به گزارش خبرنگار دفاعپرس از همدان، علی شفیعیان از رزمندگان و پشیکسوتان دفاع مقدس که در عملیات والفجر ۵ حضور داشته و از نزدیک شاهد مجاهدت رزمندگان بوده بخشی از خاطرات خود از آن عملیات غرورآفرین را به نگارش درآورده که در ادامه میخوانید:
شب شیدایی
اواخر سال ۱۳۶۲ به عنوان بسیجی در قالب طرح «لبیک» عازم جبهه چنگوله مهران شدیم که بعداز عملیات والفجر ۵ خط پدافندی تشکیل شد، جمع زیادی از رزمندگان اسدآباد در منطقه حضور داشتند که باید از مواضع به دست آمده پاسداری کنیم.
یک شب که پاس بخش بودم اطلاع دادند که نیروهای اطلاعات عملیات دارند از شناسایی برمیگردند، نزدیکیهای صبح چهار نفر از شیار سمت چپ تپه دیده شدند به پیشوازشان رفتم. قد و قامت «علیاکبر رستمی» در بین آنها خودنمایی میکرد. تازه متوجه شدم که او در چه مسئولیت خطیری را عهدهدار است.
از بین نیروهای محور شش نفر را انتخاب کردند، سه نفر آرپی جی زن، سه نفر هم تیر بارچی، بنده حقیر و «جلیل زارع»، تیربارچی بودیم و «مجتبی شعبانی» و «زکی تراب نظری» آرپی جی زن بودند، دو نفر دیگر هم از رزمندگان مریانج انتخاب کردند.
در خصوص نحوه عملیات کاملا توجیه شده بودیم، نزدیکیهای غروب در نزدیکترین نقطه به خاکریز دشمن که نیروهای اطلاعات عملیات شناسایی کرده بودند، مسقر شدیم. خاکریز دشمن به سه قسمت و هر قسمت به دو نفر محول شد، ساعت مقرر فرا رسید عملیات آغاز شد. تیربار چی باید رأس خاکریز را تیغ تراش به رگبار می بست و آرپیجیزن هم سنگرها را منهدم میکرد.
آنچنان رعب و وحشتی ایجاد کردیم که عراقیها هر آنچه در چنته داشتند بکار بستند؛ از توپ، خمپاره، تیربار، چهار لول، منور، و.... در آن یک شب عراق به اندازه یک عملیات بزرگ مهمات مصرف کرد. ما شش نفر سعی میکردیم وظایفی که از قبل به هر کدام محول شده تا جایی که امکان دارد را به نحو احسن انجام دهیم و به اتفاقات رخ داده در اطرافمان توجهی نمیکردیم.
اما همرزمانمان که در پشت سر ما در بلندی مستقر بودند، حجم آتش توپخانه و رگبارهای بیامان دشمن را کاملا از نزدیک مشاهده میکردند. موقع برگشتن به عقب، «مجتبی شعبانی» از ناحیه پهلو، خودم از ناحیه مچ دست، «زکی تراب نظری» از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفتیم. «زکی تراب نظری» همان لحظه آسمانی شد و به یاران شهیدش پیوست.
انتهای پیام/