیم و هادی برگشت و گفت که منافقین او را کنار گذاشته است و اصلاً خسرو زندی را آدم حساب نمیکند و زودی بلند شد و رفت و کفشهای برادر شهید را در حمام آتش زد تا اثراتش را از بین ببرد. ما گفتیم که چرا این کار را میکنی؟ ببر و آن را بیرون بیندازد؛ ولی او که خیلی وحشت کرده بود، گوش نکرد و کفش را آتش زد.
در زمان تخلیه خانه تیمیمان به علت اینکه دیگر نمیتوانستیم از آنجا استفاده کنیم وقتی سراغ گنجه رفتیم، دیدیم که دو عدد پابند و دستبند پلیسی و دو عدد شلاق که کابلی بود، به هم بافته شده و در دو سر شلاق گره داشت و سربی که داخل چرم بود بعد مقداری سلاح و بمب دستی بود که من و شوهرم در قراری که با فردی به نام رسول داشتیم به او دادیم.»
از آنجا که عناصر اصلی بخش ویژه نظامی سازمان که تحت مسئولیت محمد شعبانی بودند و شکنجه شهید طهماسبی را برعهده داشتند، هیچ کدام دستگیر نشدند اطلاعات زیادی از جزئیات ماجرا در دست نیست.
از تبعات غمانگیز این شرایط آن بود که پیکر شهید طهماسبی نیز کشف نشد و تنها در کنار آرامگاه شهدای پاسدار عملیات مهندسی، در بهشت زهرا (س) یادبودی برای وی بنا شد. شکنجه شاهرخ طهماسبی و به شهادت رساندن او سرآغازی برای خط شکنجهگری سازمان مجاهدین خلق بود؛ عملیاتی که هرچه از طول عمر چندروزهاش بیشتر میگذشت، ابعاد وحشیانهتری به خود گرفت و از شلاق زدن، به اتو کشیدن، سوزاندن و بریدن اعضای بدن رسید.
یک روز بعد از دستگیری خسرو زندی، اجساد دو پاسدار به نامهای «طالب طاهری» و «محسن میرجلیلی» و کفاشی به نام عباس عفتپیشه که در طول عملیات مهندسی به شهادت رسیده بودند، در بیابانهای باغ فیض کشف شد. پخش تصاویر دلخراش پیکرهای شهدا از تلویزیون، موج عظیمی علیه مجاهدین در جامعه به راه انداخت و همین امر سبب شد اعضای سازمان وحشتزده شوند.
منبع: عملیات مهندسی (بررسی کارنامه تروریستی بخش ویژهی نظامی سازمان مجاهدین خلق ۱۳۵۷ - ۱۳۶۱)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
انتهای پیام/ 118