دفاع‌پرس گزارش می‌دهد؛

طعم شیرین توکل به خدا از زبان شهید پوررازقی + فیلم

مسعود تاج‌آبادی از رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) خاطره‌ای از توکل کردن شهید «پیام پوررزاقی» به خدا در اوج سختی‌ها را روایت کرده است.
کد خبر: ۵۴۰۸۹۶
تاریخ انتشار: ۰۵ شهريور ۱۴۰۱ - ۰۰:۲۵ - 27August 2022

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سیده فاطمه سادات کیایی؛ حجت الاسلام «مسعود تاج آبادی» از رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) به بیان خاطره‌ای از روز‌های دفاع مقدس پرداخت و روایت شهیدی را بیان کرد که توکل بر خدا راهگشای حل مشکلاتش شد.

در ادامه این خاطره را می‌خوانید.

توکل به سبک شهید پوررازقی+فیلم

در ام نوشه بودیم که سید محمد زینال حسینی معاون اول گردان تخریب بود و سید اسماعیل موسوی معاون دوم گردان. شهید پیام پوررازقی هم از یلان گردان محسوب می‌شد، با اینکه سن و سال زیادی نداشت، اما شجاعت و دل به کار دادنش او را مسوول دسته کرده بود.

شهید پورراقی پدر نداشت و خودش بود و یک برادر کوچکتر که سمت تهرانپارس مستاجر بودند. قبل از عملیات والفجر ۸ یک روز دیدم جر و بحث کنان پیش من می‌آیند. سید اسماعیل گفت تو یک چیزی بگو، قرار گذاشتیم شما هرچه می‌گویید همان بشود، به پیام بگو برود تهران، گفتم برای چی؟ تعریف کرد صاحبخانه پوررزاقی به دلیل کرایه به مادرش گفته خانه را خالی کند. این‌ها نتوانستند و حکم گرفته اسباب را بریزد بیرون، مادرش با پیام تماس گرفته و کمک خواسته که مشکل را حل کند. پیام هم گفته، چون نزدیک عملیات است نمی‌روم، شما بگو برود.

یک نگاه به پیام کردم، انگار با نگاهش در حال التماس بود که بگویم بمان. به پیام گفتم دلت چه می‌گوید؟ گفت دلم می‌گوید که بمانم، گفتم خب برادر و مادرت چه می‌شود؟ گفت توکل بر خدا، به خدا می‌سپارمش، خدا درست می‌کند، گفتم حالا که فکرت اینطور است خب بمان حتما خدا درست می‌کند.

پیام دیگر نایستاد که سید اسماعیل حرف را برگرداند. سید اسماعیل با من نشست به بحث که چرا گفتی بماند و باید برود، گفتم چه کارش داری جوان است و دوست دارد در عملیات باشد. توقع داشت من عاقلانه‌تر جواب دهم. تا اینکه عملیات والفجر ۸ رفتیم، گردان به جزیره فاو رفت و عملیات مین گذاری محدودی در آنجا انجام دادیم.

از عملیات به مقر برگشتیم، تا خواستیم از اتوبوس پیاده شویم پیام از چادر زد بیرون و بدو بدو پا برهنه پیشم آمد، با خنده و خوشحالی گفت حاج آقا خانه‌مان در تهران جور شد، گفت بسیج مسجد فهمید چنین اتفاقی افتاده با صاحبخانه صحبت کردند و پول دادند، دیدی هم من ماندم هم خانواده مشکلش حل شد. سید اسماعیل نماند ماجرا را ببیند در همان عملیات به شهادت رسید.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها